پنجشنبه نهم دی ۱۳۸۹ 14:15

پرونده مطبوعاتی- اصفهان زیبا

از ابتدای سال ۸۵ با روزنامه اصفهان زیبا همکاری می‌کنم. برای صفحه جوان، ویژه نامه جوان، صفحه آی‌تی، ویژه‌نامه شبکه، ویژه‌نامه فرهنگ و هنر، صفحه دانش و صفحه هنر و ادبیات مصاحبه، خبر، گزارش ، یادداشت و مقاله نوشته‌ام و حالا بیش از یک سال است که مسئول صفحه هفتگی هنر و ادبیات هستم. آرشیو کارهایم را می‌توانید در ادامه ببیند.

روزنامه اصفهان زیبا (صفحه هنر و ادبیات)، روزنامه اصفهان زیبا (ویژه نامه شبکهویژه‌نامه دانش و فناوری، ستون اینترچت، ویژه‌نامه فرهنگی، ستون موج هفتم، ویژه‌نامه جوان- صفحه دلخوشی‌ها، ستون جوان‌شهر، صفحه دانش، صفحه جوان،  هفته‌نامه اصفهان زیبا-صفحه جوان

    1    
نویسنده: نفیسه حاجاتی
شنبه یازدهم اسفند ۱۳۸۶ 8:35

جوانشهر 10(ورژن جدید)-خرید سبز/ازدواج سبز

جوان‌شهر

---> مطالب داخل آکلاد، موقع انتشار در روزنامه، حذف شده اند.
{خب این هفته روز درخت‌کاری را داریم(15 اسفند) حدود یک ماه دیگر هم روز طبیعت است. به همین مناسبت می‌خواهم جوان‌شهر این هفته را سبز بنویسم!
در ضمن برای نوشتن این مطالب از اطلاعات وبلاگ «چشمهایی که فکر می‌کنند» و چند سایت مختلف استفاده شده‌است.

خرید سبز
حقیقت این است که ما به کیسه‌های پلاستیکی معتاد شده‌ایم! مدتهاست مد شده همه فروشگاههای بزرگ و کوچک، اجناس خریداری‌شده مشتریانشان را در کیسه‌های پلاستیکی به آنها تحویل می‌دهند. پلاستیک این بلای جان طبیعت! سوال اساسی اینجاست که ما با این حجم از دشمنی با نظام طبیعت به کجا خواهیم‌رفت؟!
اما ممنوعيت استفاد از كيسه هاي پلاستيك براي حمل كالا در خرده فروشي‌ها در بسياري از كشورها اجرا می‌شود. به طور نمونه در ايرلند از سال 2002 به ازاي هر كيسه پلاستيكي كه خريدار از فروشنده براي حمل كالا طلب كند چيزي معادل 33 سنت دلار بايد ماليات بدهد! پس از 4-5 سال اين رفتار بازدارنده به كاهش 94% مصرف كيسه هاي پلاستكي و جايگزيني با كيسه‌هاي كاغذي و قابل بازيافت تبديل شده است. طبق آمارها، نرخ مصرف كيسه پلاستكي در جهان بيش از نيم ميليون عدد در دقيقه تخمين زده مي‌شود. موادی که غیرقابل تجزیه و ماندگار در طبیعت هستند. اما تلاش‌هایی برای کمک برای جلوگیری از خفگی طبیعت آغاز شده مثلاً فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي بزرگ IKEA در سراسر جهان از پيشگامان حذف كيسه پلاستيك در مراكز عرضه كالاهاي خود مي‌‌‎باشند و فقط در محوطه داخلي فروشگاه از نوعي سبدهاي پلاستيكي قابل بازيافت كه مجاز به خروج نيز توسط خريداران نيست، استفاده كرده و ساير كالاهاي خريداري شده را فقط با اقلام قابل بازيافت بسته‌بندي مي‌كند.(در حاليكه در آينده نزديك به علت انرژي‌بر بودن فرايند توليد كاغذ، اين ماده نيز بايستي از چرخه مواد بسته بندي كالا حذف گردد!)
پس بیایید تا دیر نشده دست به کار شویم. از همین امروز تا حد ممکن از گرفتن کیسه پلاستیک از فروشنده خودداری کنیم. اگر فروشنده اجناس خریداری‌شده‌تان را داخل پلاستیک ریخت، پلاستیک را به خودش برگردانید و بگویید:« نه! خیلی ممنون. گفتن از پلاستیک استفاده نکنید برای طبیعت ضرر دارد.»}

