یکشنبه دهم آبان ۱۳۸۸ 13:7

یک گیم شطرنج متحرک!

تاریخ انتشار: یکشنبه، مهرماه 1388 

صد و هشتاد سال پیش در «انگلستان» متولد شد و حوالی سال ۱۳۲۰ توسط انگلیسی ‌ها به ایران آمد. سالن‌ هایش ابتدا در «آبادان»، بعد در تهران و دیگر شهرهای ایران، فقط برای تفریح و تفنن، ساخته شدند. اما از حدود ۱۶ سال پیش بود که به این ورزش به طور جدی‌ تری پرداخته شد. کم کم شهرهای مختلف به فکر تبلیغ و سرمایه ‌گذاری در این زمینه افتادند و زمین های اسکواش در برخی شهرها، پدیدار شدند.


اسکواش در یک زمین چهار دیواری که «کورت» می نامند بازی می‌شود، هر بازیکن به طور متناوب توپ کوچکی را با راکت به دیوار مقابل می ‌زند و بازیکن طرف دیگر باید آن را به دیوار مزبور برگرداند. این ضربه‌ ها با سرعت و زاویه‌ ای زده می ‌شوند که بازیکن حریف نتواند توپ را به دیوار مقابل برگرداند. اسکواش به دو صورت انفرادی (دو بازیکن) و دوبل (چهار بازیکن) بازی می‌ شود.

درِ کوچک آهنی کنار در ورودی ورزشگاه را محکم می زنم. دختر در را برایم باز می کند و وارد تنها سالن اسکواش شهر «اصفهان» می شوم. سه دختر نوجوان در دو کورت، در حال بازی هستند. صدای برخورد توپ با دیوارهای دو اتاقک و صدای کفش دخترهایی که برای زدن توپ به این طرف و آن طرف اتاقکی که سه طرفش دیوار است می‌روند و حتی گاهی به هم برخورد می‌کنند، تمام سالن را پر کرده.

«شیدا»، مربی ‌شان، هم هر چند دقیقه یک بار بین صحبت‌ هایمان دخترها را صدا می زند و بهشان تذکر می‌دهد که حرکت ها را درست بزنند یا زیاد استراحت نکنند.

«شیدا مولادوست»، علوم سیاسی خوانده و خبرنگار است اما آن‌ طور که خودش می‌ گوید، عاشق داوری است و انواع و اقسام مدارک مربیگری و داوری در رشته های مختلف ورزشی مثل تکواندو، فوتبال، فوتسال، اسکواش و سافت ‌بال را دارد. حالا هم یکی از چهار مربی ‌ای است که در اصفهان، اسکواش کار می‌کنند.


چرا اسکواش بازی می کنید؟

«پریناز» ۱۶ ساله، دو سال است که اسکواش بازی می ‌کند اما از یک سال پیش این ورزش را به طور جدی دنبال کرده است. چند دقیقه برای استراحت روی سکو می‌ نشیند و مشغول دیدن بازی مربی ‌اش با یکی از بچه ها، می‌ شود. کنارش می‌ نشینم و درباره‌ ی ورودش به این ورزش می ‌پرسم. می‌گوید: «ازش خوشم اومد چون واسه خودش کلاس خاصی داره. خیلی هیجان داره و رقیب خیلی زیادی هم ندارم.»

این طور که پریناز می گوید، پدرش که والیبال بازی می ‌کند، مخالف اسکواش بازی کردن اوست و عقیده دارد که بهتر است دخترش یک ورزش جمعی که بیشتر مورد توجه است، را انتخاب کند. اما از طرف دیگر، مادرش همیشه مشوق او بوده است.


«ساناز»، قدبلند و خوش اندام است. از بچه ‌های دیگر بزرگ تر و تقریباً بیست و سه، چهار ساله به نظر می ‌رسد. تاپ و شلوارک شیکی پوشیده و درحال بستن هدبندش است که می‌ پرسم: «شما مربی سانس بعد هستی یا بازیکن؟»

ساناز مدت ‌ها والیبال بازی می‌ کرده ولی خیلی دوست داشته که یک ورزش انفرادی را امتحان کند. برای همین، حالا اسکواش بازی می ‌کند. او هم «داشتن هیجان» را مهم‌ ترین دلیلش برای انتخاب این ورزش می ‌داند.

