روزنامه اصفهان زیبا
زمان انتشار: پنجشنبه اول بهمن ماه 1388
آدرس: روزنامه اصفهان زیبا، شماره 901- ویژه‌نامه فرهنگ و هنر، شماره نهم، ستون جیره فرهنگی

باز هم یک هفته‌ی دیگر و یک ستون پیشنهادهای فرهنگی دیگر برای یک آخر هفته‌ی خوب که پر است از موسیقی و کتاب و فیلم؛ بفرمایید یک استراحت فرهنگی!

برای آنها که رویای نوشتن در سر دارند!

برای این شماره‌ی ستون «جیره فرهنگی» می‌خواهم یک کتاب خاص پیشنهاد کنم. یک کتاب برای همه‌ی دوستداران فعل «نوشتن» و برای همه‌ی عاشقان حرفه‌ی روزنامه‌نگاری. اصلاً اسمش برای آنها که نوشتن را عاشقانه دوست دارند، وسوسه‌برانگیز است. کتاب «رویای نوشتن» را می‌گویم؛ یک کتاب خوب شامل مصاحبه‌هایی با چهره‌های دنیای ادبیات معاصر.

...

نوای بربط
   دوست دف‌نوازی داشتم که خاطره‌ی جالبی تعریف می‌کرد. می‌گفت یک روز که از کلاس دف برمی‌گشته، در خیابان پسرکی، به دف اشاره می‌کند و داد می‌زند:« کمونچه را!» شما چه قدر سازهای مختلف را می‌شناسید؟ و صداها را؟ به نظرتان صدای تار و بربط و دف چه تفاوت‌هایی با صدای سازهایی مثل گیتار و پیانو و ... دارند؟ البته چند سالی است که موسیقی کم کم جای خودش را در بین مردم باز کرده است. مدارس موسیقی دوباره رونق گرفته‌اند و مردم عادت کرده‌اند کودکانشان را در کلاس‌های موسیقی ثبت نام کنند...

خواندن بیشتر ..
نویسنده: نفیسه حاجاتی

 « جیره فرهنگی »
روزنامه اصفهان زیبا- شماره 883- ششمین شماره ویژه نامه فرهنگ و هنر- پنجشنبه دهم آذر ماه 1388

آخر هفته‌ها باید استراحت کنیم. باید تجربه‌های سرگرم‌کننده و جالب و هیجان انگیز داشته باشیم. باید مجالی به فکر و خیال‌مان بدهیم و خودمان را به یک کتاب خود، موسیقی خوب و فیلم خوب میهمان کنیم.

بخوانید

در شماره‌ی قبلی این ستون، به مناسبت هفتادمین سالروز تولد داریوش مهرجویی، به سراغ فیلم‌های این کارگردان مطرح کشورمان رفتیم. اما چه طور است که این هفته سری به دنیای قلم آقای کارگردان بزنیم.

«به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» نام نخستین رمان داریوش مهرجویی است که به زندگی یک فیلمساز جوان می‌پردازد. فیلمساز جوان رمان ۲۴۸ صفحه‌ای آقای کارگردان، می‌خواهد فیلم بلند بسازد اما حوادث رمان بر محوریت عشق و حسادت او به نامزدش -سلما- می‌چرخد. این رمان را نشر قطره با قیمت ۴۰۰۰ تومان منتشر کرده است. 

