جمعه چهارم بهمن ۱۳۸۷ 23:10

پروژه مصاحبه با کارآفرینان-مقدمه

مقدمه:
پروژه‌ی «مصاحبه با کارآفرینان» به عنوان یک پروژه‌ی درسی برای درس اختیاری دو واحدی «کارآفرینی» تهیه شده‌است. در این پروژه، من (نفیسه حاجاتی؛ روزنامه نگار و دانشجوی ریاضی کاربردی) با کمک غزل بهرامی (دانشجوی ریاضی کاربردی) با شماری از صاحبان حرف و مشاغل مختلف مصاحبه کرده و حاصل کار را در قالب دفترچه‌ای به مهندس شهشهانی (استاد درس) تحویل داده‌ایم.
تاکید می‌کنم که به عمد، مصاحبه‌ها به صورتی کاملاً ابتکاری و متناسب با فضای غیرژورنالیستی کلاس درس، تنظیم شده‌اند.
زمان انجام این پروژه، از سی‌ام آذر ماه 1387 تا چهارم بهمن‌ماه 1387 بوده است و طبق برآوردها، برای هر مصاحبه به طور میانگین، چهار ساعت زمان صرف شده است.
لازم به ذکر است که این پروژه تحت لیسانس کریتیو کامنز (Creative Commons) منتشر می‌شود و بازنشر آن، اگر تهیه‌کنندگان را مطلع و نامشان را ذکر نمایید، بلامانع است.

عناوین بخش‌ها:

1-    مصاحبه با مدیر کافه- رستوران ماندگار (+)
2-    مصاحبه با مدیر رستوران شهرزاد (+)
3-     مصاحبه با  پژمان دشتی‌نژاد، کارآفرین ایرانی در سوئد (+)
4-    مصاحبه با یک مهندس ساختمان (شرکت شاماخ)(+)
5-    مصاحبه با شرکت نانوپاک پرشیا (+)
6-    مصاحبه با گل‌فروشی گل سنگ(+)
7-    مصاحبه با موسس کتابسرای پدرام (+)
8-    مصاحبه با عضو گروه فرهنگی هنری مسک(+)
9-    مصاحبه با مدیر بستنی‌فروشی میلانو(+)
10-    مصاحبه با مدیر آرایشگاه مژه (+)
11-    مصاحبه با خانم سلیمانی (لباس فروشی زنانه) (+)
12-    مصاحبه با مدیر نشریه الکترونیکی قاف(+)
13-    گزارشی از صحبت‌های هادی فراهانی، تصویرگر معروف ایرانی ساکن کانادا(+)
14-    نگاهی کوتاه به تجربه‌های ما در خلال انجام پروژه (+)
نویسنده: نفیسه حاجاتی

تجربیات ما در این پروژه:

بهتر دیدم تجربیاتی را که طی انجام این پروژه کسب کردیم، به طور خلاصه در انتهای این دفترچه، ذکر کنم شاید راهنمای خوبی باشد برای دانشجویانی که احتمالاً این مصاحبه‌ها را خواهند دید.

1- نکته‌ای هست که دوست دارم حتماً در ابتدای این نوشته ذکر کنم و آن این است که اگرچه ابتدا، این پروژه به قصد کسب نمره و رفع تکلیف شروع شد ولی تک تک این مصاحبه‌ها با علاقه و کنجکاوی شخصی انجام گرفته‌اند و ما تمام سعی‌مان را کردیم که با در نظر گرفتن کمبود شدید زمان، آنچه از دستمان برمی‌آید، برای جذاب، مفید و زیبا شدن مصاحبه‌ها و پروژه انجام دهیم. باید تاکید کنیم انجام این فعالیت برای ما، بسیار وقت‌گیر و سخت اما مفید و جالب و هیجان‌انگیز بود.

2- به عنوان یک روزنامه‌نگار که تا حدودی تجربه‌ی مصاحبه با آدم‌های مختلف را داشته‌ام باید تاکید کنم که بسیار بهتر است انجام این پروژه به صورت گروه‌های دو نفره به دانشجویان محول شود. به چند دلیل: اول اینکه دانشجویان، تجربه‌ی مصاحبه، که کار سختی هم هست، را ندارند و این سختی کار را دو برابر می‌کند. دوم اینکه دو نفر بودن، باعث می‌شود راحت‌تر وارد یک محل جدید شوید و به آدم جدید که برای اولین بار ملاقات می‌کنید پیشنهاد مصاحبه بدهید!

3- دانشجویان رشته‌ی ریاضی معمولاً عادت به انجام کارهای گروهی و کلاً پروژه‌ی درسی، ندارند. به نظرم گروهی بودن این پروژه برای این دانشجویان سخت‌تر ولی لازم‌تر است!

4- شاید بهتر باشد به دانشجویان تذکر داده شود که با مصاحبه‌شونده، گپ بزنند! سوالات استاتیک معمولاً هم آنها را خسته خواهد کرد و هم طرف مقابلشان را. بهتر است مکالمه را به وسیله یک دستگاه صوتی ضبط کنند ولی این نباید باعث شود که نوشتن را از یاد ببرند. بهتر است که اگر دو نفر بودند، یک نفر مکالمه را یادداشت کند و دیگری با کارآفرین به صحبت بنشیند و فراموش نکردن اصل مهم تقسیم کار، از همان ابتدای امر، نیز بسیار ضروری است.

5- دوستان فکر می‌کنند صحبت‌های حاشیه‌ای مصاحبه‌شونده، اهمیتی ندارد اما باید تاکید کنم که همین صحبت‌های پیرامونی هستند که مصاحبه را جذاب‌تر، واقعی‌تر و ملموس‌تر می‌کنند.

 6- به نظر می‌رسد تعیین کمیت برای این پروژه امر چندان درستی نباشد. بهتر است به جای تاکید بر کمیت، در مورد کیفیت مصاحبه‌ها به دانشجویان تذکر داده شود هر چند تعیین کمیت حداقلی نیز کار درستی است ولی تاکید بر کمیت، توجه به کیفیت را از بین می‌برد و این لطمه‌ی بزرگی به کار است. مطمئناً همه ما اعتقاد داریم که یک مصاحبه‌ی خوب، کامل، مفید و همه‌جانبه بهتر از ده مصاحبه‌ی ناقص است!

7- سعی کردیم کارآفرینانی را از سنین مختلف، با سطح سواد و زمینه کاری متفاوت برای مصاحبه انتخاب کنیم تا این پروژه‌ی پژوهشی، نگاه تا حدودی همه جانبه به مقوله‌ی کارآفرینی داشته باشد. برخی از مصاحبه‌شوندگان به معنای واقعی کلمه، یک کارآفرین هستند ولی برخی هم فقط کمی به این مفهوم نزدیک شده‌اند. اما مطمئناً شنیدن صحبت‌ها هر کدام از این آدم‌ها لطف خاص خودش را دارد. 

/*]]-->
نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان شغل: تصویرگر مستقل
حوزه فعالیت: کانادا
مصاحبه‌شونده: هادی فراهانی
درباره: «هادی فراهانی» تصویرگر برجسته ایرانی است که سیزده سال است در کانادا زندگی می‌کند و برای روزنامه‌ها و مجلات معتبر بین‌المللی ازجمله: نیویورک تایمز، نیویورک سان و... کار کرده است. پنجم دیماه 1387، اختتامیه نمایشگاه آثار هادی فراهانی به همراه نشست تخصصی تصویرگری در اصفهان با حضور فراهانی برگزار شد. در این نشست حرف‌های بسیار خوب، ارزنده و جالبی مطرح شد که بخش‌هایی از آن برای این پروژه هم مناسب بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم بخش‌هایی از این گفت و گوها را نیز در این پروژه ذکر کنم. چرا که به نظرم شنیدن این صحبت‌ها نه تنها برای جوانانی که دوست دارند در سطح وسیع‌تری کار کنند یا به طور خاص، تصویرگر شوند، بلکه برای تمام جوانانی که صرفاً می‌خواهند کاری را که با علائق و استعدادهای ذاتی‌شان هم‌خوانی دارد، شروع کنند، مناسب و پر از نکات خوب و مفید است. لازم به ذکر است که بخش‌های متفاوتی از این گزارش برای سایت خبرآنلاین و دو ماهنامه بین‌المللی کیهان کاریکاتور و قسمت سوم این گزارش برای این پروژه کارآفرینی تنظیم گشته است.

فراهانی در این نشست تخصصی از حدود بیست سال کار حرفه‌ای تصویرگری و سیزده سال تجربه‌ی تصویرگری مطبوعاتی‌اش در آمریکای شمالی، صحبت کرد و به سوالات علاقمندان این حرفه در مورد چگونگی و چرایی مهاجرتش، تجربه‌ی کار در مطبوعات مطرح دنیا، سیستم کاری متفاوت مطبوعات غربی و... پاسخ داد؛

این تصویرگر مطبوعاتی مطرح ایرانی سپس به وضعیت تصویرگری مطبوعاتی در زمان کارش در ایران، اشاره می‌کند و می‌گوید:« تصویرسازی مطبوعاتی عمر کمی دارد و آرشیو تاریخیش آن قدر زیاد نیست که وقتی تصمیم می‌گیرید به کار کردن، بتوانید  روی پله‌هایی قدم بگذارید که قبلاً چندین نسل ساخته‌اند. اما برای من در آن زمان، دو نفر بودند که ساختار انگیزه و علاقه‌ی من به این حرفه را به وجود آوردند: آقای «کامبیز درم‌بخش» و  آقای «اردشیر محصص».

با دیدن کارهای این دو نفر بود که من احساس کردم دوست دارم این حرفه را دنبال کنم. ولی در آن زمان که من کار مطبوعاتی را شروع کردم، چیزی به نام اینترنت وجود نداشت و ارتباطات فوق العاد بسته بود. اطلاعاتی درباره‌ی اینکه آن طرف دنیا چه خبره  نداشتیم. تنها منابعمان کتاب‌هایی بودند که خیلی هم جدید نبودند مثلاً من یک کتاب قدیمی پیدا کرده‌بودم چاپ دهه 50 میلادی که مجموعه کاریکاتورهایی از کاریکاتوریست‌های فرانسوی بود با ترجمه خانم ایراندخت محصص و خب 50 سال خیلی زمان زیادی است برای به روز کردن اطلاعات در زمینه یک هنر و حرفه. ولی با همه این احوال هیچ کدام از این موانع نمی‌توانند جلوی انگیزه و ایده را بگیرند و در نهایت من تصویرگر مطبوعاتی شدم.

یا کتاب کاریکاتوریست معروف انگلیسی، چارلز شوت، که شخصیت اسنوپی را خلق کرده و من این کتاب را در یک کهنه فروشی در تهران پیدا کرده‌بودم و هر متنی هرجای کتاب نوشته‌شده بود را خوانده و برای درکش تلاش کرده بودم. سعی می‌کردم بفهمم چرا این تصویر یا متن، خنده دار است. چه نکته ای دارد و این در شناخت فرهنگ غرب خیلی به من کمک کرد.

هادی فراهانی از عدم وجود فضای رقابتی و معیار و استاندارد برای حرفه‌ای که دوست داشت، به عنوان معضل فکری‌اش در آن سالها و دلیلش برای مهاجرت یاد می‌کند:« هیچ معیار و ملاکی نبود همه همان لحظه داشتند حرکت می‌کردند. این همیشه برای من معضل فکری بود. مخصوصاً که تصویرگری مطبوعاتی که الان هم کار پولسازی نیست، آن موقع اصلاً کار پولسازی نبود. این همیشه برای من مسئله بود که حالا دارم این کار را انجام می‌دم، اما جای من همین‌جا است؟ همین کار را باید برای زندگی‌ام انجام بدهم؟ خیلی کنجکاو و مشتاق بودم که این را بفهمم و اگر این نیست، بروم دنبال  کاری که هم پول داشته باشه، هم شهرت بهتر و هم امنیت شغلی که اینها هیچ کدامشان در کار تصویرگری مطبوعاتی نبود. به همین دلیل در دورانی که از شهرت و ثبات نسبتاً خوبی در ایران برخوردار شده بودم، یک دفعه هوس هجرت به سرم زد و خب هجرت هم از آن چیزهایی است که آدم تجربه‌اش می‌کند ولی بعضی وقت‌ها حتی برای دشمنش هم آرزو نمی‌کند. خیلی کار سختی است. به خصوص اگر دنبال چیز خاصی باشی و من فقط با این توهم واهی که چون کارم خوبه پس حتماً آنجا هم می‌توانم کار کنم، شال و کلاه کردم و از ایران رفتم.»

تا اینجا داستان جالبی بود نه؟! شما هم هوایی شدید که فردا شال و کلاه به سر روانه ینگه دنیا شوید؟! لطفاً کمی دست نگه دارید! بد نیست قبل از رفتن نگاهی به قابلیت‌ها فراهانی و مهارت‌هایی که قبل از مهاجرت کسب کرده، بیندازید:« ترکیب چند قابلیت و انگیزه به من خیلی کمک کرد. اول ایکه به زبان انگلیسی خیلی علاقه داشتم و خیلی برایم جالب بود که بتوانم با فرهنگی که در دنیا غالب است، موانست پیدا کنم و این پل خوبی بود برای رسیدن به هدفم.

این کنجکاوی و علاقه به زبان و این بلندپروازی که آدم دلش می‌خواهد رشد بکند، بدون این که بفهمم خیلی به من کمک کردند و باعث شد که وقتی وارد فضای آمریکای شمالی شدم احتیاجی نبود که بفهمم چه طوری باید سلام و خداحافظی کننم و فرهنگشان چه طوری است. از طرف دیگر، آثارم این اجازه را به من می‌دادند که در دفتر روزنامه‌ای را بزنم و ازشان بخواهم کارهایم را ببیند. این قضیه‌ها بر می‌گردد به 13 سال پیش و من در این 13 سال و دو سال قبل از آن،به دلایلی که آن زمان برای خودم خیلی مهم بود به طور کامل خودم را از فضای فرهنگی و هنری ایران بیرون کشیدم.

به اصطلاح می‌خواستم پل‌های پشت سر خودم را آتش بزنم که دیگر راهی برای بازگشت نداشته باشم چون نمی‌دانستم که چه قدر مسیر سختی در پیش خواهم‌داشت به همین دلیل  هر گونه عنصری را که امکان داشت مرا برای برگشتن و کار در ایران وسوسه کند، به طور ظالمانه و خشنی از خودم گرفتم البته خوشبختانه طبعات این کار خوب بود ولی می‌توانست بد باشد! چون برای خودم راه دومی نگذاشته‌بودم.»