ازدواج سبز
«الیزابت هرچلا» در وبلاگ «گرین یاهو» روش ابتکاری جالبی برای مراسم ازدواج پیشنهاد کرده. او به همه جوانان توصیه می‌کند که ازدواج، این بزرگترین مسئولیت زندگی‌شان را با مسئولیتی که نسبت به طبیعت دارند، پیوند بزنند و سبز ازدواج کنند! به این صورت:

الف-انتخاب حلقه:
به دنبال خريد حلقه نو و دست اول نباشيد! بسياري از بزرگترها حلقه‌هاي ازدواجشان را در اختيارتان خواهند گذاشت كه مي‌توانيد با كمي پرداخت و تميزكاري در كارگاه‌هاي طلاسازي آن را بازيافت كنيد! اگر حلقه نو و دست اول می‌خواهید می‌توانید از فروشگاههایی مثل «Green Karat» حلقه‌هایی ساخته‌شده از مواد قابل بازیافت بخرید. اما اگر به دنبال حلقه با نگين الماس هستيد كمي در مورد كشته‌شدگان جنگهاي داخلي آفريقا بر سر استخراج الماس سرچ کنید!

ب. محل برگزاری مراسم:
نزديكترين مكان را نسبت به منزل و اقامتگاه‌تان براي مراسم در نظر بگيريد. بدين ترتيب انرژي زيادي توسط شما و مهمانانتان براي رسيدن به مكانهاي دور، از دست نخواهد‌رفت. سعي كنيد از مكانهاي عام‌النفعه‌اي چون باغ‌ها و گردشگاه‌هايي كه هزينه پرداختي شما را صرف بازسازي و بهبود فضاي سبز مي كنند، استفاده كنيد.

پ.نحوه دعوت از میهمانان:
به جاي استفاده از كارت‌هاي مرسوم كاغذي يا پلاستيكي از دعوت‌نامه‌هاي الكترونيك استفاده كنيد. بعد از ارسال هم يك پيامك بفرستيد كه صندوق پست الكترونيك‌شان را چک كنند! اما در صورت استفاده از همان نحوه مرسوم كاغذي، از فروشنده كارت‌هاي طراحي شده بر كاغذهاي بازيافتي را بخواهید.(در بعضي از نمونه‌ها حتي تخم و دانه گياه نيز در لفافه كارت موجود است كه میهمانان می‌توانند آنها را بکارند و اگر هم دورشان انداختند، پس از افتادن به روي خاك جوانه خواهند زد!)

لباس مراسم:
به عوض خريدن لباس عروس براي پوشيدن فقط يك شب، لباس را کرایه کنید.يا لباس عروس مادرتان را بردارید و با كمي تغييرات و بهسازي استفاده كنيد. کت فراگ را نیز اجاره کنید.(در مراسم خارجي‌ها كت داماد به طور رسمي یک كت فراگ است.)
خوراك و پذيرايي:
از مواد غذایی ارگانیک استفاده کنید.(در خارج، محصولات غذايي ارگانيك،پرورش با مواد غير شيميايي، به عنوان انتخاب اول از لحاظ سلامتي و پايداري زيست محيطي قرار دارند و البته گران‌ترند. اما در ایران هنوز چنين دسته‌بندي‌هايي در كار نيست و معمولاً اكثر محصولات غذايي ما طعم و بويي از محصولات پتروشيمي دارند!)
براي ظروف از وسايل اجاره‌اي يا يك‌‎بار مصرف با جنس قابل بازيافت استفاده كنيد.