البته اگر اهل رمان خواندن نیستید، می‌توانید به گوشه‌ی دیگری از دنیای نویسندگی آقای کارگردان هم سرک بکشید و دو کتاب دیگر او را بخوانید؛ ترجمه‌ی «دنیای هولوگرافیک» و کتاب «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ» که مهرجویی آن را، ابتدا در سال ۱۳۴۷ به عنوان پایان‌نامه کارشناسی ارشد فلسفه (فلسفه در ادبیات) نوشته است و به قول نویسنده:« حاصل دورانی است که دنیای افسون‌زده و پر تب و تاب فیودور داستایوفسکی، نویسنده بزرگ قرن نوزدهم روسیه با آن داستان‌های هیجان انگیز و شخصیت‌های رنگارنگ پرشور، عاصی، فرهیخته، عاشق، شوریده، مذهبی و با آن اندیشه‌های والای بشردوستانه و خیرخواهانه، سخت گریبان مهرجویی را گرفته و شیفته و گمگشته خود ساخته بود... این کتاب، در واقع پاسخ ضمنی به این پرسش است که چگونه داستایوفسکی سال‌های ۱۸۷۰ توانست بدین روشنی به آینده تاریخ رسوخ کند و به پیش‌بینی توتالیتاریسم حاکم بر کشور خود که چهار پنج دهه بعد، روسیه و تمام اروپا را دربر می‌گیرد، بپردازد.»
به هر حال، دنیای عجیبی دارد این آقای کارگردانِ نویسنده‌ی فارغ‌التحصیلِ فلسفه!

بشنوید

«با بداهه‌نوازی كمانچه آغاز می‌شود، زمزمه‌ای در یك مخروبه كه به‌طرز ترسناكی گردوخاك پخش‌شده در هوا و ویرانه‌های بمباران را تداعی می‌كند. این زمزمه با آهنگی كردی همراه است كه دوباره ساختن روستای ویران‌شده را یادآوری می‌كند.»

کیهان کلهر-آلبوم شهر خاموش

کیهان کلهر,آلبوم شهر خاموشاین هفته می‌خواهیم یک آلبوم عجیب و متفاوت را معرفی کنیم. آلبوم «شهر خاموش» که در اسفندماه 1387 توسط شرکت آواخورشید، با آهنگسازی، نوازندگی و تنظیم «کیهان کلهر» منتشر شده است و به نوشته‌ی نیویورک تایمز، «اثری سحركننده و تاثیرگذار درباره روستای حلبچه است؛ روستایی كه صدام‌حسین آن را بمباران شیمیایی كرد. در این اثر ساز كمانچه ماتم و زاری كودكان حلبچه را به مخاطب منتقل می‌كند.»

در ابتدای این آلبوم قطعه‌ی 29 دقیقه و 8 ثانیه‌ای «شهر خاموش» جای دارد؛ یک موسیقی پر اوج و فرود. گاهی آرام و گاهی خیلی پرهیجان. خیلی غمگین اما شاد، و در کل، قطعه‌ای پراحساس، تصویری و عجیب.

کلهر درباره‌ی این قطعه می‌گوید:«قطعه اصلی اثر حاضر -شهر خاموش- در سال ۲۰۰۴ به سفارش دانشگاه هاروارد برای ترکیب کوارتت زهی نوشته و اجرا شد و بعد از نظر سازبندی و شکل اجرا بازبینی شد که ساز کنترباس و سازهای کوبه‌یی – که به وسیله یک نوازنده اجرا می شوند- به آن اضافه گردیده است. این قطعه برای اولین بار در کارنگی هال نیویورک به وسیله همین نوازندگان اجرا شد و بعدها در کنسرت‌های دیگر.

هدف ابتدائی در به وجود آمدن شهر خاموش ترکیب موسیقی بداهه و موسیقی از پیش نوشته شده در یک قطعه موسیقی بود که تمام اعضای گروه بر اساس چهار چوب‌های مشخص شده در آن شرکت می‌‎کنند و در شکل‌گیری و صدا‌دهندگی نهائی به یک اندازه مؤثرند. شیوه نوشتار در سه قسمت اول غیر متعارف و نشانه‌ای است.

در این شیوه هر نوازنده برداشت خود از نشانه‌ها را اجرا می‌کند و تنها فرم‌ها و جهت کلی اجرا مشخص و توضیح داده‌شده است. ولی عواملی چون سرعت، ریتم و انتخاب ترکیب‌ها، دامنه صوتی و زمان کشش یا سکوت‌ها در هنگام اجرا بر عهده نوازندگان است و طبیعتاً در هر اجرا متفاوت است. قسمت دوم که در پی تکنوازی کمانچه براساس تم‌های کردی می‌آید، به روش معمول آهنگسازی و به شیوه رایج نت نویسی شده است.