اما «پریزاد» نظر جالب‌ تری دارد. او که فقط برای سرگرمی اسکواش بازی می‌ کند، می‌ گوید: «من تنیس خیلی دوست داشتم. یه زمین تنیس هم نزدیک خونه‌ مون بود ولی اون جا باید با روسری و مانتو می‌ رفتیم. اونم توی گرما و آفتاب! برای همین اومدم اسکواش. این جا حداقل می ‌تونیم راحت لباس بپوشیم. از صدای توپ که می‌ خوره به دیوار خیلی خوشم میاد. هیجان و تحرک زیادشم خیلی دوست دارم.»


و در آخر «شیدا» همه‌ ی این صحبت ‌ها را تکمیل می ‌کند: «در اسکواش، مدام باید فکر کنی. باید هم خودت بازی کنی، هم به جای حریفت. شادابی و تحرک خاصی داره. بهش شطرنج ایستاده یا شطرنج متحرک هم می‌ گن. از طرفی، اسکواش این خوبی رو داره که در هر فصلی می‌ شه بازی کرد؛ در هوای گرم یا سرد.»

 
در باب خوش اندامی بازیکنان اسکواش!

کم نیستند خانم هایی که به هدف «لاغر شدن» یک رشته ی ورزشی را انتخاب می کنند. اما شیدا معتقد است: «خیلی زشته که بگن می ریم ورزش که لاغر بشیم.» و اضافه می‌کند که خیلی از ورزش‌ ها هستند که یک قسمت از بدن را بد حالت و غیرعادی می ‎کنند یا فقط باعث تقویت برخی از قسمت ‌های بدن می‌ شوند. اما اسکواش باعث تناسب اندام می ‌شود چون در این ورزش، تمام عضلات بدن درگیرند.

در همین زمینه، خاطره ‌ای از مسابقات کشورهای اسلامی در «رشت» تعریف می ‌کند: «یه دختر نوجوون از هند با مادرش اومده بود. خیلی خوش اندام بود. مادرش می‌ گفت چند ماه دیگه باید بره انگلستان برای مسابقات فشن!»

با «مسعود ضیاءالدینی»، عضو کمیته آموزش فدراسیون اسکواش و مربی، در مورد جنبه‌ های پزشکی ورزش اسکواش صحبت می‌ کنم. او می گوید: «اسکواش مخلوطی از حرکات هوازی و غیرهوازی است. تمام اعضای بالاتنه و پایین ‌تنه درگیر هستند. البته عضلات دست، کمربند شانه ای و بالاتنه بیشتر درگیرند. همه ‌ی فاکتورهای آمادگی جسمانی را دارد و جزو آن دسته از ورزش ‌هایی است که انرژی زیادی مصرف می ‌کند. نه جنسیت می‌ شناسد و نه سن. هم برای مردم عادی خوب است و هم به عنوان ورزش بدنسازی قهرمانان مورد استفاده قرار می‌ گیرد. مثلاً "دیوید بکهام" و "علیرضا دبیر" به عنوان ورزش مکمل، اسکواش بازی می ‌کردند.»

 

سالن اسکواش یا استخر خانگی؟

در مورد وضعیت اسکواش در اصفهان، با چند نفر از مربی ‌ها صحبت می کنم. می گویند که در استان اصفهان فقط دو سالن اسکواش هست. یکی در آران و بیدگل که یک ایرانی مقیم آمریکا آن را در زادگاهش ساخته و خیلی شیک و مدرن است ولی هنوز بازیکن جدی که در مسابقات کشوری فعال باشد، ندارد. دومی هم همین سالن با دو کورت است که به دلیل محل نامناسب، زیاد مورد استقبال قرار نگرفته.