 گل:
از گلدان‌هاي زنده اجاره‌اي براي دكوراسيون استفاده كنيد و سپس به نهال‌خانه‌ها عودت دهيد.گلهاي استفاده شده در دكوراسيون و تزيينات سر ميز را بعد از اتمام مجلس، براي مراكز خيريه و آسايشگاهها ارسال داريد تا شايد كمي نيز باعث طراوت محيط آنها شوید.(گلهاي ارگانيك نيز از لحاظ بو و شادابي و كمتر بودن عارضه‌هاي زيست محيطي پرطرفدارند.)
 

خدمات نقليه مراسم:

به جاي استفاده از ماشينهاي پرسيلندر! از درشكه و اسب يا ماشينهاي هيبريدي استفاده كنيد.مهمانان را از طريق خدمات حمل و نقلیه عمومي(کرایه چند ون یا اتوبوس) به محل مراسم ببرید يا برنامه‌ريزي كنيد كه از فضاي خالي اتومبيلهايشان براي رساندن سايرين به محل بهره بگيرند!
 

ماه عسل:

براي رفتن به تعطيلات ماه عسل به ترتيب از قطار، ساير وسايل نقليه زميني يا دريايي و در انتها هواپيما استفده کنید تا محيط زيست كمتر متاثر شود! مسافرت در قالب «اكوتوريسم» نيز از انتخابهاي سبز براي ماه عسل است به دشت و كوهستان برويد و هتل‌هاي گرانقيمت و گشت و گذار در مراكز خريد را براي فرصتهاي ديگر بگذاريد.
البته مسلماً بعضی از نکات این «توصیه» با فرهنگ و برخی آداب و رسوم ما زیاد هم‌خوانی ندارد. اگر تصمیم گرفتید سبز ازدواج کنید، خودتان این مطلب را بومی‌ نمایید. لطفاً!

اما یک سوال مهم: به نظر شما در این صورت، چند نفر از مدعوین به عروسیتان خواهند آمد؟! قیافه‌ی این افراد پس از پایان مراسم چگونه می‌باشد؟!

نویسنده: نفیسه حاجاتی
«جوان‌شهر»
‌شنبه، 22دیماه 1386، صفحه جوان، روزنامه اصفهان زیبا، شماره سیصدوسی‌‌ونهم
این مطلب را در سایت روزنامه بخوانید-->[ اینجا ]
---------------------------------------------------------------

---------------------------------------------------------------

من. جهان پهلوان، کلاس پنجم هستم!
«ما پارسال هفدهم دی ماه در خانه ی مادر بزرگم بودیم. برف می آمد.برف روی زمین نشسته بود. می‌خواستم برف بازی کنم ولی مامانم گفت: سرما می خوری.پایین نرو.
شب که پدرم از ابن‌بابویه آمد، فیلم سالگرد را کانال‌های مختلف تلویزیون پخش می‌کرد و ما دیدم. آن روز همیشه به یادم می‌ماند. چون امسال ایران نیستم.
 شبی که به بوستون رسیدیم در فرودگاه، پلیسی که مهر ورود را می‌زد به مامانم گفت: نویسنده مشهوری هستی ولی به پدرم گفت:«your father was the best wretlinger in the world.» یعنی پدر تو  بزرگترین کشتی گیر جهان بوده. آنوقت من فهمیدم که در هرگوشه دنیا که کارکنی و آدم خوبی باشی فایده دارد. [نوشته شده توسط: غلام‌رضا تختی در یکشنبه هفدهم دی 1385 و ساعت 20:44]»
هفدهم دیماه سالگرد فوت جهان‌پهلوان تختی است. در وبگردی‌های چند روز پیش، به وبلاگ نوه‌ی تختی که هم‌نام پدربزرگش هم هست، رسیدم.
نوه‌ی جهان‌پهلوان و فرزند یک نویسنده یعنی هم قدرت بدنی هم قدرت قلمی! جالب است نه؟! نوه‌ی تختی و فرزند منیرو روانی‌پور، نویسنده شناخته‌شده، نثر زیبا، جذاب و دلنشینی دارد. می‌توانی همه‌ی چهل و دو نوشته‌‌اش را یک نفس بخوانی. « من غلامرضا هستم و کلاس پنجم هستم و می‌خواهم با همه دوست باشم.» سه جمله برای معرفی خودش!
« از امروز تعطیلات کریسمس شروع می شود دوهفته درس و مشق ندارم .برای پدر و مادرم پول گذاشته‌ام توی پاکت. گذاشته‌ام زیر درخت کاج. راستش می‌خواستم آنها را خجالت بدهم که برایم کادوی خوب بخرند اما انگاری خجالت نمی‌کشند چون بابام نمی‌خواد برام سی‌دی فوتبال بخره. مامانم هم که دائم تو فکر نوشتن و مصاحبه و سرماخوردن یا نخوردن من است. اصلا مامانم دو تا کار بیشتر بلد نیست. یکی داستان نوشتن، یکی هم پائیدن من. این دوتا را ازش بگیری، رفته‌است .
نوشته شده توسط غلام رضا تختی در شنبه یکم دی 1386 و ساعت 22:33 »
آیا این غلامرضا تختی کوچک هم «غلامرضا تختی» جهان پهلوان خواهدشد؟!