بعد از این قطعه‌ی طولانی و زیبا، می‌رسیم به قطعه‌ی «ترقه» که 6 دقیقه و 23 ثانیه به طول می‌انجامد. 6 دقیقه و 57 ثانیه هم «پرواز» برایمان تدارک دیده شده تا بتوانیم 10 دقیقه و 37 ثانیه «در انتظار باران» به آسمان نگاه کنیم. و این پایان میهمانی پرنوایی است که موسیقیدان و نوازنده‌ی نامی کشورمان، کیهان کلهر، برای ما تدارک دیده است. 

شوایترز، گزارشگر نیویورک تایمز درباره‌ی شهر خاموش می‌نویسد:«این اثر با بداهه‌نوازی همراه است، مهارتی كه در سنت موسیقی كلا‌سیك فارسی سابقه‌ای دیرینه دارد. بداهه‌نوازان كار خود را بر پایه مجموعه‌‌ای از ملودی‌ها و موتیف‌ها كه "ردیف" خوانده می‌شوند، قرار می‌دهند. موسیقیدانان كلا‌سیك غربی به ندرت در كارهایشان بداهه‌نوازی داشته‌اند اما اعضای بروكلین رایدر برای اولین بار بخت خود را در این زمینه با بداهه‌نوازی كلهر، آزموده است.»

به هرحال، شنیدن آلبوم 53 دقیقه‌ای موزیسینی که «سفیر فرهنگی» کشورمان می‌‎خوانندش، نوای کمانچه‌اش در اقصی نقاط جهان شنیده و تحسین شده و یک بار نیز نامزد دریافت جایزه معتبر گرمی بوده، بی‌شک تجربه‌ی ارزشمند و دلنشینی برای یک آخر هفته‌ی خوب و به یادماندنی است.

نویسنده: نفیسه حاجاتی

روزنامه اصفهان زیبا- شماره 8..- دومین شماره ویژه نامه فرهنگ و هنر- پنجشنبه نوزدهم آذر ماه 1388

این هفته هم قصد داریم چند پیشنهاد فرهنگی خوب برای این آخر هفته‌ی یک روزه، تقدیم‌تان کنیم. شعار این ستون را که یادتان نرفته؟! آخر هفته‌ها باید استراحت کنیم. باید به گوش‌هایمان، یه چشم‌هایمان و به خیالمان مجال پرواز بدهیم. تا بعد بتوانیم صبح شنبه با روحی آرام و شاد، یک هفته‌ی کاری موفق را آغاز کنیم.

بخوانید

از آنجا که این هفته، برعکس هفته‎ی قبل و هفته‌ی قبل‌ترش، تعطیلات بیشتر از یک روز نداریم و در این یک روز هم همه هزار تا کار و برنامه دارند، بهتر دیدم یک کتاب ساده‌ی روان ولی جذاب و پر از حرف را برای معرفی در این ستون انتخاب کنم؛ یک کتاب شعر که می‌توانید به فراخور حالتان، ورق بزنید، چند صفحه‌اش را بخوانید و با شعرهای خیلی تصویری‌اش به دنیای خیال سفر کنید.

محمدعلی سپانلو، شاعر، منتقد ادبی و مترجم نام آشنایی است که بیش از 50 جلد کتاب دارد. جدیدترین اثر این شاعر، کتاب شعر «قایق سواری در تهران» است. شاید اگر اسم محل‌ها را عوض کنیم، این شعرها برای ما که زاینده رود را داریم و شهر بدون رود برایمان کسل کننده و نچسب است، ملموس‌تر باشد اما تصور کنید که زاینده رود را، بدون پل‌هایش، به پایتخت منتقل کنند و بعد تاکسی‌ها قایق بشوند...