اما بعد از این دوران فطرت چه شد که این تصویرگر مطرح ساکن کانادا، به فکر برپایی نمایشگاه آثارش در وطن افتاد؟ «در تمام این سال‌ها این فکر که کسانی که در ایران هستند و با من کار را شروع کردند، درباره کارهایم چه نظری دارند، در پس زمینه ذهنم بود. تا اینکه این اواخر احساس کردم به یک آرامش عاطفی و حرفه‌ای رسیده‌ام و این قدر به خودم اطمنیان پیدا کرده‌ام که نگران خط‌هایی که می‌کشم، نباشم و تعداد کارها هم به اندازه‌ی قابل توجهی رسیده بود.

وقتی سال پیش به تهران سفر کردم، گالری‌های خانه هنرمندان تهران را که دیدم، به خودم گفتم اگر من روزی بخواهم در ایران نمایشگاه بگذارم، اینجا همان جا خواهد بود! و همین اتفاق هم افتاد ولی از آنجا به بعد، برای من سورپریز بود یعنی هیچ ملاک و معیاری نداشتم که از این کارها چه طور استقبال می‌شود. یعنی اگر گروهی از جوان‌ها مثل شما، می‌آمدند و حالشان از کارهایم به هم می‌خورد به هیچ وجه تعجب نمی‌کردم چون هیچ ذهنیتی نداشتم. اما بر خلاف تصوراتم، خیلی استقبال خوب بود. آن قدر خوب که حیفم آمد چنین حس خوبی را به همین زودی از دست بدهم و تصمیم گرفتم اگر بشود کارها را در شهرهای دیگر هم نمایش بدهم. خوشبختانه، جند تا آدم مثبت آنجا بودند از جمله آقای تمیزی که باعث شدند این کار خیلی سریع اتفاق بیفتد و من الان اینجا هستم.»

و حالا می‌رسیم به جالب‌ترین و آموزنده‌ترین قسمت این نشست که صحبت‌های فراهانی درباره پروسه‌ی انتخاب تکنیک است. این تصویرگر مطبوعاتی مطرح ایرانی، درباره روند انتخاب سبک کاری‌اش گفت:« تکنیک بخش جالبیه. آن زمان که به‌ش می‌رسی باید ازش رد بشی. من زمانی که ایران بودم. اول سبک کاری‌ام به شدت تحت تاثیر کارهای آقای درم‌بخش بود؛ خطهای خیلی صاف و هندسی و نازک و دورگیری و طراحی ساده.

بعد خودم شروع کردم به تجربه شخصی با ابزارهای مختلف. یکی از آن ابزار که خیلی هیجان‌زده‌ام می‌کرد، قلم فلزی و مرکب بود. اما حین آشنا شدن با این ابزار، با کارهای یک تصویرگر بسیار زبده انگلیسی به نام «رانولد سیرل» که قلمش وحشی و خیلی قوی است، آشنا شدم و به این ترتیب در قدم بعدی کارهایم کاملاً تحت تاثیر او قرار گرفت و به قدری کارهایم شبیه کارهای او بود که وقتی رفتم کانادا، هرجا کارهایم را می‌بردم، همه اول به عنوان تعریف در مورد این شباهت صحبت می‌کردند. دفعه اول و دوم خوشم می‌آمد ولی بعد به این نتیجه رسیدم که من اگر خیلی هنر کنم، نسخه دوماو می‌شوم و چیزی به نام هویت شخصی و استقلال کاری وجود نخواهد داشت.

اینجا بود که تلاش کردم برای تغییر شرایط ولی آن‌قدر آن ابزار با سبک کاری آقای سیرل به هم گره خورده بودند که فکر کردم تا زمانی که با قلم فلزی و مرکب کار می‌کنم نمی‌توانم از زیر سایه این آدم بیرون بیایم. به همین دلیل ابزار اسکرچ‌بورد را که یک تکنیک ساده و خیلی قدیمی است، انتخاب کردم. روش کار اینگونه است که یک سطح سفید را به طور کامل با چیزی مثل مرکب سیاه اندود می‌کنیم و بعد با یک شی فللزی نوک تیز سطح را می‌تراشیم و طرح به وجود می‌آید.

من این ابزار  را انتخاب کردم چون متفاوت‌ترین سبکی بود که با مرکب و قلم می‌شد کار کرد و این نه تنها باعث شد که من به طور کامل از وابستگی  به شیوه آن آقا آزاد بشوم، بلکه توانستم نحوه بیان خودم را پیدا کنم. در کانادا این تکنیک را انجام می‌دادم تا اینکه با دو تصویرگر آمریکایی و کانادایی که اسکرچ بورد کار می‌کردند و بی‌نهایت ماهر بودند، آشنا شدم و به این نتیجه رسیدم که راهی که من دارم می‌روم، عاقبتش به اینجا که الان این دو نفر رسیده‌اند، ختم می‌شود.

اما این کار،  در کمال زیبایی، کاری نیست که من برای خودم آرزو دارم. شیوه‌اش خیلی ملایم و خالی از جوشش بود. حس کردم  به خاطر پیچیدگی فنی که دارد، کارهایم خالی از انرژی می‌شوند. در این زمان بود که از کامپیوتر در گرافیک خیلی استفاده می شد ولی در بخش تصویرسازی یا استفاده نشده بود یا من ندیده بودم. در مرحله بعد، هوشیارانه تصمیم گرفتم به این سمت بروم. به خودم گفتم در قرن 17 این قلم فلزی و مرکب و این ابزار تجلی پیشرفت مردم بوده پس من که الان خودم را فرزند زمان می‌دانم باید از کامپیوتر که به اصطلاح، آخرین دستاورد فنی زمان است، استفاده کنم.

بدین ترتیب کامپیوتر را با کارم ترکیب کردم. وقتی اسکرچ بورد کار می‌کنی، طرح‌ها را می‌کشی، خطهای دوری‌اش را هم می‌کشی، بعد اینها را با تیغ می‌تراشی ولی بک‌‌گراندت سیاهاست.  باید با قیچی یا تیغ پس‌زمینه را کامل سفید کنی. من این کار را با کامپیوتر می‌کردم. بعد یواش یواش حس کردم خیلی کارهای بیشتری میشه با کامپیوتر انجام داد. سبکم را تغییر دادم؛ بایک طراحی دستی شروع می‌کردم و با کامپیوتر تمام می‌شد. بدون اینکه هیچ جا آدم دودستگی در کار ببیند. در اصل شیوه طراحی خودم را توی کامپیوتر بازسازی می‌کردم.

کارهایی که در نمایشگاه دیدید هم همه با این شیوه کار شده‌اند. طراحی دستی را انجام داده‌ام و بعد  اینکه از کدام مرحله وارد کامپیوتر شود، بستگی به این داشت که خودم در چه مرحله‌ای باشم و کی احساس نیاز کنم. بعضی مواقع یک کار اسکرچ بورد را تمام می‌کردم بعد در کامپیوتر مثلا توناریته خاکستری به‌ش اضافه می‌کردم یا اینکه حتی یک بخشی را به طور کامل در کامپیوتر اجرا می‌کردم به خصوص بخش‌هایی که خطهای ریاضی و هندسی و تکرارشونده داشتند.

اما وقتی به قسمت رنگ‌گذاری رسید، دوباره یک معضل تکنیکی در کار اسکرچ بورد وجود داشت. نمی‌دانم هیچ کدام از شما تا حالا کار اسکرچ بورد رنگی دیده‌اید؟ نیست. اگر هم هست به یک شیوه خیلی بدوی است. این طوری که کار اسکرچ بورد را تمام می‌کنی، بعد از رویش کپی می‌گیری و روی آن  رنگ می‌گذارید. در واقع رنگینش می‌کنید. رنگش نمی‌کنید! خطهای سیاه آن زیر هست خطهای سفید هم رنگ پیدا می‌کنند. که این هم به نظر من خیلی یکنواخت و بسته بود.

  من وقتی تصمیم گرفتم کار اسکرچ بوردم را رنگی کنم بهترین چیز به نظرم این بود که همان خطها را در کامپیوتر رنگ کنم و باز این کار سکوی پرش خوبی شد برای پیدا کردن سیاست  یا نگرش رنگی در کارم. فقط اینجا من دو ریسک را باید قبول کنم. اول اینکه کار نهایی‌ام چیزی به نام اورژینال نیست. کار من قابل تکثیره و این در عالم هنر، در ارزش هنری کار و نه ارزش فنی‌اش، یک مقدار کاستی ایجاد می‌کند. ولی من زمانی که کارها را انجام می‌دادم به هیچ وجه دنبال جایگاه هنری نبودم. کار مطبوعاتی بود و وقت طلا! به همین خاطر از هر چیزی که کمک می‌کرد بتوانم زمان کار را کم کنم، استقبال می‌کردم. حسن دیگر کار با کامپیوتر این بود که با اتفاقات پیش‌بینی نشده که در کار مطبوعاتی خیلی زیاد وجود دارد، می‌توانیم کنار بیاییم.

«همه‌ی ما همه کار می‌کنیم. این مسئله در ایران خیلی متداول است و وقتی آدم به کشور برمی‌گردد، یادش می‌افتد. این البته جزو ملزومات بقا در فضای هنری ایران است!» احتمالاً خیلی‌ها عقیده دارند که این جمله‌ی هادی فراهانی را باید با آب طلا نوشت! او عقیده دارد که این عادت باعث می‌شود آدم در خیلی از کارها «خوب» باشد ولی در هیچ کاری «توانا و قدرتمند» نشود. اما فراهانی برای از بین بردن این عادت چه کرده است؟«من به خودم اجازه ندادم آنجا این مسئله برایم پیش بیاید. طوری کار کردم و نمونه کارهایم چنان روی مطبوعات فوکوس بود که  که اگر هم یک روز هوس کار کردن در یک شرکت تبلیغاتی به سرم زد، رزومه کاری‌ام این اجازه را به من ندهد. این در مورد 13 سال گذشته بود ولی الان این ذهنیت را ندارم و فکر می کنم اگر کار مطبوعاتی نباشد آن‌قدر برای خودم پروژه در ذهنم دارم که یک کار دیگر را شروع کنم. نمی‌دانم از نظر مالی جواب می‌دهد یا نه، از این نظر نگفتم، ولی از نظر ارضای نیازهای خلاقانه، الان دیگر هیچ محدودیتی برای خودم قایل نیستم.»

خیلی‌ها هادی فراهانی را با آن کتاب معروفش که ترکیبی بود از کاریکاتور و میناتور می‌شناسند، از فراهانی سوال شد که آیا دوست دارد که تجربیات تصویرگری غربی‌اش را با تجربیات شرقی‌اش ترکیب و کار جدیدی خلق کند؟  فراهانی این اتفاق را خیلی محتمل دانست و گفت:« از اولین کارهایی که کردم، مجموعه‌ای بود از ترکیب مینیاتور و کاریکاتور. که آقای درم‌بخش یکی دو تا کار در این حیطه انجام داده بودند و من وقتی دیدم، به نظرم خیلی ایده جالبی آمد و یک مجموعه بسیار بزرگ در این قضیه کار کردم.

اتفاقاً در آن مجموعه، بسیار به موضوع نقش منفی غرب در از هم پاشیدگی فرهنگ شرق پرداخته‌بودم. الان هم که آنجا زندگی می‌کنم، هنوز به این معتقدم با این تفاونت که تفاوت که حالا معتقدم در تهاجم فرهنگی فقط فرهنگ مهاجم مقصر نیست بلکه ضعف فرهنگ مورد تهاجم هم باعث این امر می‌شود. بله! تلفیق این دو فرهنگ در ذهن من هست و دلم می‌خواهد در آرامش به این موضوع بپردازم. اوایل که در آمریکای شمالی کار می‌کردم به هر حال چون آدم کار فرهنگی می‌کند یک سری دغدغه‌ها دارد و دوست دارد که به نحوی شرقی بودنش را در کارها نشان بدهد.

من مدت کوتاهی با این تفکر درگیر بودم و تلاش کمی هم کردم که از نظرز زیبایی‌شناسانه ببینم آیا می‌توانم این کار را انجام دهم. به این نتیجه رسیدم که می‌‌شود ولی بعد به خودم گفتم تو الان داری در غرب کار می‌کنی. مخاطب غربی است. هیچ دلیل ندارد که یواشکی بخواهی یک سری نمادهای شرقی در کارت بگنجانی و احساس کردم شاید کمی بی‌صداقتی باشد. وقتی با این فکر کنار آمدم، به خودم گفتم که من باید بتوانم به غربی‌ترین شکل ممکن کار کنم. این با غرب‌زدگی فرق دارد.

یعنی شما جزو جریان هستی. جزو چرخ‌دنده‌هایی هستی که ماشین را حرکت می‌دهند. تقلید یا دنباله روی کورکورانه نیست. می‌گویی من هم صاحب درک و فهم هستم. فرهنگ شما را هم درک کردم و جزو تولید کننده‌ها محسوب می‌شوم نه مصرف‌کنندگان! فارسی صحبت کردن و فرهنگم را که فراموش نکرده‌ام. ولی آنجا نیاز مصرف کننده‌ام را درک و احساس کردم که این گونه باید به او جواب بدهم. شاید اگر مثلاً در چین کار می‌کردم، این اتفاق به سمت شرقی‌شدن می‌رفت.»

فراهانی به تصویرگران جوان توصیه کرد که از نشریات محلی برای شروع، استفاده کنند و درباره فضای کار مطبوعات غربی گفت:« فضای حرفه‌ای مطبوعات آمریکا خیلی خشن‌تر از این حرفهاست. یک آدم تازه کار اصلاً نمی‌تواند با مطبوعات حرفه‌ای کار کند ولی یکی از کارهایی که تازه کارها می کنند این است که حاضر میشوند مجانی کار کنند. میگویند من هدفم فقط دیده شدن کارهایم است و خب به محض اینکه بگویی چشم‌داشت مالی ندارم، یک سری نشریه هستند که حاضر میشوند کار شما را چاپ کنند. چون برایشان هزینه‌ای نداری این شانس را به تو می‌دهند. چاپ کتاب هم خیلی سخت است. در حالی که الان با وجود اینترنت، مسئله‌ی دیده شدن بسیار راحت‌تر شده است. شما کافی است که برای خودتان سایت، آلبوم‌های آنلاین، وبلاگ و ... درست کنی تا دیده شوی. اینترنت مجزای خوبی برای دیده شدن است.»

یکی از کاریکاتوریست‌های جوان درباره جایگاه هنری فراهانی در ایران، قبل از مهاجرتش می‌پرسد. فراهانی در جواب می‌گوید:« من موقعی که ایران بودم جایگاه حرفه‌ای خیلی خوبی داشتم ولی فضای کاری برام مهم بود. اما این شناخت اصلاً در خارج به کارم نیامد فقط آن پورتفولیو خیلی به دردم خورد. وقتی می‌خواستم از ایران بروم، از روی کارهایم پرینت رنگی گرفتم و تا آنجایی که توانستم نزدیکش کردم به یک پورتفولیو و دفترچه کار استاندارد. ولی اگر در ایران آن زمان من بین 90 درصد مطبوعات شناخته شده بودم ، در خارج دوباره از زیر صفر شروع کردم. چون نه تنها کسی من را نمی‌شناخت بلکه من هم کسی را نم‌شناختم. حتی نمی‌دانستم سیستم کار چه طوری است.