چه می‌کنه این فرهنگ جوانان!
«من که به‌ت اس‌ام‌اس زدم که نمی‌تونم بیام. نرسید؟! دو ساعت معطل شدی؟! ببخشید!»
بر اساس تحقیقات جدید دانشمندان(اینکه این دانشمندان از کدام موسسه تحقیقاتی بودند زیاد مهم نیست!) اصولاً پیام کوتاه نقش بسیار عمده‌ای در زندگی بشریت ایفا می‌کند. شما فکر کنید! اگر بخواهید تلفن بزنید و به دوستتان خبر دهید که بی‌خیال قرار بشود، حداقل یک ربع باید پول مکالمه با تلفن همراه بدهید و بعد هم هزارتا دلیل و برهان و عذرخواهی. ولی با پیام کوتاه، سه سوت! تازه اگر شرکت محترم مخابرات تشخیص داد که پیام شما زیاد هم مهم نیست، این زحمت بیهوده را از دوش خود، برداشته و باعث می‌شود شما دوست محترمتان را کمی سرکار بگذارید که این هم بسیار خنده‌دار است و برای روحیه‌ی شما و دوستتان مفید فایده می‌باشد.
اما اینها را گفتم که دو خبر بانمک برایتان تعریف کنم. که در این هوای شاید برفی که سردتان است، تاکسی گیرتان نمی‌آید، اتوبوس نمی‌آید و خلاصه اوضاع کاملاً طنز تلخ است، لبخندی بر لبانتان پدیدار گردد!
اولین خبر، در مورد یک خانم مهندس مصری است که احساسات فمینیستی را در آدم به جوش می‌آورد. داستان اینه که این خانم به دادگاه مراجعت کرده و با نشان‌ دادن سه اس‌ام‌اس از شوهرش به این مضمون که:« من تو را طلاق مي‌دهم زيرا تو به تماس تلفني شوهرت پاسخ ندادي.» خواستار رسمی‌شدن این طلاق می‌شود! براساس قوانين مصر، مردان براي طلاق دادن زنان خود نيازي به مراجعه به دادگاه ندارند بلکه اعلام يک‌جانبه مردان درباره طلاق، که سه بار تکرار شود، براي پايان دادن به پيوند زناشويي کافي‌است!
اما اخراج پیامکی هم جالب است. یک شرکت انگلیسی حکم اخراج کارمند 21ساله‌اش را به وسیله پیامک برای او ارسال کرده به این مضمون:«! U R SCKD». اما جالبتر از همه پاسخ رئیس شرکت است که این اقدام را منصفانه خوانده و گفته: «پيام متني فرستادن به بخشي از "فرهنگ جوانان" بدل شده است. كسب و كار ما هم به جوانان مربوط است و در همه بخش‌هاي فرهنگ جوانان فرستادن پیامک به وسيله اصلي ارتباط بدل شده است.»
می‌بینید که همه‌جا این فرهنگ جوانانه غوغا می‌کند. آنجا هم همه به فکر جوانان هستند. آخ که چه قدر خوش می‌گذره!...