قایق سوار بودیم/ در ایستگاه آب/ بالای نهرها/ در کوچه باغ تجریش/ از شیب جویبار/ رفتیم/ رو به پایین/ همراه آبشار/ رگهای شهر تهران/ جاری/ فصل بهار و آب سواری/ از چشم باغ فردوس/ در سایۀ چناران/ تا قلب پارک ملت/ راندیم/ زیر ونک گذشتیم/ تا رود یوسف آباد/ و از فراز جنگل ساعی/ تا آبراه بولوار.../ بالای برج ها/ ماه/ در نیلی روان/ رخت عروس می‌شست/ آواز نهرهایش را/ تهران به هم می‌آویخت/ ارکستر آب، در سرِ ِ ما، می‌نواخت/ در «بندر نمایش»/ بعد از تئاتر شهر/ نیروی آب کاهید/ پارو زدیم/ لغزان/ تا حوضۀ امیریه/ تا موزۀ نگارستان/ در ایستگاه گمرک/ نور چراغ ها کم شد/ انگاره های فصل به هم ریخت/ فیروزه با غبار درآمیخت/ پاییز بود و آب/ شهر طلا و خواب/ و یک صدا، که می‌دانستیم/ هر لحظه ممکن است بگوید:/ «برگشت نیست/ آخر ِ این خط»/ قایق رسیده بود به راه آهن/ به واگن عتیقۀ میدان/ بین جزیره‌های گیاهی/ و صخره‌های سرگردان/ که دور زد/ پهلو گرفت/ و ایستاد،/ آنجا که روح تندیس/ در زیر آبراه/ نفس می‌کشید...

کتاب «قایق سواری در تهران»، مجموعه اشعاری است که شاعر شصت و نه ساله، در پنجاه سالگی‌اش سروده است. «محمدعلی سپانلو» درباره‌ی کتابش می‌گوید:«من تعدادی شعر نوشته‌ام که اسم ملاح تویش تکرار شده بود. از طرفی در ادبیات فارسی، کشتی‌رانی در خشکی، به معنای کار بیهوده کردن است. از طرف دیگر تهران رودخانه ندارد و کلاً رودخانه در کشور کم است. این فقدان‌ها باعث می‌شود که شما وسوسه شوی و یک رودخانه خیالی در ذهنت بسازی که از شیب تجریش شروع شود و تا میدان راه آهن ادامه پیدا کند. بعد می‌توانی یکی از این قایق‌های سرخ پوستی را در این رودخانه شناور کنی... بعدش رسیدم به این که این سفر می‌تواند نوعی معنای فلسفی داشته باشد. یعنی از جوانی به سوی پیری سیر کند.»

خلاصه این که کتاب 144 صفحه‌ای «قایق سواری در تهران» با مقدمه‌ی سیمین دانشور و 37 شعر از محمد علی سپانلو می‌تواند یک پیشنهاد فرهنگی خیلی خوب برای یک آخر هفته‌ی کوتاه باشد.

بشنوید

سومین پیشنهاد موسیقایی ستون «جیره فرهنگی» چه می‌تواند باشد؟! آلبوم‌ها و تک آهنگ‌های زیادی برای معرفی هست. اما اجازه بدهید این هفته، یکی از معروف‌ترین و پرفروش‌ترین آلبوم‌های امسال را معرفی کنم؛ آلبوم دوست داشتنی «رندان مست» کاری از استاد محمدرضا شجریان و گروه جوان «شهناز» با اشعاری از سعدی، حافظ، مولانا و ملک‌الشعرای بهار.  

آلبوم «رندان مست» که دومین آلبوم استاد شجریان در سال 88 و بخش اول کنسرت تابستان 1387 ایشان در تالار وزارت کشور است، با قطعه‌ی «دیدار»، پیش درآمد مجید درخشانی، آغاز می‌شود. با هشت قطعه‌ی «زنگ شتر»، «ساز و آواز»، «تصنیف چشم یاری»، «ادامه ساز و آواز»، «تصنیف قدیمی باد صبا، آواز شوشتری»، « چهار مضراب بیداد» و «ساز و آواز» شما را آماده می‌کند و می‌رسد به قطعه‌ی بسیار زیبای «رندان مست» که با صدای دلنشین دف آغاز می‌شود و غزل مولانا با آهنگسازی مجید درخشانی و صدای استاد آواز ایران، شما را به اوج می‌برد.

رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند     مستی ز جامت می‌کنند، مستان سلامت می‌کنند
غوغای روحانی نگر، سیلاب طوفانی نگر        خورشید ربانی نگر، مستان سلامت می‌کنند

از آرزوی آرزو، آن پرده را بردار از او     من کس نمی‌دانم جز او، مستان سلامت می‌کنند

شرکت «دل آواز» این آلبوم را در شهریورماه امسال منتشر کرد. به گزارش پایگاه خبری «موسیقی ما»، این آلبوم با توجه ویژه مخاطبان رو به رو شد و در هفته‌ی اول 70هزار نسخه از آن به فروش رسید.

خلاصه این که اگر هنوز این آلبوم را نشنیده‌اید، این آخر هفته، بهترین فرصت برای میهمان کردن خودتان به یک تجربه‌ی خوب و دلنشین موسیقایی است.

نویسنده: نفیسه حاجاتی

روزنامه اصفهان زیبا- شماره 864- دومین شماره ویژه نامه فرهنگ و هنر- پنجشنبه دوازدهم آذر ماه 1388


آخر هفته‌ها باید به چشم‌هایمان، به گوش‌هایمان، به ذهن‌مان استراحت بدهیم. آخر هفته‌ها باید بزنیم به دشت و کوه و بیابان یا برویم کنار زاینده رود قدم بزنیم و پاییز، فصل رنگ و برگ، را با تمام وجود حس کنیم. باید فیلم ببینیم. موسیقی خوب گوش کنیم و کتاب بخوانیم.

بشنوید

کاور آلبوم ساعت 9-خواننده و تنظیم کننده: سیروان خسرویآخر هفته‌ها، مخصوصاً اگر بیش از یک روز بشوند، مردم هوس سفر به سرشان می‌زند. سفر یعنی جابه جایی، یعنی پیمودن مسیر؛ مسیری که گاه طولانی هم می‌شود و باید ساعات بین راه را به هر صورت سپری کرد پس چه بهتر که با تدابیری، بودن در راه را لذت‌بخش کنیم. موسیقی یکی از این تدابیر است.

این روزها، خیلی‌ها بدون پخش‌کننده‌ی صدایشان حتی نمی‌توانند تصور سفر رفتن بکنند. مخصوصاً اگر تنها سفر می‌کنید، یکی از بهترین راه‌ها برای جلوگیری از سررفتن حوصله، همین گوش کردن موسیقی است.

این هفته، می‌خواهیم دو آلبوم از خواننده و موزیسین جوان، سیروان خسروی، را برای گوش دادن در سفر به‌تان معرفی کنیم؛ آلبوم «تو خیال کردی» و آلبوم جدید «ساعت 9» که هر دو طرفداران و منتقدان زیادی دارند.

آلبوم «تو خیال کردی بری» اولین آلبوم سیروان خسروی است که در سال 1384 توسط شرکت آوای باربد منتشر شد و قطعات شنیدنی، زیبا و متفاوتی دارد.

کاور آلبوم تو خیال کردی- سیروان خسرویآلبوم 38 دقیقه‌ای «ساعت 9» دومین ساخته‌ی سیروان است که شرکت گام اول، در سال 1388 آن را منتشر کرد. این آلبوم 10 تراک دارد با ترانه هایی از زانیار خسروی و امید اطهری نژاد. ملودی ها از سیروان و زانیار خسروی و تنظیم هم از سیروان است.