روزنامه‌ها را باز می‌کردم، باهاشان تماس می‌گرفتم و از ایشان می‌خواستم که کارهایم را برایشان بفرستم. بعد پیگیری می‌کردم ببینم کارهایم را دیده‌اند یا نه! در واقع به قول معروف «از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام رها      باشد که ازین میانه یکی کارگر شود» دیسیپلین خیلی سختی هم برای خودم قایل شده‌بودم. آنقدر به خودم سخت گرفتم که مطبوعات دیگه نتوانستند بیشتر سخت بگیرند! ولی جالبه که بعد از 45 روز، اولین مطلبم در یکی از روزنامه‌های خوش‌نام آنجا چاپ شد و این زمان خیلی کوتاهی بود. اول اصلاً اطلاعی از سیستم مطبوعاتی آنجا نداشتم مثلاً یک بار یک مجله گرفتم و رفتم به آدرسش و کارهایم را بردم ولی دیدم آنجا فقط دفتر آگهی هاست! یا اینکه اصرار داشتم خودم کارهایم را ببرم دفترشان ولی بعد یاد گرفتم که با پست بفرستم.

آن اول خیلی از مجله ها من را رد کردند اصلاً بعضی‌هایشان جوابم را هم ندادند. آدم یک چیزی را هم باید آنجا بپذیرد. اینکه یک سری مطبوعات هستند که مهم نیست کارت چه قدر خوب باشد اگر کارت به حیطه کاری‌شان ربط نداشته باشد، هیچ دلیل برای چاپش ندارند. این هم باز به من خیلی کمک کرد تا تعریف تصویرگری مطبوعاتی را بفهمم و جایگاه خودم را پیدا کنم. آن موقع که من ایران بودم، گرافیک و تصویرگری خیلی با هم قاطی شده‌بود برای من مشخص شد که کار من طوری است که هرجایی استفاده ندارد.

اما ویژگی کار هادی فراهانی، تصویرگر مطرحی که با روزنامه‌های معروف جهان کار کرده، چیست؟ «تاکید نکته‌سنجی و شیوه طراحی‌ام کارم را متمایز می‌کرد.»
و سوال آخر که خیلی هم مهم است. هادی فراهانی به جوانانی که دوست دارند با مطبوعات غربی کار کنند توصیه می‌کند:« اینترنت خیلی وسیله‌ی ارتباطی خوبی است. ولی به شرط اینکه توانسته باشید موانست فرهنگی را برقرار کنید. چون ارتباط گرفتن یک بعد قضیه است ولی مهمتر این است که بعد از ارتباط گرفتن چه کار می‌خواهید بکنید. یعنی باید کار شما در آن طرف خواهان داشته باشد. صرفاً زیبایی کار مهم نیست این مهم است که چه طوری می توانی کار را به آن فرهنگ و فضا متصل کنی. مثلاً وقتی یک مقاله‌ی 5 صفحه‌ای به تو دادند که طرحش را بکشی، این مهم است که آیا می‌توانی مقاله را بخونی، بفهمی و طرح مناسبی برایش بکشی؟ اینها چیزهایی است که به همین راحتی میسر نمی‌شود.
نویسنده: نفیسه حاجاتی
دوشنبه سی ام دی ۱۳۸۷ 6:44

پروژه مصاحبه با کارآفرینان- مجله قاف

نام موسسه: مجله اینترنتی قاف
آدرس: http://www.ghaaf.ir
مصاحبه‌شونده: آقای دکتر ایمان ادیبی
تاریخ مصاحبه: دی‌ماه 1387

- از کجا شروع کردید؟ لطفاً کمی در مورد تاریخچه تاسیس گروه و چگونگی شکل‌گیری مجله اینترنتی قاف و جلسات کافه علم و ارتباط این دو فعالیت با هم، توضیح دهید.

-  از دانشگاه شروع شد. ما یک جمعی بودیم که در دوران دانشجویی در سطوح مختلف به کار های پژوهشی مشغول بودیم.  ورود ما به دنیای پژوهش و بعد مدیریت جمع های کوچک پژوهشی ما را به مطالعه در زمینه توسعه علم و خود علم علاقمند کرده بود. جلساتی داشتیم در دانشگاه که بصورت منظم در مورد موضوعات مربوط به توسعه علم گفتگو می کردیم.

علاقه ای که در آن زمان در ما ایجاد شده بود ما را به این سمت برد که مطالعات خود را با دیگران به اشتراک بگذرایم و فکر می کردیم شاید اگر کسی بعد از ما خواست سراغ این موضوعات برود مسیر مطالعاتی روشن تری داشته باشد. خصوصا اینکه دریافته بودیم که اگر کسی به این موضوعات علاقمند باشد.

مجموعه مدونی در منابع فارسی در این زمینه در اختیار ندارد. ایده تشکیل یک جامعه مجازی یا شبکه از کسانی که به توسعه علم ایران فکر می کنند شروعش می شد یک نشریه الکترونیک باشد که شد! شاید اساسا به خاطر وجد ما بود از مطالعاتی که برایمان جذابیت داشت مثل اینکه شما یک فیلم جالب دیده باشید و بخواهید برای کسی تعریف کنید. نوشتن از مطالعات علم شاید حاصل هیجان ما از خواندن مطالبی در این زمینه بود!


-  موسس گروه خودتان بودید یا هیئت موسس داشتید؟ از چه سالی این فعالیت آغاز شد؟

-  از سال هشتاد و پنج شروع شد. پیدا کردن هسته اولیه برای چنین کاری با توجه به علاقمندی دوستانم و آمادگی ذهنی آنها برای پرداختن به این موضوعات چندان سخت نبود. من با دوستانم ایده را مطرح کردم و بدلیل پیش زمینه مشترک خوشبختانه ذهن آنها بسیار برای تکمیل و اجرای این ایده آماده بود. من فقط یک نظر کلی داشتم که راه اندازی چنین نشریه ای بود با ماهیت الکترونیک به منظور ایجاد شبکه بین علاقمندان به توسعه علم. کار اصلی را دوستان من کردند که کار را با جزئیات طرح ریزی کرده و بسیار خوب اجرا کردند.

-    در شروع کار چند نفر با این پروژه همکاری می‌کردند و حالا چه تعداد؟

-    ا در مدتی که مشغول طراحی موضوعات و شیوه کار بودیم اول سه نفر بودیم و طی مدت کمی چهار نفر دیگر نیز به ما اضافه شدند  و از زمان اجرا تا کنون همین هفت نفر کارهای اصلی را به عهده دارند: احسان خردمند، حسین قضاوی ، کیانوش کیهانیان ، عمار حسن زاده ، کیاندخت کیهانیان ، میلاد مهر آرام و من. طبیعی است که در نوشتن مقالات و یا برگزاری جلسات کافه علم دوستان دیگری نیز با ما همکاری می کنند که فکر می کنم حدود 15 نفر باشند.

-  به طور کلی، چه نوآوری‌هایی داشته‌اید؟

-خوب این خیلی سوال عجیبی است. نوآوری در بین چه کسانی و جه فعالیتهایی؟ پرداختن به مسایل نظری توسعه علم در بین دانشجویان پزشکی نوآوری است ولی شاید جای دیگر نباشد. همینطور انتشار یک نشریه الکترونیک با این موضوع در فضای مجازی ایران. کشاندن علاقمندان علم به کافه برای یک گفتگوی غیر رسمی که در مرکز آن یک میهمان جالب توجه (!) وجود دارد. بعضی موضوعات شماره های گذشته ما در ایران کم مورد توجه بود مثل علم کاذب ، خود کافه علم، پرداختن به انگیزه ها و پاداشهای اجتماعی در علم و موضوعات دیگر. ولی با توجه به روندی که در دنیا اتفاق می افتد من فکر نمی کنم بشود گفت ما نو آوری کردیم! شاید باید روی این قضیه بیشتر کار کنیم!

-    با توجه به اینکه شغل اصلی‌تان پزشکی است، چه قدر این کار برایتان جنبه سرگرمی دارد و چه قدر به طور جدی و به عنوان یک حرفه‌ی دوم، به این فعالیت نگاه می‌کنید؟

-    ابرای من سرگرمی نیست حرفه هم نیست. شاید بشود گفت یک فوق برنامه خیلی خیلی جدی. که شاید عملکرد حرفه ما را هم در آینده تحت الشعاع قرار دهد و امیدوارم بدهد. بهر حال ما برای ارتقای کیفیت زندگی حرفه ای خود به جایی مثل قاف نیاز داریم  ولی خوب حرفه ما از لحاظ فیزیکی جای دیگریست. مثل اینکه یک بازیگر باید فیلم ببیند تئاتر برود و مجله بخواند این کار ها نه حرفه او هستند نه سرگرمی او.

-    آیا هیچ نگاه اقتصادی هم به این پروژه داشته یا دارید؟ یا اصلاً به برنامه‌ای برای بهره‌برداری اقتصادی از این فعالیت، فکر کرده‌اید؟

-    ا به بهره برداری اقتصادی فکر نکرده ایم ولی نگاه اقتصادی برای تضمین بقای خود مجموعه لازم است که فکر می کنم در آینده کارهایی در این زمینه بکنیم. هرچند گاهی فکر می کنم اگر یکی از دوستانم بتواند بصورت حرفه ای از چنین مجموعه ای کسب درآمد کند این به پیشرفت قاف چقدر کمک خواهد کرد.

-  آیا خودتان را یک فرد موفق می‌دانید؟ چه عواملی مولد این احساس موفقیت هستند؟

- اگر موفقیت را مقابل شکست تعریف کنید قاف موفق بوده است اگر در دست یابی به اهداف تعریف کنید حالا برای قضاوت زود است اما فقط می توان گفت در دستیابی به اهداف کوتاه مدت خود موفق بوده است. گروه دوستان من توانسته اند قاف را در مسیر موفقیت قرار دهند و برای حفظ آن در این مسیر برنامه ریزی کنند.

من از اینکه توانسته ام در بین چنین گروهی قرار بگیرم و با آنها کار و زندگی کنم  احساس موفقیت می کنم. هر شماره قاف که منتشر می شود و بالاتر از آن هر روز که کانتر سایت را چک می کنم و می بینم کسانی حین جستجو در مورد یک موضوع علمی به سایت ما رسیده اند و یک چیزی آنجا پیدا کرده یک حس خوبی دارم که فکر می کنم موفقیت باشد! و می دانم که این حس در بین سایر قافیه بازان هم وجود دارد.


- در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟ و حالا چند سال است که سرگرم این پروژه هستید؟

-  من بیست و چهار ساله بودم و سایر دوستانم نوزده تا بیست و دو یا بیست و سه! - الان حدود سه سال است

-  چه قدر تحصیلاتتان و نوع رشته‌تان در کارتان موثر بوده است؟

- دوران تحصیلات در آن موثر بوده ولی خود تحصیلات رسمی و رشته ارتباطی با این موضوع ندارد. بیشتر شاید بتوان گفت آن صورت خاص از رشته پزشکی و برنامه تحصیلی که من و دوستانم برای خود انتخاب کردیم و شاید خیلی از آن به خاطر قرار گرفتن در کنار هم و تشدید و تقویت هم بود در این کار موثر بوده. به هر حال مقالات قاف در زمینه توسعه علم و مباحثات ما در کافه علم شاید رنگ و بوی پزشکی داشته باشد اما مربوط به علوم پزشکی نیست.

-    شرایط کودکی‌تان چگونه بوده است؟ آیا ریشه‌هایی از علاقه به این گونه فعالیت‌ها را در کودکی‌تان سراغ دارید؟

-  آدم با این سوال هی توی کودکی اش می گردد و بعد شک می کند که چرا واقعا کودکی من چیز خاصی نبوده است! و بعد از آینده اش نگران می شود. من که چیزی به ذهنم نمی رسد!

-    قبل از شروع این کار، تجربه مرتبطی داشتید؟

-  تجربه کار با همبن گروه از دوستانم در کمیته پژوهشهای دانشجویان که همه ما وامدار آن هستیم بوده. تجربه جلسات غیر رسمی شبیه کافه علم در اندازه های کوچکتر با همین موضوعات در همان کمیته بوده. تجربه چنین مطالعاتی هم از همانجا شکل می گیرد.  تجربه یک نشریه الکترونیک ولی نبوده.

-  چه قدر اطرافیان (خانواده، دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده‌اند؟

-  خوب اساسا من و بقیه دوستانم در جوی درس خواندیم و کار کردیم که صحبت از توسعه علم و موضوعات مربوط به مطالعات علم را در ما تشدید می کرد و اگر از همان جو آشنا به این امور دوستانی نداشتم نه این ایده شکل می گرفت و نه بعد توسط آنها اجرا می شد. ما در پیدا کردن نویسندگان قاف و مهمانان و حتی شرکت کنندگان کافه علم بدون استفاده از روابطی که از قبل علی الخصوص در کمیته پژوهشهای دانشجویان داشتیم خیلی دستمان بسته بود.

-  چه عواملی باعث شدند به فکر تاسیس چنین مجله‌ای با این گونه فعالیت‌ها بیفتید؟

-  اول علاقمندی شخصی همه ما به مطالعات علم بعد شاید همان وجدی که پیشتر گفتم و نبود منبعی قابل اعتماد در زمینه موضوعات مربوط به توسعه علم. شاید بتوان گفت که همه ما در قاف یک دیدگاه مشترک داریم و آن اینکه توسعه کشور را مبتنی بر سرایت علم در تمام جامعه و توانمندی علمی ایران می دانیم. خوب قاف ابزار خوبی برای توسعه خودمان و دوستانمان و آدم هایی است که از این طریق با ما در ارتباط خواهند بود. کما اینکه فکر نمی کنم کسی به اندازه خود من و بچه های قاف از جلسات کافه علم چیز یاد بگیرد و لذت ببرد.

-  چه قدر از نظر مالی حمایت شده‌اید؟ و به نظرتان در این قبیل فعالیت‌ها، حمایت‌های مالی چه قدر می‌توانند موثر باشند؟

-  هیچی! حمایت مالی حتما در افزایش کیفیت و ادامه دار بودن موثر است. بقول فقها احوط داشتن آن است! اما بهتر است سوال این باشد که چقدر حمایت مالی کسب کرده اید. اساسا حمایت خودجوش شکل نمی گیرد باید برای جلب آن برنامه ریزی کرد، نبود حمایت بیش از آنکه ضعف مجموعه های مدیریتی کلان کشور را نشان دهد نشان دهنده عدم بلوغ و توانایی ما در جلب آنهاست.