جوان خوش‌ مشرب آکسفورد، رهبر حزب مردم!
کشته‌شدن بی‌نظیر بوتو، یکی از مهمترین اتفاقات دوهفته‌ی اخیر جهان بود که سر وصداهای زیادی به پا کرد. چی؟! «این واقعه‌ی سیاسی چه ربطی به جوان‌شهر دارد؟!»... «جوان‌های امروز را چه به سیاست و این حرفها؟!»... شوخی می‌کنید؟! شما هم؟! درست است که این روزها گفتن حرفهایی از این دست و متهم کردن نسل جوان به سطحی‌نگری و بی‌خیالی و این حرفها، حسابی مد شده اما از شما بعید بود. واقعاً که!
خب! می‌گفتم که خیلی ربط دارد. از آن جهت که پس از مرگ خانم «بی‌نظیر بوتو»، نخست وزیر سابق و رئیس حزب مردم پاکستان، پسر جوان او به عنوان یکی از رهبران حزب مردم پاکستان انتخاب شد.
علیرضا مجیدی در این‌باره می‌نویسد:« تایم مقاله جالبی دارد با عنوان «بوتوی دیگری در پاکستان». روز یکشنبه، «بیلاوال بوتو زرداری» دانشجوی 19 ساله دانشگاه آکسفورد، در مراسمی به همراه پدرش آصف علی زرداری، به عنوان یکی از رهبران حزب مردم پاکستان یا PPP انتخاب شد.
بیلاوال بیشتر عمر خود را در خارج پاکستان به سر برده است و قرار شده تا زمان اتمام تحصیلاتش، پدرش امورات روزانه حزب را انجام دهد. بیلاوال را در آکسفورد «بیلاوال لاوالیب» صدا می‌زنند، لاوالیب معکوس‌شده بیلاوال است!»
مجیدی در ادامه مقاله‌اش به صفحه‌ی معرفی «بیلاول» در یکی از محبوبترین شبکه‌های اجتماعی اینترنتی، اشاره می‌کند و می‌نویسد:«اما چیزی که باعث شد در مورد پسر بی‌نظیر بوتو بنویسم، پروفایل او در فیس‌بوک است! پسر بی‌نظیر بوتو هم، مثل بسیاری دیگر از جوانان، پروفایلی در فیس‌بوک دارد. بیلاوال که درآکسفورد تیم امنیتی همراه ندارد، به عنوان جوانی خوش مشرب شناخته می‌شود.
یک روز بعد از مرگ مادرش، بیلاوال سخن قصاری از او را در پروفایلش قرار داد:
می‌توانید کسی را زندانی کنید، ‌اما عقیده‌اش را نه. می‌توانید کسی را تبعید کنید، اما عقیده‌اش را نه. می‌توانید کسی را بکشید، اما باورش را نه.»
اما نظر یکی از خوانندگان این مقاله که برای آقای مجیدی نوشته شده هم جالب است:« بیلاول را Add کردم. خیلی سریع قبول کرد و در جواب من که گفته بودم مردم ایران شما رو دوست دارند، نوشت: من و مادرم همیشه مردم خوب ایران را دوست داشته‌ایم. من 4دوست ایرانی دارم که اکنون شما هم یکی از آنها هستید.»

نویسنده: نفیسه حاجاتی
« جوان‌شهر »
‌شنبه، 15دیماه 1386، صفحه جوان، روزنامه اصفهان زیبا، شماره سیصدوسی‌‌وسوم
این مطلب را در سایت روزنامه بخوانید-->[ اینجا ]
-------------------------------------------------------------------