شیدا می‌گوید: «اگه همین سالن، در جنوب شهر، مثلاً در ورزشگاه انقلاب بود، خیلی بیشتر ازش استقبال می‌ شد و خانواده‌ ها هم با خیال راحت ‌تری به دخترانشون اجازه می‌ دادن که مثلاً ساعت ۲ بعد از ظهر بیان اسکواش.»

این مربی، با بیان این که در پارک‌ های تهران، اسکواش باز گذاشته ‌اند و برخی از انبوه‌ سازان پایتخت در برج‌ های چندین طبقه، یک طبقه یا واحد را به سالن اسکواش اختصاص داده ‌اند، از پتانسیل خوب پارک ‌ها و زمین ‌های اطراف «زاینده رود» می‌ گوید و تاکید می‌ کند که اگر کنار زمین‌ های تنیس و بدمینتون، کورت باز اسکواش بگذارند، به گسترش این ورزش کمک زیادی می ‌شود.

ضمن این که برج های اصفهان هم می ‌توانند یک واحد را به سالن اسکواش اختصاص دهند که از نظر هزینه و نگهداری، به مراتب ارزان ‌تر و راحت‌ تر از استخرهای خانگی هستند.

خانم «فلاحیان»، سرپرست هیئت اسکواش بانوان استان اصفهان، از تلاش‌ هایی که برای گسترش این ورزش در اصفهان صورت گرفته صحبت و تاکید می ‌کند که با شهرداری رایزنی ‌هایی برای احداث کورت باز در کنار زاینده‌ رود انجام شده است. او همچنین از میزبانی سالن اسکواش آران و بیدگل در مسابقات المپیاد کشوری که زمستان امسال برگزار خواهد شد، خبر می دهد. او اضافه می کند که این سالن مدرن با پنج کورت ساخته شده و از ابتدای امسال به صورت جدی شروع به آموزش اسکواش به آقایان و خانم ‌های علاقه مند این شهرستان کرده است.


اسکواش در تخت جمشید


وقتی در اینترنت به دنبال عکس‌ هایی از مسابقات اسکواش می‌ گردم، به عکس‌ های جالب توجهی از مسابقات جهانی اسکواش «مصر» می ‌رسم که در کورت ‌های شیشه‌ ای و در کنار «اهرام مصر» برگزار شده‌ اند.

شیدا مولادوست هم با تاکید بر جنبه ی توریستی این ورزش می ‌گوید: «چرا ما میزبان مسابقات جهانی نباشیم و مسابقات را کنار "تخت جمشید" یا در "میدان نقش جهان"، در کورت های شیشه ای برگزار نکنیم؟ توریسم ورزشی می ‌تواند کمک شایان توجهی به اقتصاد کشور کند. ما باید مسابقات بین المللی را در شهرهای تاریخی ‌مان برگزار کنیم که تبلیغی برای فرهنگ ‌مان باشد؛ نه در شهرهایی که زیاد جنبه توریستی ندارند. مثلاً در مسابقات رشت، ورزشکاران خارجی، فقط دنبال فرش و پسته و صنایع دستی و آثار باستانی می ‌گشتند.»

«بابک فقیر»، دبیر اسکواش، در این باره می‌ گوید: «کشورهای مختلف برای استفاده بیشتر از بعد توریستی این ورزش، دو کار می ‌کنند. اول این که کورت شیشه‌ ای برای مسابقات تهیه می‌ کنند؛ مانند مصر یا انگلستان که کورت‌ های شیشه‌ ای اسکواش را در میدان اصلی شهر قرار داده بود و دوم این که مسابقات بین‌ المللی PSA (مخصوص مردان) و VISPA (مخصوص زنان) را با جوایز چند هزار دلاری برگزار می‌ کنند.»


فقیر در مورد برگزاری مسابقات در کورت شیشه‌ ای و در کنار آثار تاریخی مانند تخت جمشید یا حتی میدان آزادی، به هزینه بالای وارد کردن کورت شیشه ‌ای از آلمان، که چیزی حدود ۲۰۰ میلیون تومان می‌شود، اشاره می‌کند و معتقد است که همین عامل باعث شده که این کار در برنامه ‌ی فعلی فدراسیون نباشد. البته او تاکید می ‌کند که درصدد هستند تا بخش خصوصی را در این زمینه تشویق کنند.