-  آیا در کارتان شکست خورده‌اید؟ به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده است؟

-  شکست هم خورده ایم گاهی ولی چون خیلی بالا نرفته بودیم پایین افتادنمان هم خیلی دردناک نبوده! اگر یک روز ما کاملا شکست خورده باشیم من فکر می کنم اهدافمان را واقعگرایانه طرح نکرده ایم ،خودمان کار را به اندازه کافی جدی نگرفته ایم. حرف از توسعه علم زده ایم اما در جمع خودمان توسعه یافته و علمی عمل نکرده ایم. بعد شاید بتوان گفت حمایت های مالی و گاهی اداری موثر باشد. مهمترین چیز توان ما در جلب همکاران بیشتر و موثر تر است.

-  با چه سختی‌ها و موانعی روبه‌رو بوده و هستید؟!

-  خیلی چیزها! ما اینترنت درست و حسابی نداریم! توی تیم ما کسی که از قبل تجربه طراحی سایت داشته باشد نداشتیم که احسان خردمند توانست وقت بگذارد و این مساله را در حد نیاز ما بخوبی حل کند. اماشاید مهمترین مشکل که هنوز هم هست نبود منابع درست و حسابی در این زمینه و بستر هایی است که در آن بشود از راهنمایی کسانی در زمینه توسعه علم استفاده کرد و بتوان با نویسنده های غیر حرفه ای تحت حمایت های آنها متن های با کیفیتی تولید کرد. هرچند شاید اگر آنها بودند دیگر اصلا به قاف نیازی نبود.

-  با توجه به اینکه این کار، یک پروژه‌ی علمی- فرهنگی است، به نظرتان به طور خاص، ریاضیات چه نقشی می‌تواند در این گونه فعالیت‌ها داشته باشد؟

-  ریاضیات ! باید بتوانیم دانشجویان و پژوهشگران ریاضی را به این ورطه وارد کنیم که تعاملشان با سایر رشته ها در قالب اجتماعات غیر رسمی چه در قاف چه در کافه تقویت شود بعد اتفاقات خوبی در این شبکه رخ می دهد. من بشدت معتقدم که پژوهشگران نباید ارتباطشان با ریاضیات و فلسفه را در زندگی علمی خود قطع کنند. تاریخ علم هم از آن جا که به درک فلسفی بهتری از سیر توسعه علم کمک می کند در همین زمره است. به زبان مسوولین : ما از همین تریبون جهت انتشار مقالاتی در باب توسعه علوم ریاضی و برگزاری کافه هایی با حضور دانشمندان این رشته اعلام آمادگی می کنیم!

-  اگر کسی بخواهد کاری مشابه فعالیت شما، در شهر دیگری (یا در اصفهان) شروع کند، چه پیشنهادها و توصیه‌هایی برای او دارید؟ به عبارت دیگر اگر خودتان با تجربه فعلی، می‌خواستید این فعالیت را آغاز کنید، چه نکاتی را در نظر می‌گرفتید؟

-  ما یک مسیر تکامل طی کردیم که حالا تازه اولش هستیم! این تجربه ها شاید راه را طولانی کند اما برای افزایش کیفیت قدم های بعدی لازم هستند. از چیزهای خیلی کوچک مثل اینکه چه مکانی برای کافه علم مناسب است یا چه ابزارهایی برای اطلاع رسانی داریم تا اینکه سیر موضوعات در یک مجله اینترنتی با موضوع توسعه علم باید چطور باشد و مقالات باید چطور تهیه شده و به چه موضوعاتی بپردازند. چطور شبکه خود را در جامعه مجازی و بین پژوهشگران گسترش دهید. چطور با نویسندگان غیر حرفه ای و جمع های دانشجویی کارهای طولانی مدت و با کیفیت علمی می توان انجام داد.

اینکه با امکانات و همکاران موجود حداکثر تعداد مقالاتی که در سال می شود منتشر کرد چقدر است. اینکه چطور باید گروههای هدف خوانندگان را پیدا کرد و برای سطوح مختلف آنها حرفهای مختلف زد. چه کسی برای یک کافه علم خوب مناسب است و چطور در ایران باید این جلسات را برگزار و اداره کرد. چه موضوعاتی در ایران در زمینه مطالعات علم جایگاه خوبی برای بسط و توسعه دارد. اینکه کافه های شهر هر کدام کجا قرار دارند و هات چاکلت کجا از همه بهتر است! چای کجا ارزانتر و با صرفه تر است. اینکه شبکه های علمی اصلا شاید با یک چای خوب که در زمان و مکان مناسب جلوی شما و یک آدم خوب و مناسب قرار گرفته است شکل بگیرد!

نویسنده: نفیسه حاجاتی
نام موسسه: گروه فرهنگی هنری مسک
آدرس: اصفهان، خیابان طالقانی، کوچه مسجد رحیم خان
مصاحبه‌شونده: مهندس مجتبی شاهمرادی
تاریخ مصاحبه: دی‌ماه 1387
درباره مصاحبه: شنیدن گاه و بی گاه نام «مسک» در خلال دو سال و نیم کار مطبوعاتی‌ام و همچنین همکاری چند ماهه با آقای شاهمرادی کافی بود تا به فکر مصاحبه با «گروه فرهنگی هنری مسک» بیفتم. به نظرم این گروه را به دلایل مختلفی که خودتان در مصاحبه خواهید خواند، می‌توان یک پروژه‌ی کارآفرینی به حساب آورد.
لازم به ذکر است که این مصاحبه با کمک گرفتن از تکنولوژی دنیای جدید، ایمیل، انجام شده است! به این صورت که بعد از هماهنگی تلفنی با مصاحبه‌شونده، سوالات برای او ارسال و  چند روز بعد جواب‌ها دریافت شد. در مرحله‌ی بعد سوال‌های تکمیلی به متن ویرایش‌شده‌ی مصاحبه، اضافه و دوباره برای مصاحبه‌شونده فرستاده‌شد و در نهایت پاسخ‌های نهایی دریافت و مصاحبه تکمیل گردید.

-    «مسک» چه سالی و چه طوری تاسیس شد؟
-    گروه فرهنگی هنری مسک در سال 1381 به عنوان یک موسسه چند منظوره فرهنگی و هنری در زمینه‌های چاپ، نشر و توزیع کتاب، انتشار نشریه، طراحی و تبلیغات و فعالیت‌هایی از این دست آغاز به کار نموده است.

-    موسس گروه چه کسی بود؟ شما فقط عضو گروه هستید یا عضو تیم موسس هم بوده‌اید؟
-    موسسان این مجموعه سه نفر هستند، تاکنون کسی از آن جدا نشده است و بنده یکی از آن سه نفر هستم.

-    وجه تمایز کار شما چیست؟ چه چیزی باعث می‌شود که من در نگاه به کاری، تشخیص دهم که «مسک» پشت آن است یا برای مثلاً چاپ کتابم معتقد باشم که «مسک» بهترین گزینه است؟
-    اگر شما معتقد باشید که باید کارتان را به یک متخصص بسپارید، حتما یکی از گزینه‌هایتان مسک خواهد بود، متخصص یک فن با محتوا و عمق سوژه ارتباط برقرار می‌کند(یعنی این ویژگی منحصر در متخصص یک فن است) و بهترین را به شما ارایه می‌کند. کار در حوزه فرهنگ از این جهت مشکل است که همه خود را متخصص در آن می‌دانند اما این سبک کار و نوع نگاه به پروژه اهمیت ویژه‌ای دارند که خوب قبول دارم که تعدادی آن را قبول ندارد و البته زمان در این مورد بسیار مهم است.
وجه تمایز مسک با جاهایی دیگر از این دست آن است که ما به صورت پیمانکار عمل نمی‌کنیم، برای ما محتوا اهمیت ویژه‌ای دارد و در بسیاری از کارها حتی تامین محتوا نیز بر عهده ماست.
ویژگی دیگر مسک آن است که حتما پروژه‌های سفارشی را ارزیابی و سعی می‌کنیم کارهایی را انجام دهیم که هم زمینه ظهور خلاقیت بیشتری دارد و هم تاثیرگذاری بهتر.

-    در شروع کار چند نفر در موسسه با شما همکاری می‌کردند و حالا چه تعداد؟
-    در شروع کار پنج نفر با این مجموعه همکاری می کردند و الان این تعداد به بیست نفر رسیده است.

-    چه نوآوری‌هایی در کسب و کارتان داشته‌اید؟
-    تو رو خدا این را یک چیزی از خودتون بنویسید. دیگه حالم از نوآوری به هم می خوره...

-    درک می‌کنم که جواب دادن به یک سوال کلیشه‌ای چه قدر دشوار است ولی متاسفانه این سوال، اساسی‌ترین قسمت مصاحبه است. در تعریف استاندارد مفهوم کارآفرینی، «نوآوری» مهمترین بخش ماجراست و من همانطور که گفتم چون هیچ وقت به طور جدی با مسک سرو کار نداشتم، نمی‌توانم جواب سوال را بدهم!
-    نوآوری عموما در پی نگاه تخصصی پدید می آید. یعنی شما باید در یک فن متخصص باشید تا بتوانید در مرز حرکت کنید و نوآوری داشته باشید. به نظر من سرهم بندی‌های پیش پا افتاده را باید از نوآوری جدا کنید. ببینید شما می‌توانید بروید و خیلی راحت ثبت اختراع کنید اما مهم آن است که اختراع شما تاییدیه علمی داشته باشد. ملاک پیشرفت مقالات isi است نه تعداد اختراعات و در مورد نوآوری هم همینطور است. پس نگاه تخصصی در یک فن مقدمه لازم نوآوری است. مسک از نادر مجموعه‌هایی است که به مقوله‌های کاری خود در حوزه فرهنگ تخصصی نگاه کرده است. ببینید یک زمانی مثلا پیش از ظهور رایانه هنرمند بودن و طراح بودن یک کار تخصصی بود اما بعد از ظهور رایانه همه به ناگاه احساس هنرمند بودن کردند. الان کمی بهتر شده است.
در طراحی اگر شما رنگ را نشناسید، عکس را نشناسید، فرم را نشناسید، لی اوت را نشناسید و... و در نهایت تمامی قابلیت‌های رایانه را خوب نشناسید اگر به طور حسی یک طرح خوب بزنید مطمئن باشید برای بار دوم تکرارپذیر نیست. این یک بخش است.
در کار مطبوعاتی هم همینطور است در یک برهه ناگهان همه خبرنگار می‌شوند و یا در کار توزیع کتاب که شاید کار ساده‌ای به نظر برسد، در دفتر توسعه فرهنگ کتابخوانی ما به مخاطب یک سیر مطالعاتی می‌دهیم و مخاطب مطمئن است که در بین این کتابها کتابی که بیهوده و یا در حوزه علاقه‌اش نباشد را در دست نمی‌گیرد. پرداختن جدی به محتوا و خروج از حالت پیمانکاری خودش یک نقطه عطف است.

-    آیا خودتان را یک فرد موفق می‌دانید؟ رمز موفقیتتان چیست؟
-    بله، بعد از لطف الهی، تلاش و پشتکار ، علاقه زیاد به شنیدن نظرات دیگران ، دوستان و همکاران صمیمی و مصمم در کار و داشتن مدیریت منابع مناسب را رمز موفقیت این مجموعه می دانم.

-    آیا در شروع کار، تجربه مرتبطی داشتید؟
-    تقریبا خیر

-    تقریباً یعنی چه؟ بالاخره باید پای یک تجربه‌ی هرچند کوتاه در میان باشد؟! اصلاً شغل قبلی نداشته‌اید؟
-    دبیر سرویس فرهنگ و ادب نشریه طراوت
مسوول دفتر نظارت و ارزیابی جشنواره هجدهم فیلم کودک و نوجوان
دبیر سرویس فرهنگ و هنر روزنامه اصفهان زیبا
مدیر مسوول و صاحب امتیاز دوماهنامه هابیل
و....
اینهایی بخشی از کارهایی است که من تا حالا درگیر آنها بوده‌ام( به غیر از آخری مابقی را دیگر نیستم) البته هیچکدام برای من شغل حساب نمی‌شده است.
به نظر من بی عرضه ترین و محافظه کار ترین افراد همواره به سمت کارهای دولتی می روند و من هیچگاه به کار دولتی به عنوان یک شغل نگاه نکرده ام.
من درست از بعد از دانشگاه تا حالا در مسک بوده‌ام، البته کارهایی را پروژه‌ای اینطرف و آن طرف قبول کرده‌ام، اما مسک را هیچگاه رها نکرده‌ام. در حقیقت با مسک شروع کرده‌ام و با مسک...

-    چه قدر اطرافیان (خانواده، دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده‌اند؟
-    خیلی زیاد، حمایت های همسرم در این زمینه بسیار موثر بود. البته پدرم نیز کمک های معنوی زیادی نمودند.

-    شرایط کودکی‌تان چگونه بوده است؟ آیا ریشه‌هایی از علاقه به این شغل را در کودکی‌تان سراغ دارید؟
-    من در کودکی بسیار شلوغ و شیطون بودم و البته بسیار اهل مطالعه. کافی بود کتابی را به من می‌دادند تا حداکثر سه روزه تمامش می‌کردم. خیر

-    کار شما در مسک طراحی است یا بیشتر کار مطبوعاتی انجام می‌دهید؟ آخر برایم جالب است که می‌گویید ریشه‌های این علاقه را در کودکی‌تان سراغ ندارید! اولین نفری هستید که جواب منفی و کوتاه به این سوال داده‌اید!
-    ببینید! مسک بیشتر یک مجموعه آچار فرانسه و همه کاره فرهنگی است.
از کار تبلیغاتی و طراحی و مشاوره و چاپ و به تعبیری یک کارگاه جامع طراحی گرفته تا یک مجموعه چاپ و نشر کتاب تا یک تیم مطبوعاتی تا ...
خلاصه در حوزه فرهنگ به صورت عام  آن هر کاری که فکرش را بکنید در این مجموعه صورت می‌گیرد.
مسک در حقیقت از دو بخش شکل یافته است. یک بخش مسوولیت تامین اقتصادی و درآمدزایی را برعهده دارد و بخش دیگر صرفا به ارایه خدمات می پردازد.
البته در بخش درآمد زایی باز هم وجه غالب انجام یک پروژه فرهنگی است تا یک فعالیت اقتصادی صرف.
از طرف دیگر بخش های خدماتی(مانند نشریه هابیل یا دفتر گسترش فرهنگ کتابخوانی) نیز سعی در کسب استقلال مالی دارند.
حقیقتش این است که من نه نقاشی خوبی داشتم و دارم و نه خط خوبی. البته همانطور که عرض کردم به مطالعه(کتاب و مجله) بسیار علاقمند بودم. تا سال آخر دانشگاه تمامی فیلم‌های سینمایی را می‌دیدم، تئاتر و شعر از دوست‌داشتنی‌ترین تفریحات من بود و البته مانند بسیاری از موسیقی لذت می‌بردم. فکر می‌کنم آنچه شما دنبالش هستید در اینها نهفته است. من به حوزه فرهنگ علاقه داشتم و شاید فعالیت‌های امروز من مربوط به این روح کلی باشد.