-------------------------------------------------------------------
آغازستان!
اگر یادتان باشد، حدود یکسال پیش، در صفحه‌ی جوان، ستون بسیار پرطرفداری بود به نام «جوان‌شهر» که جایزه‌ی منتقدین جزایر قناری را نیز از آن خود کرد!
اینکه در آن ستون چه مطالبی نوشته‌می‌شد را مطمئناً خوب به خاطر دارید که اگر به خاطر نداشته‌باشید خیلی «زشته، زشته»!!
اما خب برای تاکید عرض می‌کنم که «جوان شهر» ستونی بود با نگاهی به جوان‌ترین شهر که اصولاً در دست جوانان نیز هست. یعنی جایی به نام دنیای وبلاگستان. یک دنیای مجازی که  هر لحظه گسترده‌تر، تاثیرگذارتر و به دنیای حقیقی نزدیکتر می‌شود. البته نه اینکه فقط به مسایل مربوط به وبلاگ‌ها و دنیای مجازی می‌پرداختیم(و البته خواهیم‌پرداخت!). جوان‌شهر اصولاً محدودیت خاصی نداشت. در مورد همه‌ی مسایل مربوط به «جوانان» صحبت می‌کردیم و اگر خدا بخواهد، خواهیم کرد!
اما دوست دارم شماره‌ی آغازین «نیو ورژن» این ستون را که انتشارش مصادف شده با اولین روزهای ده سالگی کلمه‌ی عجیب «وبلاگ» به این مقوله اختصاص دهم.
اگر نمی‌دانید «وبلاگ» چیست و تا به حال اصلاً چنین کلمه‌ای به گوشتان نخورده، حتماً شوخی می‌کنید! چون اینروزها به دنبال استقبال سیاستمداران و خبرنگاران از این رسانه‌ی پرمخاطب، هر از گاهی نیز نامی از این تریبون در رسانه‌ی ملی برده‌می‌شود!
 اما به جهت تنویر افکار عمومی باید عرض کنم که وبلاگ یک تریبون غیررسمی است که گاهی رسمی هم می‌شود. محلی است برای نوشتن هر چیزی که گوشه‌ای از ذهنتان را اشغال کرده. وبلاگها خانه‌های دنیای مجازی هستند که بنابر سلیقه و هدف مستاجرینشان(که همان نویسندگانشان هستند) کارکردهای مختلفی از دفترچه خاطرات گرفته تا یک تریبون کاملاً رسمی پیدا می‌کنند.

وبلاگستان
از اولين باري كه كلمه "وبلاگ" براي توصيف يك نشريه اينترنتي استفاده شد، ‪10‬سال و 18 روز گذشت!
سایت ایسنا به نقل از بی‌بی‌سی اعلام کرده: اين كلمه اولين بار توسط «يورن بارگر» در ‪ ۱۷‬دسامبر ‪ ۱۹۹۷‬استفاده شد كه قصد داشت آنچه را كه در پايگاه اينترنتي خود منتشر مي‌كند، توصيف نمايد.
اين كلمه از تركيب و مخفف نام فرآيند «ثبت» سايت‌هاي جالب در «وب» ايجاد شد. كاري كه آقاي بارگر در پايگاه خود به طور روزمره انجام مي‌داد. هرچند پيش از ابداع و مصطلح شدن اين واژه، بسياري نشريات اينترنتي داشتند و آنرا به روز مي‌رساندند، اما سال ‪ ۱۹۹۷‬نقطه‌اي بود كه وبلاگ داشتن و وبلاگ نويسي به يكي از مشغوليت‌هاي خاص در فضاي وب بدل شد. تا اینکه در پایان سال 1998، شمار وبلاگها به بیش از 23 پایگاه و ده سال بعد، این تعداد به 70میلیون رسید و این درحالی است که اکنون تخمین زده‌می‌شود که در هر روز حدود 120هزار وبلاگ به شمار وبلاگ‌ها اضافه می‌شوند و در هر ثانیه، 17 مطلب جدید بر روی وبلاگها قرار می‌گیرند.
وبلاگنویسی فارسی نیز از پاییز 1380 به وسیله‌ی جوانی بیست و چند ساله آغاز شده و امروز زبان فارسی با وجود سرعت بسیار کم اینترنت در ایران و مشکلات ریز و درشت دیگر، به یکی از 10 زبان برتر وبلاگنویسی در جهان بدل شده‌است و هر روز استقبال از این تریبون عجیب رو به گسترش است.
 