یکی از بهترین تراک‌های این آلبوم، قطعه‌ی «زندگی همین امروزه» با ترانه امید اطهری نژاد و ملودی و تنظیم سیروان است. تراک آرامی که به سبک موسیقی راک غربی تا یک دقیقه ادامه پیدا می‌‎کند و خواننده سعی می‌کند صدایش را به اوج برساند. با ریتم گرفتن تراک، گیتار الکتریک نقش پررنگی پیدا می‌کند و ترانه‌ی زیبایی درباره‌ی زندگی در حال، خوانده می‌شود؛

باور كن زندگی همین امروزه
لحضه ای كه تكرار نمیشه
فرصتی كه هیچوقت نداشتی
شاید تنها شانس تو همین امروزه

ببینید

فیلم دیدن هم یکی از تفریحاتی است که آخر هفته‌ها، خیلی می‌چسبد! و خب گاهی انتخاب فیلمی برای دیدن، خیلی سخت است.

این هفته می‌خواهیم یک فیلم ساده، کمدی و رمانتیک را به‌تان پیشنهاد کنیم. فیلم « Outsourced» محصول سال 2006 آمریکا که هم مفرح و جالب است و هم حرفی برای گفتن دارد.

داستان فیلم از این قرار است که «تاد اندرسن» در شرکتی واقع در سیاتل آمریکا که کارش پخش و فروش تلفنی کالاهای نوظهور است، کار می‌کند. روزی به هند فرستاده می‌شود تا کارمندان شعبه‌ای از آن شرکت را آموزش دهد و بازدهی کارشان را بالا ببرد و جانشینی برای خود تعیین نماید. اما تاد که علاقه‌ی خاصی هم به کارش ندارد، نمی‌تواند خودش را با فضای جدید تطبیق بدهد و دچار سردرگمی و افسردگی می‌شود؛ غذاهای کشور جدید را دوست ندارد. آداب و رسومشان را نمی‌فهمد و نمی‌تواند با کارمندان زیردستش ارتباط برقرار کند. تا این که به صورت اتفاقی با یک مرد خارجی که سال‌ها قبل، موقعیتی شبیه خودش داشته، برخورد می‌کند و توصیه‌های این مرد زندگی تاد را تغییر می‌دهد. 

فیلم می‌کوشد به مخاطب بگوید که اگر چه فرهنگ‌های مختلف، تفاوت‌های زیادی با هم دارند و تطبیق یافتن آدم‌ها با فضاهای جدید زمان‌بر و مشکل است اما خود افراد باید تلاش کنند و به جای مجادله، تمسخر یا بی‌اعتنایی کردن به فضاهای جدید، شناخت بیشتری نسبت به محیط به دست بیاورند و خودشان را جزیی از آن بدانند تا زندگی آسان‌تر و دلپذیرتری داشته باشند.

نام فیلم برگرفته از اصطلاح «outsourcing» به معنای استفاده از منابع و متخصصان ارزان خارج از کشور به منظور کاهش هزینه‌ها و افزایش سود است. کارگردان این فیلم جان جف کوت (John Jeffcoat) است. جاش همیلتون و عایشه دارکر در نقش دو شخصیت اصلی فیلم بازی می‌کنند و فیلم چندین جایزه از جشنواره‌های مختلف هند، ونکوور، تورنتو و ... کسب کرده است.

بخوانید

جلد کتاب من چراغ ها را خاموش می کنم- زویا پیرزادو اما کتابی که می‌تواند آخر هفته‌ی فرهنگی خوبی را برایتان رقم بزند... «من چراغ‌ها را خاموش می‌کنم» چه طور است؟! حتماً می‌دانید که «زویا پیرزاد» نویسنده‌ی این رمان، چندی پیش برنده‌ی جایزه‌ی « كوريه انترناسيونال» شد. پس اگر تا به حال داستان‌های این بانوی نویسنده را مطالعه نکرده‌اید، پیشنهاد می‌کنیم این آخر هفته سری به کتاب فروشی محل بزنید و «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» ، «عادت می‌کنیم»، «طعم گس خرمالو»، »مثل همه عصرها» و یا «یک روز مانده به عید پاک» را برای خواندن در تعطیلات بخرید.