-    آیا تحصیلاتتان در کارتان موثر بوده؟
-    خیر – به هیچ وجه

-    اگر اشتباه نکنم در یکی از رشته‌های مهندسی دانشگاه صنعتی تحصیل کرده‌اید؟ چه طور کارتان ربطی به تحصیلاتتان ندارد؟ اصلاً آیا به صورت تمام وقت با مسک همکاری می‌کنید یا این کار، شغل دوم‌تان محسوب می‌شود؟
-    من لیسانس مهندسی معدن از دانشگاه صنعتی اصفهان دارم. در دوران دانشجویی و بهتر بگویم از دوران دبیرستان به کارهایی که به طور عام در حوزه فرهنگ قرار می‌گرفت(اصرار دارم که نگویم کار فرهنگی) علاقه داشتم. البته تجلی بیشتر و عمده آن مربوط به دوره دانش جویی است. فعالیت‌های دوران دانشجویی من بیشتر حول محور این‌گونه  فعالیت ها بود و خوب ایده‌ها و آرمان‌هایی هم در این حوزه داشتم که فکر می‌کنم محقق کردن این ایده‌ها را هم باید یکی از انگیزه‌های شروع این کار دانست.
البته بنده به صورت محدود و البته صرفا به جهت عدم دوری از رشته تحصیلی گه‌گاه در پروژه های معدنی هم کار می کنم.

-    در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟ و حالا چند سال است که به این شغل مشغولید؟
-    بیست و سه سال- بیست و نه سال

-    آیا نیاز به موفقیت شما را به این کار سوق داده است؟ در کل چه عواملی باعث شد به این کار جذب شوید؟
-    یکی از عوامل مهم شاید همین نیاز به موفقیت بود، گاهی اوقات انسان نیاز دارد که توانایی‌هایش را به هر صورت بروز دهد. از سوی دیگر تامین معاش و البته دغدغه کار تیمی و استفاده از تجربیات دانشجویی در کار تیمی در این کار بی تاثیر نبود.

-    چه قدر از نظر مالی حمایت شده‌اید؟ و به نظرتان در کار شما، حمایت‌های مالی چه قدر می‌توانند موثر باشند؟
-    به هیچ عنوان حمایت مالی نشدیم. این کار را با سرمایه صفر شروع کردیم و البته حمایت‌های مالی می‌توانست ما را کلی جلو بیاندازد.

-    آیا در کارتان شکست خورده‌اید؟ به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده است؟
-    شکست ها ی مقطعی و پروژه ای داشتیم که دو عامل کم تجربگی و عدم سیستم مند بودن نظام اقتصادی از عوامل آن است.

-    چه مشکلات و موانعی در حرفه‌ی شما وجود دارد؟
-    شاید خنده دار باشد اما بزرگترین سد در مقابل کارآفرینی، دولت ، قوانین و قواعد کهنه و بسیار بوروکراتیک دولتی و اداری و عدم ایجاد حاشیه امن برای ریسک پدیری منطقی در نظام اقتصادی ماست.

-    ریاضیات در حرفه‌ی شما چه نقشی دارد؟
-    نکته مهم داشتن تفکر ریاضیاتی است. من فارغ التصیل رشته ریاضی فیزیک از دبیرستان تیزهوشان هستم و این نکته را از روی تجربه می گویم. آنهایی که نگاه ریاضیاتی، یعنی محاسبه، پیش‌بینی و قاعده‌مند کردن را در تفکرشان دارند بسیار موفق ترند.

-    به نظر شما به طور کلی جایگاه ریاضیات در بازار کار چیست؟
-    شاید نگاه بازار کار سنتی به ریاضیات صرفا نگاه دخل و خرج باشد اما امروزه آنهایی که اهل مدل سازی، پارامتر بندی و به طور کلی تفکر ریاضی هستند موفقند.

-    چه پیشنهادهایی برای افراد تازه‌کاری که دوست دارند به عنوان یک کارآفرین مطرح شوند، دارید؟
-    نکته مهم بعد از توکل به خدا داشتن اعتماد به نفس، قدرت ریسک پذیری البته با محاسبه دقیق خطر،  رعایت اصول کار تیمی و مهمتر از همه نداشتن هیچ گونه انتظاری از سیستم دولتی است.
نویسنده: نفیسه حاجاتی
نام: کتابسرای پدرام
آدرس: اصفهان، خیابان شیخ مفید
مصاحبه شونده: آقای  رستمی فر
تاریخ مصاحبه: دوازدهم دیماه 1387
دلیل این انتخاب: کتابسرای پدرام را خیلی از بچههای کنکوری میشناسند. مخصوصاً همهی آنها که کلاسهای عربی آقای طالقانی را گذراندهاند!(که تعدادشان هم کم نیست.) من هم تقریباً به همین شیوه با این کتابفروشی آشنا شدم. یادم هست که اول یک کتابفروشی کوچک بود بعد بزرگتر شد و حالا نامی پیدا کرده است. دیدن این روند رشد و همچنین شنیدن درباره کارهای ضمنی این کتابسرا از جمله تحویل کتاب با پیک و سایت اینترنتیاش، از عواملی بودند که باعث شدند به فکر مصاحبه با این کتابفروشی بیفتیم.
درباره مصاحبه: نزدیک ظهر بود که وارد کتابفروشی شدیم. از خانم متصدی صندوق، سراغ «مسئول کتابفروشی» را گرفتیم. گفت که شاید تا حدود بیست دقیقه دیگر، بیاید. هنوز پنج دقیقه نگذشته بود و ما داشتیم کتابها را نگاه میکردیم که آقای رستمیفر وارد کتابسرا شد. پروژه را برایش توضیح دادیم و با هم به زیرزمین کتابفروشی که جدیداً قفسهبندی شده و کتابهای کنکور بر اساس مقطع تحصیلی در آنها قرار گرفتهاند، رفیتم. مصاحبه بیش از یک ساعت طول کشید و حرفها و اطلاعات بسیار جالبی به دست آوردیم. باید اعتراف کنم که اصلاً فکر نمیکردم این کتابفروشی کوچک تا به این حد مورد مناسبی برای این پروژه باشد. در پایان مصاحبه بعد از شنیدن در مورد «نوآوریی»ها، «ریسک پذیری»ها، «خدمات» و «موفقیت»های مصاحبهشونده، به این نتیجه رسیدیم که او نمونهی بارز یک «کارآفرین» است.

-    لطفا کمی در مورد فعالیتتان توضیح دهید.
-    من رستمینیا هستم. در سال 1378 به دلیل علاقه ی شخصی به کتاب و کتابخوانی احساس نیاز به انجام این شغل در من به وجود آمد. کتابسرای پدرام عموما کتابهای پر فروش و اولیه را برای قشر خاص تهیه میکند و به تدریج زمینه ی فعالیت را گسترش داد. در سال 1379 کار جدیدی که ما انجام دادیم به راه انداختن سایتی بود که بانک کتاب داشته باشد .در سال 1380 شروع کار برای راه انداختن بانک کتاب با سیستم پرداخت (تجارت الکترونیک ) بود که در آن زمان امکانات کمتری در این زمینه بود و در واقع ما سایت را به این دلیل ایجاد کردیم که  مراکز محروم جوابگوی نیاز جامعه برای تهیه کتاب و کتابخوانی نیست و بعضا در مناطق محروم حتی با وجود فروشگاههای کتاب  امکان فروش به دلیل مسافت طولانی از شهر برای مناطق محروم روستایی موجود نیست.
قبل از کتابسرای پدرام هیچ کتابسرای دیگری سیستم پرداخت نداشت.  جز دو سایت یکی سایت دهخدا (که البته باید افراد پول به حساب واریز می کردند و کتابهای عمومی داشت و فاقد کتب درسی بود) و دوم سایت book shop که فقط فروش در خارج از کشور داشت و در داخل کشور فروشی نداشت.
هدفی که پدرام در دراز مدت دارد یکی اینست که  افراد  به صورت on line بتواند سوالات  خود را در مورد کتب ارائه شده برای فروش بپرسند و یا ایجاد حراجی کتاب به صورت on line .به این صورت که افراد در سایت بیایند و کتابهایشان را برای فروش معرفی کنند و پدرام وظیفه ی معرفی در خواست کننده های خرید آن کتابها را برای افراد داشته باشد.
پدرام مشکل پستی  برای  افراد را حل کرده است.به دلیل اینکه تعرفه های پستی که از اواخر سال 1385 افزایش پیدا کرده است بر سیستم on line سایت پدرام تاثیر گذاشته است.به این دلیل پدرام این ابتکار جالب را به خرج داد و تصمیم گرفت برای افرادی که بالای 500000 ریال خرید کتاب می کنند هزینه ی پستی را برداشت(پست پیشتاز) و امکان فرستادن کتابها را به مناطق مختلف و از جمله مناطق محروم بوسیله ی اتوبوس فراهم آورد.

-    در شروع کار چند نفر با شما همکاری می کردند و حالا چه تعداد؟
-    در شروع کار در کتابسرا 1 نفر بودم و حالا 5 نفر هستیم که 2 نفر فروشنده هستند. یکی از دوستهایم هم مسئولیت سایت را برعهده دارد.

-    چه نوآوریهایی در کسب و کارتان داشتهاید؟
-    نوآوری هایی که پدرام در نظر داشته که متاسفانه به مرحله ی عمل در نیامد ارائه ی طرح کتابفروشی اصفهان در اتحادیه کتاب بود(به این صورت که کتابفروشی های اصفهان تمامی بانک اطلاعاتی کتاب خودشان را در اختیار سرویس دهنده سایت پدرام قرار دهند تا پدرام  عناوین بیشتری برای معرفی به افراد کتابخوان داشته باشد)که متاسفانه به دلیل بافت سنتی و مذهبی بودن و حالت خاص مقتصد بودن مردم اصفهان این امر ایجاد نشد.
پدرام کار خاص دیگری را نداشته است .بعضی طرح ها در ذهن بنده بوده است که به دلیل بعضی موانع دلسرد شده و البته بعضی طرح ها هم به دلیل اینکه زمان زیادی را می گیرد انجام آن به تعویق افتاده است.

-    آیا خودتان را یک فرد موفق می دانید؟ رمز موفقیتتان و در صورت عدم موفقیت علل شکستتان چیست؟
-    بله. من خودم را فردی موفق می بینم. چون به یکسری اهدافی که در ذهنم بوده است رسیدهام. از نظر من رسیدن به هدفی که در ذهن داشته ام برابر با موفقیتم بوده است و وقتی به موفقیت کامل در ذهنم می رسم که به آن هدف به طور کامل دست یابم.یکی از رمز های موفقیت پدرام این بود که کتابهایی که درصد وجود آنها بسیار کم و خواها نان آنها بسیار زیاد بود را تهیه می کند(مثلا کتاب عرب طالقانی)در عرض 2 سال 10000 فروش داشت و یا کتابهای تیز هوشان که در ابتدا درخواست کننده نداشت تهیه می کرد با اینکه 2سال ضرر کرد اما در حال حاضر بسیار در خواست کننده دارد و به تدریج پدرام به دلیل انجام این امور مشهور شده است.و البته دلیل دیگر معروفیت پدرام این است که ما هیچگاه در پی اهداف مادی نبودیم و همیشه با مشتریان خود فراتر از مسائل مادی بر خورد می کنیم.

-    آیا در شروع کار تجربه ی مرتبطی داشتید؟
-    در شروع کار تجربه ی خاصی نداشته ام .از بچگی و در زمان دانشجویی به کتب ادبی و عمومی علاقه داشتم و همیشه کنجکاو بودم که کتابفروشی ها به چه صورت کار می کنند
البته من دوستان کتابفروش زیادی به واسطه ی خرید کتاب از آنها داشتم و از تجربه ی آنها استفاده کردم اما تجربه ی کار در کتابفروشی نداشتم و اعتقاد دارم کار به همکاری به وجود می آید.

-    آیا عدم رضایت از شغل قبلی باعث شده که به این شغل رو بیاورید؟
-    من رشته مهندسی صنایع خوانده ام و شغل قبلی من کار در انرزی اتمی بود اما به خاطر علاقه یزیاد به کتاب به سراغ این شغل  رفتم.البته اوایل که در انرزی اتمی بودم کتابفروشی پدرام را ایجاد کردم که پس لز مدتی احساس کردم که شغل اول به کتابفروشی لطمه می زند و وقت گیر است پس آن را رها کردم و به این کار پرداختم و الان بسیار راضی هستم.

-    چقدر اطرافیان (خانواده و دوستان )در پیشبرد کارتان موثر بوده اند؟
-    اطرافیان و خانواده بخصوص پدرم بسیار حامی من بود (ملک کتابسرا متعلق به پدرم است) البته اوایل کار به خاطر ریسکی که در کار بود و رها کردن شغل اولم و تغییر شغل خانواده مخالف بودند اما بعد راضی شدند.

-    شرایط کودکی تان چگونه بوده است؟آیا ریشه هایی از علاقه به این شغل را در کودکی تان سراغ دارید؟
-    بله. من از بچگی به کتاب و کتابخوانی علاقه ی بسیاری داشته ام.

-    آیا تحصیلاتتان در کارتان موثر بوده است؟
-    رشته‌ی اصلی من مهندسی صنایع است و من از این رشته در زمینه ی مدیریتی استفاده کردم اما در بحث کتاب از عناوین کتابداری استفاده کردم. خودم هم به ادبیات خیلی علاقه دارم. اگر دقت کردهباشید «پدرام» نه نام کوچک خودم هست و نه فامیل یا چیزی مثل این، «پدرام» نام هنری من است.

-    در زمان شروع  به کار چند سال داشتید؟
-    بیست و پنج سال

-    آیا نیاز به موفقیت شما را به این کار سوق داد؟ در کل چه عواملی باعث شد به این کار جذب شوید؟
-    من آدم بی‌قراری هستم و نمی‌‎توانم به صورت مداوم کار ثابتی انجام دهم و به دنبال تغییرات و به روز رسانی در کارم هستم. شاید یکی از دلایلی که شغل قبلی خود را رها کردم هم همین تکرار در کارم بوده است. به عقیده‌ی بنده انسان برای پیشرفت خودش باید به پیشرفت جامعه کمک کند و اگر من در کارم به جایی رسیده‌ام به خاطر تغییرات در نحوه‌ی کارم بوده است. کتابفروشی درآمد چندانی ندارد اما من با تغییر روش کار باعث رونق این کار شده‌ام. مثلا یکی از این فعالیت‌ها رفتن به نمایشگاههای مختلف در شهرهای مختلف بوده است که بنده یک سری کتاب را هر چند محدود به این نمایشگاه می‌برم و بیشتر سایت کتابسرا را معرفی کنم.