گیکستان!
حدود یک سال پیش بود که ایده‌ی جالبی به ذهن وبلاگنویسان رسید. یک بازی گروهی! که بیشتر، بهانه‌ای بود برای نزدیک شدن وبلاگنویسان به یکدیگر، آشنایی بیشتر و گرم شدن محله‌ی وبلاگهای فارسی. از آن زمان تا به حال بازی‌های مختلفی در وبلاگستان درگرفته که بعضی‌ها با استقبال شدیدی روبه رو شدند. روال این بازی‌ها اینگونه است که گروهی از وبلاگنویسان شناخته‌شده ایده‌ی بازی‌ای را مطرح و خودشان بازی را شروع می‌کنند. دوستانشان را به بازی دعوت می‌کنند و این دعوت‌ها زنجیروار ادامه پیدا می‌کند تا هرکس دوست داشته باشد، در بازی شرکت می‌کند.
اما جدیدترین و جالبترین بازی‌ای که در حال حاضر در وبلاگستان فارسی رواج دارد، بازی «آرزوهای گیکی» است.
حالا «گیک» یعنی چه؟!... به زبان خودمان، یعنی «خوره»! یا «کسی که بر اساس شور و اشتیاق به پیش می‌رود.» مثلاً یکی، خوره بازی‌های کامپیوتری است. یکی کرم کتاب است. یکی دیوانه‌ی وبلاگنویسی است و...
اما بازی «آرزوهای گیکی» به این منوال است که یک دوست وبلاگنویس که می‌داند شما دیوانه‌ی چه چیزی هستید، شما را به عنوان یک گیک مثلاً گیک کامپیوتر، بازی‌های رایانه‌ای، موسیقی، اینترنت و... به این بازی دعوت می‌کند. شما هم از آرزوهایتان به عنوان یک «شیفته» می‌نویسید. آرزوهای بزرگ، دست نیافتنی، با چاشنی طنز و خلاصه چیزی شبیه رمان‌های علمی تخیلی! بعد هم چند نفر از دوستان پایه‌تان را به این بازی دعوت می‌کنید. بازی بسیار جالبیست که می‌شود بر مبنایش چند رمان علمی تخیلی نوشت یا چندین ایده‌ی جالب کاربردی به دست آورد مخصوصاً که فعلاً این بازی به شدت در بین وبلاگنویسان آی‌تی رواج یافته و بدین ترتیب آرزوهای حیرت‌زده‌کننده (چه ترکیب خفنی شد!) بسیاری پدید آمده از جمله: «کاش روزی برسد که بشود اشیا را هم به صورت Attachment به پیوست e-mail ارسال کرد! هر چند این آرزو بسیار نامعقول به نظر میرسد ولی تصور کنید اگر 30 یا 40 سال پیش اینترنت را هم برای شما توصیف می‌کردند یحتمل کمی نامعقول می‌نمود.»یا این:« دوست داشتم، یک برنامه تلویزیونی تمام‌عیار آی‌تی را تهیه و مجری‌گری می‌کردم. چیزی شبیه نود و یا آسمان شب، البته با کیفیت و هیجان بسیار بیشتر»... شما فکر می‌کنید «گیک» چی هستید؟!
 
نویسنده: نفیسه حاجاتی
دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۶ 9:52

ستون جوان‌شهر(12)

دوشنبه 2۷فروردین‌ماه 1386،شماره صدو بیستم، روزنامه اصفهان زیبا،صفحه‌ی 5

--------------------------------------------------------------------------------

 

---------------------------------------------------------------------------------- 

پاره هایی از متن:

کتابهایی که باید پیش از مرگ خواند!