از طرفی، در چند سال اخیر مسابقات بین‌ المللی با جوایز شش و ۱۰ هزار دلاری در جزیره ‌ی کیش و تهران، برگزار کرده‌ اند و طبق برنامه، قرار است دو دوره مسابقات بین‌ المللی مردان (جام فجر و نوروز) در تهران و دو دوره نیز در جزیره ‌ی کیش برگزار شود.

دبیر فدراسیون اسکواش با اشاره به برنامه‌ هایشان برای بسط و گسترش این ورزش در کشور، می‌ گوید: «در حال حاضر تصمیم گرفته‌ شده که هر سه ماه یک بار، مسابقات کشوری در رده‌ های مختلف برای آقایان و خانم‌ ها برگزار شود و لیگ اسکواش آقایان هم از آذرماه با پنج تیم آغاز به کار خواهد کرد.»

نویسنده: نفیسه حاجاتی

                                                       مجله اینترنتی                                                                 
                                   زمان انتشار: یکشنبه، دوم شهریور 1388                                                 

 کم نیستند آدم ‌هایی که عاشق سفرند. کم نیستند آدم‌ هایی که زندگی می‌کنند تا سفر كنند. و البته کم هم نیستند آن ها که فقط آرزوی سفر را در ذهن می‌پرورانند! اما در دنیای دختران عاشق سفر چه می‌گذرد؟!

شما دو تا دختر تنها، این جا چه کار می ‌کنید؟

«زنگ زدم خونه. به مامانم گفتم باید بیای تهران و تعهد بدی تا بذارن برم. گفت: مگه واقعاً می‌ خوای بری؟!»

«پریزاد گودرزی»، سال سوم رشته عکاسی دانشگاه هنر تهران بود که تصمیم گرفت با یکی از دوستان افغانش به افغانستان برود؛ یک سفر کاملاً ماجراجویانه که به گفته ی خودش، تجربیات و آشنایی های منحصر به فردی برایش به همراه داشته است. در یک ظهر بهاری، به خانه اش می روم تا کمی درباره ی این تجربه ی منحصر به فرد، صحبت کنیم.

«با دوست افغانیم که از ۲ سالگی تو ایران زندگی می‌کرد و می خواست بعد از ۲۲ سال بره افغانستان، تصمیم گرفتیم برای عکاسی بریم "هرات"، خونه ی یکی از فامیل های دورشون.»

و این اول ماجراست. خانواده‌ ی پریزاد مخالفت می کنند. با این وجود، او تمام مقدمات سفر را انجام می دهد و وقتی در سفارت افغانستان به او می گویند که به دلیل خطرات زیاد، فقط با تعهد کتبی پدر می تواند به این سفر برود، سعی می کند خانواده اش را راضی کند: «ما دو روز بعد، بلیت قطار برای مشهد داشتیم. می‌خواستیم قبل از بیست و نهم اسفند که مرزها بسته می‌شن، از مرز زمینی بریم هرات. زنگ زدم به مامان و وقتی مخالفت کرد، با گریه گوشی رو گذاشتم. اما مامانم همون شب اومد تهران و بعد از کلی صحبت، رفتیم سفارت و با هزار خواهش و تمنا ویزا گرفتیم. البته خیلی شرایط سختی بود. مامان من آدمیه که احساساتش رو زیاد بروز نمی ده، ولی وقتی اومده بود برای بدرقه ی من، برای اولین بار گریه ‌اش رو دیدم.»

دو دختر جوان، این گونه اولین سفر مستقل شان را آغاز می‌کنند. از تهران با قطار تا «مشهد» و بعد با سواری‌ تا مرز «اسلام قلعه» می‌روند. بعد از کمی جر و بحث با راننده ها، یک سواری برای هرات می گیرند. یک هفته در «هرات» می مانند و بعد تصمیم می گیرند تا با ماشین شخصی و از راه «قندهار» تا «کابل» بروند.