-    چقدر از نظر مالی حمایت شده اید؟و به نظرتان در  کار شما حمایت های مالی چه قدر می تواند موثر باشند؟
-    من از لحاظ مالی بوسیله پدرم حمایت شده ام  چون همانطور که گفتم اینجا ملک پدریمان است. بله البته حمایت های مالی و داشتن سرمایه بسیار موثر است در ایجاد و پیشرفت کار.

-    آیا در کارتان شکست خورده اید؟به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده؟
-    بله.من شکست مقطعی در کار خورده ام .مثلا همان طرح کتابفروشی اصفهان که ایجاد نشد و ضرر مالی هم دیده ام اما باز از شکست ها درس گرفته ام.مهم ترین عامل شکست من جامعه و بخصوص شهر بوده است.اگر مثلا کتابفروشی در تهران بود طرح ایجاد می شد.

-    چه مشکلات و موانعی در حرفه ی شما وجود دارد؟
-    مشکلات و موانع شامل مشکلات مالی که کتاب گران می شود و تهیه کتاب دشوار می شود و مشکلات اداری مثل مشکلاتی که برای این زیرزمین با شهرداری داشتم و میخواستن کتابفروشی را پلمب کنند و خود شهردار منطقه هم گفت اینجا را خراب کن ساختمان چند طبقه بساز سود زیادی دارد و خلاصه بحثها و درگیریهای زیادی داشتیم.

-    ریاضیات در حرفه ی شما چه نقشی دارد؟
-    همه چیز به ریاضیات بستگی دارد. حساب کردن نقطه ی سر به سر. در احتمال البته نه بصورت خیلی جزئی. اگر افراد ریاضی بدانند علمی تر با احتمالات و  ریاضیات کار میکنند.

-    به نظر شما به طور کلی جایگاه ریاضیات در بازار کار چیست؟
-    ریاضیات بحث بزرگی است. در بازار کار چون رشته ی مادر است بسیار مهم و ضروری است.

-    چه پیشنهاداتی برای افراد تازه کاری که دوست دارند به عنوان یک کار آفرین مطرح شوند دارید؟
-    برای ایجاد کتابفروشی فرد کار آفرین باید تحقیقات راجع به محل کار را انجام دهد.باید1-میزان سرمایه 2-میزان علاقه 3-محل کتابفروشی(بهتر است ملک شخصی باشد) به نظر من برای کار آفرینی حتما نباید کاری غیر از دیگران انجام دهی.باید ایده ی جدید داشته باشی مثلا یک سوپر میوه یک ایده و کار جدید برای تحویل کالا انجام دهد.اگر کسی بخواهد کار جدید انجام دهد سخت است اما اگر بخواهد کار تکراری اما نو انجام دهد باید به سراغ افراد موفق در آن شغل برود.مثلا برای ایجاد کتابفروشی برآورد بازار کتاب را بکند و به سراغ کتابفروشی های دیگر برود و از تجربیات دیگران استفاده کند.به طور کلی بازار کار  و سرمای و استفاده از الگوی افراد موفق سه بحث مهم در ایجاد یک کار است.

-    سوالهای من تمام شد. اگر شما جملهای، صحبت دیگری به نظرتان میرسد...
-    به نظرم خوبه که یک نکته را تاکید کنم . آن هم این که اولین کسانی که یک کار را انجام می‎دهند همیشه موفقترین نیستند اما اولین ها همیشه جلوتر از همه هستند.

نویسنده: نفیسه حاجاتی
پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۸۷ 8:28

پروژه مصاحبه با کارآفرینان- آرایشگاه مژه

نام موسسه: آرایشگاه مژه
آدرس: اصفهان، خیابان هشت بهشت شرقی
مصاحبه شونده: خانم بهناز امیری
تاریخ مصاحبه: دوازدهم دیماه 1387
درباره مصاحبه: «مژه» را از زمان کودکی میشناسم. یک آرایشگاه کوچک که طی چند سال، به یک آموزشگاه-آرایشگاه معتبر و قابل اعتنا تبدیل شدهاست. نوآوری خاصی نداشتهاند ولی در کار خودشان خوب و درست عمل کردهاند. همین «ماندگاری» و البته اعمال «تحولات» مختلف باعث شد که این مصاحبه را نیز در این پروژه جای دهیم.


-    لطفا کمی در مورد فعالیتان توضیح دهید همچنین نام موسس و سال تاسیس شرکتتان را ذکر نمایید.
-    در سال 74 آرایشگاه را تاسیس کردم. با شهریه ی 6000 تومان حق الزحمه در دوره کار را شروع کردم. اوایل برای کار آموزش افراد یک شیفت کار می کردم. سپس به تدریج 4 بار در هفته کار آموزش را داشتم که سعی میکردم همیشه در دوران آموزش یاد هم بگیرم. چون به اعتقاد من برای آموزش باید یاد گرفت. مادر من آرایشگر بودند و من به دلیل ناتوانی مادرم، شروع به این کار کردم. در ابتدای کار 12 هنرجو داشتم. من تجربههای خودم را از طریق مادرم کسب کردم که ایشان هم 30 سال سابقه آرایشگری داشتند. سپس در آزمون فنی حرفهای شرکت کردم و قبول شدم و آرایشگاه خودم را با نام «مژه» افتتاح کردم.

-    در شروع کار چند نفر در شرکت/پروزتان با شما همکاری می کردند و حالا چند تعداد؟
-    در اوایل کار تعداد هنر جوهایم کم بود و خودم هم موسس بودم و هم مدیر اما در حال حاضر با 2 مربی کار میکنم که یکی کارت دائم دارد و یکی کارت موقت دارد.

-    چه نو آوریهایی در کسب و کارتان داشتهاید؟
-    نوآوری؟!... نوآوری خاصی نداشتم.[مکث] میشود گفت نوآوری من در کار این بوده که دوره آموزشیام را طولانیتر کردهام و سعی میکنم افرادی را که آموزش میدهم در سایر محیط ها موفق باشند و سعی میکنم هر چیزی را به زبان سادهتر برای هنرجوها بیان کنم و خودم هم سعی کردم نسبت به افرادی که آموزش میدهم، آدم تواناتری باشم و این کار را با رفتن به کلاسهای مختلف انجام میدهم تا بتوانم بهره برداری بیشتری داشته باشم.

-    آیا خودتان را یک فرد موفق می دانید؟ رمز موفقیتتان و در صورت عدم موفقیت علل شکستتان چیست؟
-    خودم را 80 درصد موفق میدانم به علت اینکه همیشه سعی کردهام تواناتر باشم.

-    آن بیست درصد را چرا کم کردید؟
-    خب اگر آدم بگوید صد درصد، هم خودپسندی حساب میشود! هم اینکه آدم جای پیشرفت دیگر برای خودش نمیگذارد و هم به خاطر اینکه همیشه انتظار بیشتری از خودم دارم.

-    آیا در شروع کار تجربه ی مرتبطی داشتید؟
-    من تجربهام را از طریق مادرم کسب کردم و سرمایهام را هم از مادرم گرفتم بنابراین از صفر شروع نکردم. اگر الان سرمایه داشتم محیط بهتر با وسایل بهتری ایجاد میکردم. اما از لحاظ تجربه همیشه آنچه در توانم بوده را انجام دادهام.

-    آیا عدم رضایت از شغل قبلی باعث شده که به این شغل رو بیاورید؟
-    نه.این شغل اول و تنها شغلم هست.

-    چقدر اطرافیان (خانواده و دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده اند؟
-    اطرافیان و مخصوصا مادرم بسیار حامی من بودند. مادرم هم از لحاظ تجربه و هم سرمایه و نگهداری بچه خیلی کمکم کردند و اگر ایشان نبودند به اینجا نمیرسیدم.

-    شرایط کودکی تان چگونه بوده است؟ آیا ریشه هایی از علاقه به این شغل را در کودکی تان سراغ دارید؟
-    چون مادرم آرایشگر بودند از بچگی به این کار علاقه داشتم و با محیط و مردم انس پیدا کرده بودم.

-    پس یعنی الان پروین (دخترش) هم به این کار علاقه دارد؟
-    نه! به هیچ وجه. پروین از این که موهای کسی را هم شانه کند، بدش میآید. خب خیلیها هستند که این طوریند. حتی خوششان نمیآید به موهای کسی دست بزنند! ولی من چون مردم را دوست دارم، عاشق این کارم هستنم.

-    آیا تحصیلات در کارتان موثر بوده؟
-    من دیپلم اقتصاد دارم. اما کار آرایشگری کار هنری است زیاد ربطی به تحصیلات ندارد.
 
-    البته منظور این است که مثلاً شما که دیپلم دارید با مادرتان وضعیت یکسانی دارید؟
-    مسلماً نه! من نسبت  به مادرم خیلی  موفق بودم. چون مادرم تحصیلات نداشتند. البته سواد در حد دیپلم هم فقط سواد خواندن و نوشتن به حساب میآید و آنقدر نمیشود رویش حساب کرد.

-    در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟
-    بیست و سه سال

-    آیا نیاز به موفقیت شما را به این کار سوق داد؟در کل چه عواملی باعث شد به این کار جذب شوید؟
-    من چون بچهی اول خانواده بودم احساس مسئولیت زیادی میکردم و خواستم کمک حال مادرم باشم به این دلیل به این کار جذب شدم. مادرم همیشه به من میگفت تو پسر من هستی!

-    چقدر از لحاظ مالی حمایت شدید؟ به نظرتان در کار شما حمایت های مالی چه قدر میتوانند موثر باشند؟
-    حمایت مالی خیلی داشتم. به نظر من حتی اگر تحصیلات هم داشته باشی و کار را بلد باشی، کارت هم خوب باشد، باید سرمایه داشته باشی. این خیلی مهم است. چون باید یک مکانی بخری یا اجاره کنی و در خانه هم نمیتوانی کار کنی چون خلاف مقررات است. تازه! وسایلی احتیاج داری که ارزان هم نیستند.

-    در کارتان  شکست هم خورده اید؟ به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده؟
-    نه. شکست نخورده ام. چون حامی من یک آدم با تجربه بوده است.

-    چه مشکلات و موانعی در حرفه ی شما وجود دارد؟
-    مشکلات مالی که همیشه هست.

-    ریاضیات در حرفه ی شما چه نقشی دارد؟
-    از لحاظ قرینه سازی و حساب و کتاب به صورت غیر مستقیم حرفهی ما هم با ریاضی در ارتباط است.

-    به نظر شما به طور کلی جایگاه ریاضیات در بازار کار چیست؟
-    در بازار کار ریاضی در اولویت قرار دارد. اگر کسی ریاضی نداند نمیتواند مسائل را حل و فصل کند. در آرایشگری 50 -50 ریاضی نقش دارد اما در رشته های دیگر مثل خیاطی، ریاضی 90% کاربرد دارد.

-    چه پیشنهاداتی برای افراد تازه کاری که دوست دارند به عنوان یک کا ر آفرین مطرح شوند دارید؟
-    کار را به خاطر درآمدش انجام ندهند. اگر کار را با علاقه انجام دهیم بسیار موفق میشویم. من همیشه به بچهها میگویم که شاید اولش سودی نداشته باشد و ضرر هم بکنید، ولی باید صبر داشته باشید و به کار ادامه بدهید.

- بسیار سپاسگزار خواهم شد اگر سوالی در تکمیل این مصا حبه به نظرتان می رسد ذکر کنید.
- باید مردم را دوست داشته باشند و از سرمایهی خودشان در کار استفاده کنند و به خدا توکل کنند.
نویسنده: نفیسه حاجاتی
نام: مغازه لباس فروشی تکتاز مرداویج
آدرس: اصفهان، خیابان کاخ سعادت آباد شرق- غربی
مصاحبه شونده: خانم سلیمانی
تاریخ مصاحبه: دوازدهم دیماه 1387

درباره مصاحبه: چند سال پیش بود که برای اولین بار چنین مغازهای در نزدیکی خیابان میر افتتاح شد. یک زیرزمین در خیابان کاخ سعادتآباد شرقی که ساعات کارش را روی کاغذی نوشته و به در ورودیاش نصب کردهبود، ورود آقایان ممنوع بود، از پلهها که پایین میرفتی با انبوه کفش و کیف و لباس زنانه از لباسهای مجلسی گرفته تا لباس خانه روبه رو میشدی که بدون نظم و ترتیب خاصی هر گوشه مغازه آویزان یا داخل سبدها ریخته شده بودند، اکثر خانمهای خریدار دو، سه فروشندهی زن را میشناختند و از مشتریان دائمی بودند و موقع خروج هم خانمی، مسئول بازرسی بدنی مشتریان بود! میگفتند که هر شنبه جنسهای تازهای از کیش و آستارا میآورند و به همین دلیل صبحها حدود ساعت 7، مشتریان پرو پاقرص زیادی به این زیرزمین کوچک هجوم میبرند تا از زیر خروارها لباس که شاید قیمتشان کمتر از اجناس بوتیکهای بالای شهر و تنوعشان بیشتر بود، لباس مورد علاقهشان را پیدا کنند! و همهی این رفتارها برای من حسی که بچهها از خریدن لپ لپ دارند، را تداعی میکرد! اما موفقیت این شغل، باعث شد که با فاصله کمی از تاسیس این مغازه، مغازههای مشابه دیگری در نزدیکی آن تاسیس شوند. تا اینکه چند ماه پیش مکان مغازه به کاخ سعادت آباد غربی منتقل شد. فضای بزرگتر، نبش خیابان، بدون بازرسی بدنی و ... البته زیرزمین قبلی را هم با همان سبک و سیاق حفظ کرده بودند ولی خانم سلیمانی که مصئول اصلی بود به مغازه جدید نقل مکان کرده بود.

پنجشنبه، نزدیک ظهر است که موارد مغازه میشویم. خانم سلیمانی، مثل همیشه پشت صندوق نشسته و مشتریها مشغول گشتن در مغازهاند. جلو میرویم و در مورد پروژه توضیح میدهیم. روی چهارپایههای چوبی کنار صندوق مینشینیم و سوالاتمان را میپرسیم. هر چند دقیقه یکبار دست نگه میداریم تا مشتریها را راه بیندازد. خانمها میآیند جلوی صندوق، کمی احوالپرسی میکنند، چانه میزنند، سفارش خرید لباس مورد نظرشان را از آستارا میدهند، منتظر میمانند تا خانم سلیمانی در دفترچه شلوغ و پر از رقمش نام جنس و وجه را یادداشت کند و آخر سر، پلاستیکی از میان انبوه پلاستیک و کاغذی که کنار دستش روی هم تلنبار شدهاند، بیرون بکشد، جنسهایشان را داخلش بگذارد و تمام!