سرانه‌ی مصرف(!) کتاب‌‎مان چه قدر است؟ چند ساعت، چند دقیقه، چند ثانیه؟! اصلاً تا به حال چند جلد کتاب خوانده‌ایم؟!... اگر چند دقیقه در یک کتابخانه‌ی عمومی بایستید، افراد زیادی را خواهید دید که از کتابدار، سراغ "یک کتاب خوب" را می‌گیرند. بعضی‌ها سلیقه‌ی کتابخوانیشان را دریافته‌اند و به دنبال کتابهایی در آن زمینه می‌گردند ولی خیلی‌ها هستند که دربین انبوه تیترها، موضوعات و نویسنده‌ها سردرگم‌اند. . داستان از این قرار است که در سایت آمازون(سایتی برای کتابخوانان) کتابی با عنوان"1001Books You  Must Read Before You Die "معرفی شده است. در این کتاب هزار صفحه‌ای، 1001 عنوان کتاب که توسط بيش از 20 نفر از منتقدين ادبي دستچين شده‌اند به همراه

مقتول آف‌‌لاین!

به بهانه‌ی پخش فیلم "قتل آن‌لاین" از شبکه اصفهان... کلمه‌ی "اینترنت" چه تصویری را برای شما تداعی می‌کند؟ با شنیدن "چت" چه صحنه‌ای در ذهنتان مجسم می‌شود؟... این دو کلمه، نمونه‌ای از کلمات بی‌شماریست که به زندگی انسان قرن بیست و یکم معنا می‌دهند. کلماتی که در دایره‌ی لغات انسانهای قرنهای پیش جایی نداشتند ولی حالا به پررنگ‌ترین واژه‌های زندگی ما بدل شده‌اند… ما با نشان دادن تصاویر یک جانبه از تکنولوژی‌های عصر جدید به کجا خواهیم رفت؟! اگر همه فریاد می‌زنیم که "فرهنگ استفاده از ابزارهای قرن بیست و یک را نداریم." چرا

بی‌شرح، بی‌بحث!

شرحی براین داستان نتوان نوشت!... شرکت بریتانیایی ...BT سازمان تنظيم مقررات و ارتباطات راديويي"برای سرخپوستان بومی آمازون "دسترسی به اینترنت رایگان"... كميسيون تلفيق مجلس...  

 

خواندن بیشتر ..
نویسنده: نفیسه حاجاتی

روزنامه اصفهان زیبا،شماره هفتادو هفتم دوشنبه،16بهمن‌ماه1385،صفحه 5(صفحه جوان)

- - - - - - - - - - - - - - - - - -   - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

پاره‌هایی از متن:

 مسن‌ترین وبلاگنویس دنیا[دات]جوان‌بلاگ!

هنوز هم خیلی‌ها هستند که عقیده دارند، وبلاگنویسان، جوانان بی‌کار و الکی خوشی هستند که برای پرکردن اوقات فراغتشان درکنار پاساژگردی و تفریحات دیگر، وبلاگ هم می‌نویسند!... اما یک خبر جالب دیگر، افتتاح سرویس وبلاگنویسی "جوان بلاگ" بود... اما خبر نه چندان جالبی که انتشارش در وبلاگستان فارسی، وبلاگنویسان را عصبانی و ناراحت کرد، فیلتر شدن یکی از مفیدترین و پرطرفدارترین سایتهای در رابطه با  وبلاگنویسی، به نام "بالاترین" بود...

چینی بده بابا!

«چين به فيلمسازان جوان اين كشور يارانه پرداخت خواهد كرد... چندي پيش، چين اعلام كرد كه پخش فيلمهاي خارجي را از تلويزيون اين كشور محدود خواهد كرد و بيشتر به پخش توليدات داخلي خواهد پرداخت... این خبر جالب، تاسف برانگیز و ترس‌آوری است!... . ولی بخش ترسناک ماجرا، این روح انحصارطلبی شدید برادران چینی ماست! تصور کنید، کفاشی‌هایمان کفش‌های چینی می‌فروشند، لباس فروشی‌ها پر شده‌اند از لباسهای چینی  و وقت تفریحت هم باید فیلم چینی ببینی!یم

 جشنواره شعر فجر

اگر بچه هنری باشید یا حداقل فقط هنردوست، حتماً این روزها مدام پی‌گیر خبرهای جشنواره فجر هستید...

خواندن بیشتر ..
نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان متن تبلیغات
© نون‌ح‌‌‌