اولین رمان بلند زویا پیرزاد، با نام «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در سال ۱۳۸۰ چاپ شده و به خاطر نثر ساده و روانش جوایزی را ازآن خود کرده است. داستان این رمان در شهر آبادان دههٔ چهل خورشیدی می‌گذرد و شخصیت‌های داستان از خانواده‌های کارمندان و مهندسین شرکت نفت هستند که در محلهٔ بریم جدا از بومیان آبادان زندگی می‌کنند.

نویسنده: نفیسه حاجاتی

روزنامه اصفهان زیبا- شماره 858- اولین شماره ویژه نامه فرهنگ و هنر- پنجشنبه پنجم آذر ماه 1388

بخوانید

آخر هفته‌ها، اگر اهلش باشید، جان می‌دهند برای کتاب خواندن. تصور کنید یک روز کامل یا مثل این هفته دو روز کامل، تعطیلی دارید. می‌توانید دفترچه‌ی کتاب‌هایتان را بردارید (حتماً شما هم یک دفترچه پر از اسم کتاب‌هایی که باید سر فرصت بخوانید، دارید؟!) یکی، دو عنوان را انتخاب کنید هر کدام را که مقدور بود، بخرید، به امانت بگیرید یا حتی از گوشه‌ی کتابخانه‌تان بردارید و شروع کنید به خواندن. عادت دارید چه طوری کتاب بخوانید؟ خیلی رسمی می‌نشینید پشت میزتان، چراغ مطالعه را روشن می‌کنید و شروع می‌کنید به خواندن یا عادت دارید کتاب را بغل کنید، روی کاناپه‌ی گوشه‌ی اتاقتان دراز بکشید، کمی تنقلات کنار دستتان بگذارید و غرق در داستان شوید؟!

می‌خواستم در اولین شماره‌ی این ستون، یک رمان خوب معرفی کنم که بتوانید آخر هفته‌ی فرهنگی دلنشینی داشته باشید. اما از آن جا که می‌دانم وقتی تعطیلات آخر هفته، بیشتر می‌شود، هزارتا برنامه‌ی تفریحی جذاب برای آدم پیش می‌آید و اگر من اینجا یک رمان چند ده یا چند صد صفحه‌ای معرفی کنم، شما که حتماً یا برنامه‌ی سفر دارید یا به عقد و عروسی و جشن تولد دعوت شده‌اید، با خودتان می‌گویید:«کی وقت داره رمان بخونه؟» ترجیح دادم یک «فست‌بوک» دوست داشتنی به‌تان معرفی کنم.

می‌خواهم پیشنهاد کنم جیره‌ی تفریحات فرهنگی این آخر هفته‌تان را به کتاب «سعدی از دست خویشتن فریاد» به «سعدی به روایت کیارستمی» اختصاص بدهید؛ یک کتاب در قطع جیبی که محتوایش را عباس کیارستمی با دقت و وسواس برای ما دست چین کرده و در هر کدام از 620 صفحه‌اش یک پند از سعدی، شاعر پرآوازه‌مان قرار داده است. کتاب را که باز کنید به عنوان مقدمه نوشته‌:«به مقتضای زمان    اقتصار کن سعدی    که آنچه   غایت جهد تو بود  کوشیدی»...

کتاب را دستتان بگیرید و اتفاقی بازش کنید. صفحات به ترتیب حروف الفبا مرتب شده‌اند و آقای کیارستمی پندهای شاعر ناصح را برای ما انسان‌های قرن بیست و یکم، زمانه‌ی سرعت و شتاب، به کوتاه‌ترین، ساده‌ترین و دلنشین‌ترین صورت ممکن درآورده است. کتاب را که بردارید و شروع کنید به ورق زدن و خواندن دلتان نمی‌آید زمینش بگذارید. جملات کوتاهِ جذابی که آقای کارگردان، برای ما دست‌چین کرده، آنقدر جالبند و آنقدر کاربردی که ناخودآگاه وسوسه می‌شوید که دفترچه کوچکی بردارید و یادداشت کنید دوست‌داشتنی‌هایتان را، جملاتی که فکر می‌کنید جان می‌دهند برای یک موقعیت خاص که آدم بتواند با یک ژست روشنفکرانه و ادیبانه، تحویل مخاطبش بدهد و طرف مقابل را در بحر تعجب فرو ببرد!