-    خانم سلیمانی! کمی در مورد شروع کارتان توضیح بدهید. اولها مرداویج بودید دیگه؟
-    بله! سال 74 کارم را شروع کردم . اوایل کار فروش لباس را در خانه انجام می دادم. و این کار را برای این شروع کردم که شوهرم دیسک کمر داشت و نمیتوانست زیاد کار کند، در هفته 1 روز و به تدریج 2 روز و ... این فروشگاه که الان ساکن هستیم، یک شعبه دیگر هم در همین خیابان دارد که دخترم و دوستم در آن کار میکنند.

- در شروع کار چند نفر در شرکتتان /پروژه تان با شما همکاری می کردند و حالا چه تعداد؟
-  در شروع کار 2 نفر و حالا 4 نفر.

- چه نوآوریهایی داشته اید؟
- چون در صد سود من کم است پس فروش بیشتری دارم نسبت به سایر جاهای دیگر.

- آیا خودتان را یک فرد موفق می دانید؟رمز موفقیتتان و در صورت عدم موفقیت علل شکستتان چیست؟
- بله. چون روزی بود که من 10000 تومان حقوقم بود اما الان درآمد خوبی دارم و مسئولیت خانواده بر عهده ی من است.

- آیا در شروع کار تجربه ی مرتبطی داشتید؟

- من خانه دار بودم و علاقه به کار فروش داشتم. به همین دلیل دست به این کار زدم و قبلا تجربه‌ای نداشتم.

- چه قدر اطرافیان(خانواده و دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده اند؟

-  دختر بزرگ من مشوق و حامی من بود و الان دخترهایم، دوستم و پسرم با من همکاری میکنند.

- شرایط کودکی تان چگونه بوده است؟ آیا ریشه هایی از علاقه به این شغل را در کودکی تان سراغ دارید؟
-  در کودکی زندگی راحتی داشتم و در رفاه بودم. آره! از این که چیزی بفروشم خوشم میآمد.

-  آیا تحصیلاتتان در کارتان موثر بوده؟
-  تحصیلات من تا سوم راهنمایی است. به نظر من تحصیل در کار موثر است. چون بالاخره برای حساب و کتاب به دردم میخوره اگر بیسواد بودم که نمیتونستم این حسابها را بنویسم!

-  در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟
-  الان چهل و شش سالمه. اون موقع حدود سی و شش سالم بوده.(البته سنش بیشتر از این به نظر میرسد!)

-  چی شد که این کار را شروع کردید؟
-  چون حقوق همسرم کم بود و دیسک کمرم هم داشت، این کار را شروع کردم.

- چه قدر از نظر مالی حمایت شدید؟و به نظرتان در کار شما حمایت های  مالی چه قدر می توانند موثر باشند؟
-  اصلا حمایت نشدم. اول با صد هزارتومان بهرهای شروع کردم و بعد دیگر کار راه افتاد.

-   آیا در کارتان شکست خورده اید؟به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده؟
-    شکست نخوردم... دو،سه بار جنسهایم گم شد، ششصد تومان هم گم کردم!

-  چه مشکلات و موانعی در حرفه ی شما وجود دارد؟
-    مشکل کار اینکه هر هفته باید به مسافرت بروم برای تهیه جنس. چون می خواهم به سلیقه ی خودم باشد.

-  هر هفته؟! خیلی سخته که!
-    آره! امروز عصر میروم، صبح شنبه اینجام. همیشه پنجشنبهها میروم و شنبه صبحها هم اینجام دیگه!

-  بیشتر جنسهاتون را از کجا میآورید؟
-    بیشتر از آستارا  و بعد هم کیش. جنسهامون ترکه بیشتر!

-  ریاضیات در حرفه ی شما چه نقشی دارد؟
-    ریاضی  برای حساب و کتاب فایده داره.

-  شما خودتان حساب و کتاب مغازه را انجام میدهید؟ توی همین دفترچه؟
-    آره! خودم انجام میدهم.

-  برای جوانهایی که میخواهند یک کاری را تازه شروع کنند، دارید؟ مثلاً همین آقا پسرتان (پسر چند دقیقه قبل به سرعت وارد مغازه شد و به مادرش گفت:چهارتومن بده میخوام بنزین بزنم!») اگر بخواهد کاری شروع کنه چه توصیههایی بهش میکنید؟
-    پسرم که الان باید بره سربازی. ولی به جوانها میگویم باید پشتکار داشته باشند و از صفر شروع کنند. باید کار را یاد گرفت.
نویسنده: نفیسه حاجاتی
نام: شرکت نانو پاک پرشیا
آدرس: اصفهان، اشترجان
مصاحبه‌شونده: آقای دکتر فرشید سهیلی
تاریخ مصاحبه: دی‌ماه 1387
درباره مصاحبه: شاید شما هم تبلیغات تلویزیونی شرکت نانو پاک پرشیا را دیده‌باشید. فیلترهایی برای استفاده در یخچال که از فساد میوه‌ها و همچنین بو گرفتن فضای یخچال جلوگیری می‌کنند. این البته فقط یکی از محصولات این کارخانه است. چندی پیش دکتر سهیلی در برنامه زنده‌ی تلویزیونی «زنده رود» اسپری‌های خوشبوکننده‌ی هوا و چند محصول دیگر کارخانه را هم که در آینده به بازار عرضه خواهند شد، معرفی کرد. داشتن نسبت فامیلی با دکتر سهیلی مهمترین عاملی بود که باعث شد بتوانم این مصاحبه را انتخاب کرده و انجام دهم! بعد از هماهنگی‌های لازم، سوالات در دو مرحله، برای مصاحبه‌شونده ارسال کردم و خیلی برایم جالب بود که جواب‌هایم را در مینیمم زمان ممکن، با اطلاعات تکمیلی خوب، دریافت کردم.
شرکت نانو پاک پرشیا به نظرم، به خاطر تولید یک محصول جدید و عرضه‌ی آن به بازار با قبول ریسک‌های زیادش، یکی از نمونه‌های بسیار خوب کارآفرینی است. مصاحبه‌شونده نیز به حق، بهترین و حرفه‌ای‌ترین کارآفرینی بود که در این مدت با او مصاحبه کردیم!

-    لطفاً کمی در مورد فعالیتتان توضیح دهید همچنین نام موسس و سال تاسیس شرکتتان را ذکر نمایید.
-    تولید نانوفیلترها (کاربردی کردن نانوتکنولوژی در تهویه هوا و تصفیه آب). تهویه هوا گاه به منزله تصفیه اتمسفر در یک نقطه خاص نیز می‌باشد. کارخانه در سال 1385 تاسیس شد. در حال حاضر این شرکت، شرکت سهامی خاص است با 9 نفر سهامدار حقیقی ولی موسس هم آقای مهران حاج رسولیها است.

-    خود شما در حال حاضر، چه سمتی دارید؟
-    در حال حاضر سمت معاونت تحقیق و فن آوری این شرکت را برعهده دارم.
-  
-    در شروع کار چند نفر در شرکتتان با شما همکاری می‌کردند و حالا چه تعداد؟
-    در شروع 2 نفر بودیم و امروز بیش از 40 نفر.
جدول تعداد و سطح تحصیلات کارکنان:
سطح تحصيلات    دکترا و فوق لیسانس    لیسانس و فوق دیپلم    دیپلم و پایین‌تر
تعداد    8    20    12

-    چه نوآوری‌هایی در کسب و کارتان داشته‌اید؟
-    بومی سازی تکنولوژی در چند محصول منحصر به فرد برای باز کردن بازار.

-    شما اولین شرکت تولید چنین محصولی هستید یا مشابه این محصول در ایران وجود داشته است؟
-    نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا، شرکت‌های بسیار کمی وجود دارند که قادر به تولید نانوفیلتر برای گندزدایی هوا یا آب هستند. شرکت‌های Samsung،LG،Hitachi،3M (USA) در حال حاضر متقاضیان محصولات نانوپاک هستند.

-    آیا در حال حاضر شرکت دیگری به عنوان رقیب کارخانه‌ی شما در ایران به وجود آمده؟ اگر جواب مثبت است برای پیروز شدن در این رقابت چه کرده‌اید؟
-    در حال حاضر سه شرکت به عنوان تولیدکننده محصولات نانو در ایران ثبت شده‌اند. دومین شرکت ایرانی «نانوسید» نام دارد و شرکت سوم در صنعت نساجی با گراد کار می‌کند. اما تکنولوژی منحصربه‌فرد و همکاری ما با پیشتازان جهانی این تکنولوژی از جمله نقاط قوت ما نسبت به رقیبانمان محسوب می‌شود. ما قادر به تولید محصولات این دو شرکت هستیم ولی ترجیح می‌دهیم که به سمت محصولات با ارزش افزوده پیش برویم.

-    آیا تاکنون موفق به دریافت جایزه از جشنواره‌های ملی کارآفرینی شده‌اید؟
-    بله! شرکت نانو پاک پرشیا موفق به دریافت جایزه شرکت منتخب به خاطر همکاری مشترک دانش فنی داخل و خارجی و سرمایه گذاری مشترک موفق در حوزه فناوری نانودر سومین جشنواره ی توانمندی های نانو گردیده است.

-    آیا خودتان را یک فرد موفق می‌دانید؟ رمز موفقیتتان چیست؟
-    موفق از لحاظ بومی سازی یک تکنولوژی نو در ایران، بله! دلایل موفقیتمان هم به نظرم، این عوامل بوده‌اند: 1- مطالعات اولیه کامل طرح و شناخت دقیق نقاط قوت و ضعف.
2- سرعت بالاتر رساندن یک محصول به بازار.
3- تیم تشکیلی با تخصصها و تجربیات متنوع و هدفمند برای تولید دانش و ارائه آن به بازار.
4- استفاده از کشور مالزی به عنوان پایلوت انجام کار (داشتن شرکت فن آور در تکنولوژی مالزی و ایجاد هسته شرکت در آنجا)
5- کار گروهی منحصر به فرد برای به انجام رساندن پروژه
6- تیم تشکیلی اهداف والاتری از مادی داشتن (شامل فن آفرینان، سابقه تولید 27 ساله در ایران، فروشندگان بازار سهام، سرمایه گذاران مستقل و ...)
7- ایمان به انجام کار (در زمانیکه حمایت های مالی مصوب به مشکل برخورد 60% از سهام شرکت به بخش خصوصی واگذار گردید.)
8- دسترسی به بازار در حداقل زمان ممکن
9- تشکیل تیم R&D مقتدر به عنوان هسته اصلی شرکت
10- استراتژی دراز مدت

-    آیا در شروع کار، تجربه مرتبطی داشتید؟
-    مدت 5سال در کشور مالزی یک کمپانی موفق در زمینه تکنولوژی نو ایجاد و به بهره‌برداری رسانده‌ام و مفتخر به لقب فن آفرین در آن کشور شده ام که 10 سال معافیت مالیاتی و همچنین تمام گارانتی‌ها برای ادامه موفقیت کمپانی را در برداشته است.
-    جدول سوابق شغلی:
سمت و نوع کار    ازتاریخ    تاتاریخ    نام موسسه    شهر    کشور
معاونت تحقیق و فن آوری    1385    ادامه دارد    نانو پاک پرشیا    اصفهان    ایران
مدیرعامل و مدیر فنی      CEO, CTO        1381    1385    Mixsig Logic  Sdn Bhd     کوالالامپور    مالزی
معاونت فنی CTO           1379    1381    Sun Sem Sdn Bhd    کوالالامپور    مالزی
مدیر پروژه    1378    1380    شرکت تحقیقاتی کاوشکام آسیا    تهران    ایران
کارشناس ارشد طراح    1376    1378    شرکت نیمه هادی عماد    تهران    ایران

-    و آن کمپانی حالا در چه حالی است؟ آیا برای کارآفرینی جدید، کمپانی قدیمی را نادیده گرفتید؟
-    وقتی خودت چیزی را می‌سازی، مردمی را به کار می‌گیری و مسئولیتش را قبول می‌کنی، نمی‌توانی رهایش کنی.
-    آن کمپانی، جایزه‌ی فن‌آفرینان (Technopruner ship flag) را دریافت کرده. (لازم به ذکر است که فقط 250 کمپانی تا به حال این عنوان را دریافت کرده‌اند و در این بین نام‌های بزرگی چون Microsoft، DHL، HSBC banks و... قرار دارند. کارخانه وارد پارک تکنولوژی مالزی شده و برای گسترش نسل بعدی سلول‌های خورشیدی به بهترین دانشگاه تکنولوژی مالزی مرتبط است. این کمپانی، همچنین به عنوان یک R&D house شهرت زیادی در مالزی دارد.(سایت شرکت:  www.mixsiglogic.com) البته من امیدوارم که در آینده بتوانیم  ارتباطات بیشتری بین این دو کمپانی( کمپانی مالزی و نانوپاک پرشیا) ایجاد کنیم.

-    آیا عدم رضایت از شغل قبلی باعث شده که به این شغل رو بیاورید؟
-    خیر به دلیل علاقه به کار کردن در حوزه کار آفرینی تکنولوژی، به این کار دست زدم.

-    چه عواملی باعث شدند که این کار را در ایران راه بیندازید؟
-    وجود منابع انسانی و علاقه به کار تکنولوژی برتر در افراد متخصص
دسترسی به بازار مصرف بزرگ
موقعیت استراتژیک کشور

-    چه قدر اطرافیان (خانواده، دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده‌اند؟
-    تنش‌ها و عدم قطعیت در حوزه کار آفرینی به خانواده فشار می‌آورد و گاه سرعت حرکت را بدلیل عدم خطر پذیری کم می‌کند. خانواده گاه نقش بازدارنده دارد. ولی بطور ضمنی عدم کار آفرینی توسط فرد قوی همچون پدرم در جوانی مشوق این کار من بوده است.

-    شرایط کودکی‌تان چگونه بوده است؟ آیا ریشه‌هایی از علاقه به این شغل را در کودکی‌تان سراغ دارید؟
-    تا حدی.

-    آیا تحصیلاتتان در کارتان موثر بوده؟
-    بلی، تحصیلات موثر بوده است (تا حدی).

-    تا آنجا که می‌دانم شما مدرک لیسانس مهندسی برق‌ از دانشگاه صنعتی اصفهان گرفتید و بعد در مقطع فوق لیسانس و دکتری در کشور مالزی تحصیل کرده‌اید. رشته و گرایش فوق لیسانس و دکترایتان چه بوده؟ به نظر می‌رسد کارآفرینی شما، زمینه کاملاً آکادمیک داشته است.
-    جدول سوابق تحصیلی:
مقطع تحصیلی    رشته تحصیلی    موسسه آموزشی    شهر    کشور    تاریخ دریافت مدرک
دکتری    نانو الکترونیک    UKM، دانشگاه ملی مالزی    کوالالامپور    مالزی    1387-1381
کارشناسی ارشد    الکترونیک    دانشگاه تهران /دانشکده فنی    تهران    ایران    1377-1374
کارشناسی    کامپیوتر/سخت افزار    دانشگاه صنعتی اصفهان    اصفهان    ایران    1374-1369
-    و در مورد ضربان قلب جنین تحقیق و تحلیل نتایج می‌کردم.

-    ارتباط آکادمی و صنعت در کشور مالزی چگونه است و به نظر شما این ارتباط در ایران در چه حد است؟
-    در آنجا به صنعت، مخصوصاً صنعت هایتک خیلی اهمیت می‌دهند. جوایزی(R&D grant) که به تحقیقات و فناوری بخش‌های صنعتی اختصاص می‌دهند، تقریباً 100برابر  جوایزی است که به تحقیقات دانشگاهی می‌دهند. به همین دلیل صنعتشان می‌تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
و به همین خاطر مهاجران زیادی هستند که در آن کشور کار می‌کنند پایه‌ی علمی صنعت آن کشور را به سرعت ارتقا می‌دهند.
اما اینجا فاجعه است. تمام پول به دانشگاه‌ها می‌رود تا آدم‌هایی برای خارج تربیت کنند چون صنعت که حمایت نمی‌شود. عدم آگاهی مسئولین و دست‌اندرکار نبودن خودشان، مشاورین هم که همه از دانشگاه هستند بدون داشتن سابقه تولید! و در برنامه ده سال آینده هم که اتفاق خاصی قرار نیست بیفته، مگر اینکه معجزه شود تا تغییر رویه دهند!

-    در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟
-     در بیست سالگی اولین کار خصوصی را شروع کردم.

-    آیا نیاز به موفقیت شما را به این کار سوق داده؟ در کل چه عواملی باعث شد به این کار جذب شوید؟
-    شاید هنوز ایمان به انجام کاری منحصر به فرد. وگرنه فرصتهای کاری بسیار کم خطرتر را می‌توان انتخاب کرد (بلند پروازی بیش از حد نیز می تواند دلیل باشد.)

-    چه قدر از نظر مالی حمایت شده‌اید؟ و به نظرتان در کار شما، حمایت‌های مالی چه قدر می‌توانند موثر باشند؟
-    تقریباً 0% حمایت مالی تاکنون دریافت شده است ولی اکنون پیشنهادهایی می‌باشد.

-    آیا در کارتان شکست خورده‌اید؟ به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده؟
-    فکر می‌کنم خیر. البته شکست‌های موقتی هم بوده که دلایلشان بیشتر «عدم شناخت مسئولین و مجریان از کار در حوزه تکنولوژی نو» و «عدم وجود بستر مناسب برای کار تکنولوژی نو در کشور» بوده است.

-    چه مشکلات و موانعی در حرفه‌ی شما وجود دارد؟
-    عدم شناخت فن آوری نو و ماهیت عمل در این حوزه توسط مسئولین و بخش‌های مختلف (صنعت، بانک، بازرگانی، گمرک و ....) سیاست گذاران
بحث تحریم های بین المللی علیه کشور ایران
عدم داشتن سیاست مستمر در حوزه فناوری های نانو
عدم وجود گهواره های تکنولوژی نو بصورت واقعی (دنبال کردن مدل های موفق با توجه به واقعیت کشور الزامی است.)

-    ریاضیات در حرفه‌ی شما چه نقشی دارد؟
-    استدلال منطقی و هر روز حل مسایل تازه، بیشینه ریاضیات لازم دارد.

-    با توجه به این که خودتان به دلیل رشته‌ای که در آن تحصیل کرده‌اید، زمینه قوی ریاضی دارید، در کارتان بیشتر از کدام مباحث علم ریاضیات استفاده می‌کنید؟ مدل‌سازی، آمار، احتمال، ریاضیات مدیریت و ...
-    در تحقیق و پژوهش البته علم احتمالات ولی حالا فقط منطق و نوآوری که فکر می‌کنم ریاضیات ماده لازمه آن است.

-    به نظر شما به طور کلی جایگاه ریاضیات در بازار کار چیست؟
-    بسیار لازم است.

-    چه پیشنهاداتی برای افراد تازه‌کاری که دوست دارند به عنوان یک کارآفرین مطرح شوند، دارید؟
-    داشتن ایمان کامل به موفقیت، شریک کردن افراد موثر، تشکیل تیم قوی و موثر، انتخاب ایده مناسب.
نویسنده: نفیسه حاجاتی
نام: بستنی میلانو
آدرس: اصفهان، خیابان میر
مصاحبه شونده: آقای مهندس شکیبایی
تاریخ مصاحبه: دهم دیماه 1387

درباره مصاحبه: بستنی میلانو یکی از جدیدترین مغازههایی است که در خیابان میر افتتاح شده و در مدت کوتاهی طرفداران زیادی پیدا کرده است. خیلی اتفاقی این مورد را برای این پروژه انتخاب کردیم و بعد از پایان مصاحبه هم به این نتیجه رسیدیم که انتخاب خوبی بوده است. به همین سادگی!

ساعت از 12 ظهر گذشته بود که وارد مغازه شدیم. دو نفر در حال انتخاب و خرید و دو نفر هم پشت یکی از میزها نشسته و مشغول خوردن بودند. تنها فروشنده مغازه، سرش آنقدر شلوغ بود که ترجیح دادیم، مدتی منتظر بمانیم. بعد که مغازه کمی خلوت شد، پروژه را برای فروشنده توضیح دادیم. آمد، نشست و شروع کرد در مورد صاحب کارش و اینکه چه طوری اینجا پا گرفته صحبت میکرد و ما ناراحت بودیم که صاحب کار نیست و سوالهای بعدی را هم نمیشود از این مصاحبه شونده پرسید. اما هنوز چند دقیقه نگذشته بود که آقای شکیبایی وارد مغازه شد و فروشنده ما را معرفی کرد. برای آقای شکیبایی در مورد پروژه توضیح دادیم و اینگونه به صورت خیلی تصادفی و شانسی، همه چیز برایمان مهیا شد! زمان خوبی را برای مصاحبه انتخاب کرده بودیم.  

 

-  لطفا کمی در مورد فعالیتتان توضیح دهید. اینجا را چه سالی تاسیسی کردید؟ چه طور شد که به فکر راه انداختن یک بستنی فروشی در این خیابان، افتادید؟

-    بنده شکیبایی هستم.در سال 1385 بستنی فروشی میلانو را راه انداختم که البته طرح اولیهی بستنی فروشی را از ایتالیا گرفتم. بستنی فروشی دارای سه  نمایندگی در شیراز (نمایندگی اصلی)، مشهد و اصفهان است که بنده نمایندگی اصفهان را دارم. ما مواد اولیه را از شیراز تهیه می کنیم. سود کار و زیبایی کار و خوش طعم بودن بستنی به این دلیل است که بستنی در همین جا آماده می شود در حالی که در مورد بستنی هایی مثل ice pak روند کار این گونه است که فروشندگان آنها را از تهران به صورت عمده میخرند و به اصفهان می آورند پس در نهایت تازگی اولیه را ندارند.

-    در شروع کار چند نفر در شرکتتان /پروزتان با شما همکاری می کردند و حالا چه تعداد؟
-    در شروع کار 5 نفر در بستنی فروشی کار میکردند و در حال حاضر 8 نفر نیرو داریم.

-    چه نوآوری هایی در کسب و کارتان داشته اید؟
-    نوآوری ما در کار همین روزانه تولید کردن بستنی که در نهایت باعث خوش طعم بودن آن میشود، است. همچنین چیدمان این بستنی و lable بستنی که جدید است.

-    آیا خودتان را یک فرد موفق می دانید؟رمز موفقیتتان و در صورت عدم موفقیت علل شکستتان چیست؟
-    بله.من خودم را موفق می دانم و رمز موفقیتم اول پشتکار و دوم نترس بودن است چون برای این کار همه چیزم را (خانه و ماشین را فروختم) و سرمایهام را صرف این کار کردم و همیشه میگفتم تا جوان هستم باید ریسک کنم که اگر شکست خوردم و سرمایهام را از دست دادم فرصت برای جبران آن داشته باشم. البته الان آن ماشین وخونه آمده سرجایش خدا را شکر!
-   
-    یعنی در عرض یک سال و نیم این همه بازدهی داشته؟!
-    نه! خب شغل اصلی من عمران است. همسرم هم آرشیتکت است و با هم کار کردیم.

-    پس حتماً طراحی داخلی اینجا هم کار خانمتان است؟!
-    بله! نمیدان قبلاً اینجا را دیده بودید یا نه؟!

-    یک مغازه کتابفروشی و وسایل دکوری یا یک همچین چیزی بود. داخلش نیامده بودم.
-    بله! دکورش خیلی بد بود. دیوارها کاه گل بودند و طوری بود که من دو برابر قیمت به کاشیکار پیشنهاد کردم ولی میگفت من نمیتوانم کاشی به این دیوار بچپسبانم!

-    در شروع کار تجربهی مرتبطی هم داشتید؟
-    نه! اصلاً! نه خودم، نه پدرم نه هیچ کسی توی فامیلمان بستنیفروش نبوده! بنده مهندس عمران هستم و در شروع کار اصلا تجربه نداشتم. فقط در شیراز این را دیدم و خوشم آمدم و تصمیم گرفتم که در اصفهان این کار را انجام بدهم.

-    آیا عدم رضایت از شغل قبلی باعث شده که به این شغل رو بیاورید؟
-    خیر. عدم رضایت از شغل باعث روی آوردن من به این شغل نشده و می توان گفت در واقع من در این شغل بیشتر نقش نظارتی دارم. زمان استراحت از شغل اولم و اوقاتی که بستنی فروشی شلوغ باشد به اینجا میآییم و اگر همکاران درخواست مواد و یا نیازهای دیگری داشته باشند را رفع میکنم. خودم مسئول خرید مواد اولیه هستم.

-    چه قدر اطرافیان(خانواده و دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده اند؟
-    اطرافیان بسیار مشوق من هستند چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی.

-    شرایط کودکی تان چگونه بوده است؟
-     در دوران بچگی من همیشه روی پای خودم ایستادهام و سختی کشیدم. هم درس میخواندم و هم کار می کردم. اصولا آدم خود کفایی بودم. در دانشگاه رشته ی عمران را که بسیار علاقه داشتم انتخاب کردم و بسیار هم در آن موفق هستم.

-    آیا تحصیلاتتان در کارتان موثر بوده؟
-    نه! ربطی ندارند.

-    منظورم این است که مثلاً اگر همین کار را در حالی که مثلاً دیپلمه بودید، داشتید، تفاوتی با حالا که مهندس عمران هستید، نداشت؟
-    خب چرا! خیلی تاثیر دارد. فردی که سواد ندارد کور است. تحصیلات باعث افزایش بینش میشود.تحصیلاتم باعث اعتبار در شغل دومم شده است. مثلا همکاران به دلیل اعتبار و شناختن من در شغل اولم به بستنی فروشی می آیند. تحصیلات باعث ارتباطات میشود.
مثلاً خیلی از دوستان و همکاران میگویند، دیدیم اینجایی، گفتیم هم بیاییم ببینیمت هم بستنی بخوریم!

-    در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟
-    سی و هفت سال.
 
-    آیا نیاز به موفقیت شما را به این کار سوق داد؟ در کل چه عواملی باعث شد به این کار جذب شوید؟
-    چون از نظر من کار بستنی فروشی کار زیبایی بود باعث سوق من به سمت این کار شد. دیدم کار قشنگیه.

-    چه قدر از نظر مالی حمایت شدید؟ به نظرتان در کار شما حمایتهای  مالی چه قدر میتوانند موثر باشند؟ اصلا آیا نقش منفی هم میتوانند داشته باشند؟
-    در شروع کار من از لحاظ مالی اصلا حمایت نشدم. بله. اگر حمایت مالی داشتم این همه استرس و فشار کمتر میشد. اما از طرفی باید این را هم در نظر گرفت که شاید اگر از لحاظ مالی حمایت میشدم یا با کسی شریک میشدم تاثیر منفی هم میتوانست داشته باشد. اصلاً از قدیم گفتن اگر شریک خوب بود، خدا هم برای خودش شریک میگرفت!

-    آیا در کارتان شکست خورده اید؟
-    نه! اینجا هنوز تازه است و شکست نخوردیم.

-    منظورم شکست خوردن به طور کلی، در زندگی حرفهایتان است. در شغل اولتان چی شکست نخوردهاید. دلایل شکستتان چه بوده؟
-    بله. در کار بسیار شکست خوردم و عوامل شکستم مثلا ایستادن در روی مدیران بوده که میخواستم حقم را بگیرم. اما همیشه به این ضربالمثل «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» ایمان داشتم.شاید همین شکست ها باعث ترقی در کارم شد. چون خیلی جاها بوده که بهم گفتن از فردا نیا سر کار! شاید خیلیها بگویند، نه! خودم گفتم دیگه، نمیآیم سرکار! ولی من میگویم که خیلی جاها بوده که عذرم را خواستن و من هم از فردایش یک کار دیگه را شروع کردهام.

-    چه مشکلات و موانعی در حرفه ی شما وجود دارد؟
-    مشکلات که همیشه بوده مثلا ساختمان بستنی فروشی بسیار مشکل داشت از لحاظ ساخت. خرید مواد اولیه هم مشکلات خاص خودش را دارد.

-    ریاضیات در حرفه ی شما چه نقشی دارد؟
-    ریاضی نقش زیادی دارد. مثلاً در بخش حساب و کتاب یا در تولید بستنی اگر مثلا 1 گرم مواد افزودنی کم و زیاد شود طعم بستنی عوض می شود. اینجا بچهها حتی خیلی از این دستورالعملها را با زیاد و کم کردن، خودشان بهش رسیدند.

-    به نظر شما به طور کلی جایگاه ریاضیات در بازار کار چیست؟
-    کسی که ریاضی می داند همه چیز را می فهمد. یک ضرب المثل هست که می گویند حساب و کتاب و خرید و فروشت را 2*2 کن.

-    چه پیشنهاداتی برای افراد تازه کاری که دوست دارند به عنوان یک کار آفرین مطرح شوند دارید؟
-    اینکه با چشم باز و نترس کار را شروع کنند. یعنی فردی که می خواهد کاری را شروع کند همه ی جوانب را بسنجد همه ی راه ها را و با جرئت تجربه کنند.
نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان متن تبلیغات
© نون‌ح‌‌‌