بشنوید
کاور آلبوم به سوی آب های سپید- استاد حسین علیزادهاما لذت خواندن این دیوان سعدی متفاوت وقتی دوچندان می‌شود که فضایت لبریز باشد از یک موسیقی لطیف، یک موسیقی تصویری، درست مثل جملات دست‌چین شده‌ی همین کتاب. چه حس خوبی دارد که وقتی کتاب را ورق می‌زنی، می‌رسی به عاشقانه‌ها، وقتی می‌خوانی:
 هر که دلارام دید،
از دلش آرام رفت
 چشم ندارد خلاص،
 هر که در این دام رفت
 همزمان، بشنوی که می‌خوانند:« دامن کشان، ساقی می‌خوارم از کنار یارم مست و گیسوافشان می‌گریزم...»

بله! می‌خواهم بگویم این آخر هفته‌تان را به  آلبوم «به تماشای آب‌های سپید» اختصاص بدهید. آلبوم کنسرت مشترک حسین علیزاده و ژیوان گاسپاریان با هفت قطعه‌ موسیقی دلنشین به نام‌های: پرنده‌ها، نغمه‌های ارمنی، ساری گلین، آواز پرنده‌ها، ماما، بداهه‌نوازی شورانگیز و پروانه‌شو؛ یک آلبوم شنیدنی که در سال 2006 نامزد دریافت جایزه گرمی شد.

اگر برای این دو روز تعطیلی، برنامه‌ی یک سفر زمینی را تدارک دیده‌اید، به‌تان پیشنهاد می‌کنم این آلبوم را با خودتان ببرید. مخصوصاً قطعه‌های «ساری گلین» و «پروانه شو» با آن نوای جانانه‌ دف ابتدایی‌اش، فوق‌العاده‌اند برای شنیدن در شب‌های جاده؛ پر از حس‌های خوب و مبهم و متفاوت...

ببینید

و اما فیلم... معرفی فیلم، به خودی خود، یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست اما کار وقتی سخت‌تر می‌شود که بخواهی فیلمی معرفی کنی که هم برای یک آخر هفته‌ی پربرنامه، مناسب باشد و هم زیاد از کتاب و موسیقی‌ای که معرفی کرده‌ای، دور نباشد.

تازه فیلم دیدن خیلی به حال و هوای آنی آدم بستگی دارد. گاهی دلت می‌خواهد کنترل را برداری، آنقدر کانال‌ها را بالا و پایین بروی که یک فیلم به درد بخور پیدا کنی و بنشینی به دیدن. گاهی دوست داری مستقیم بروی سی‌دی فیلم مورد نظرت را بخری و بیاوری بنشینی ببینی. گاهی دلت می‌خواهد یک دوست پیدا شود، یکی دو تا فیلم خوب بدهد و بگوید برو اینها را ببین، قشنگن! گاهی حس می‌کنی باید یک فیلم کمدی ببینی گاهی هوس دیدن یک فیلم معناگرا به سرت می‌زند و ...

با آدم‌های مختلفی درباره‌ی پیشنهاد فیلم این هفته، صحبت کردم. توصیه‌های خوبی کردند. از «سیمای زنی در دوردست» ساخته‌ی علی مصفا تا «زندگی زیباست» ساخته‌ی روبرتو بنینی و چند فیلم معناگرای معروف و غیرمعروف خارجی و ایرانی... شما چه فکر می‌کنید؟ بهترین فیلمی که می‌توان برای بسته‌ی فرهنگی این هفته، پیشنهاد کرد، چیست؟...

نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان متن تبلیغات
© نون‌ح‌‌‌