میهمان یک خانواده ی فقیر ولی میهمان نواز می شوند. با وزیر زنان افغانستان صحبت می کنند. یک پروژه ی عکاسی با موضوع زنان شاغل افغان، برای وزارت خانه انجام می دهند و سفر ۱۲ روزه شان، به این ترتیب با کوله باری از تجربه های متفاوت، به پایان می رسد.

از پریزاد درباره مشکلاتشان به عنوان دو دختری که تنها سفر کرده بودند، سوال می کنم. کمی فکر می کند و می گوید: «خب دخترهای تنها، همیشه در همه جای دنیا قشر ضعیفن. یعنی شاید نتونن از خودشون محافظت کنن. همیشه یه طور دیگه دیده می شن و جلب توجه می کنن. اما مشکل خاصی نبود. ما از پس همه مشکلات براومدیم. اگرچه همه می گفتن چه طوری جرئت کردین بیاین؟! ما می رفتیم عکاسی می کردیم. رستوران می‌رفتیم و خوش می گذروندیم. شاید هم به خاطر این بود که وقتی آدم کم سن تره، خطرات رو درک نمی کنه یا دوراندیشی نداره.»

اما از سوی دیگر، این سفر مستقل برگ برنده هایی هم برای این دو دختر جوان داشته است: «خوبیش این بود که هرجا می رفتیم همه هوای ما رو داشتن. شاید اگه من با یک مرد می‌رفتم، هیچ کدوم از اتفاقات مثل اسکان دادن، مهمونی دادن و... اتفاق نمی افتادن. اون دفعه مردم وقتی می دیدن دو تا دختر خبرنگاریم، خیلی براشون جالب بود و سعی می کردن هر کمکی از دستشون بر می آد، برامون انجام بدن.»

می پرسم: «فرض کن خودت دختری داری که می‌خواد بره یه کشور جنگ زده، مثلاً عراق یک سال پیش، به دخترت اجازه ی سفر می‌دی؟»

پریزاد نفس عمیقی می کشد و می گوید: «خب چون من خودم بچه ندارم، نمی دونم آدم چه حسی می تونه نسبت به بچه ‌اش داشته باشه! شاید خیلی نگران باشم ولی اجازه می دم که تجربه کنه. اگه اون قدر جوانب رو سنجیده باشه یا بتونه از پس کارهای خودش بر بیاد.»

من و دوربین و سفر

کمی از ظهر گذشته که به ترمینال می‌رسم. عصر چهارشنبه است و دو روز تعطیل رسمی در پیش داریم. امیدوارم بتوانم در میان دختران دانشجوی مسافر، یک دختر مسافر غیر دانشجو پیدا کنم.

دختر، روسری و مانتوی مشکی با شلوار جين پوشیده و آرام روی نیمکت جلوی اتوبوس‌ها، مجله می خواند؛ در حالی که دوربینی روی شانه اش و کوله‌ پشتی سفری ای کنار نیمکت روی زمین است.

«آذر» مجله را کنار می‌گذارد و تمام چهل و پنج دقیقه ای را که به حرکت اتوبوسش مانده، با هم صحبت می ‌کنیم. می‌گوید: «بیست و سه سالم بود. تازه فارغ‌ التحصیل شده و بیکار بودم، تصمیم گرفتم یه سفر مستقل برم. چون روحیه ام خیلی خراب بود. هر کاری کردم بابا اجازه نداد تنها برم. دو روز اعتصاب غذا کردم تا بالاخره مجوز یه سفر ۳ روزه به تهران، خونه ی دختر عمو، برام صادر شد. یه هفته اون جا موندم. خیلی خوش گذشت. یه دوست خوب پیدا کردم و بعد یه سفر دو روزه هم باهاش رفتم رشت.»

آذر این اتفاق را «یک شروع خوب» می‌داند و تعریف می‌کند که بعد از آن، هر چند وقت یک بار، با دوستانش برنامه سفر ترتیب داده اند تا این که: «قرار بود با دوستم، بریم شیراز. اون مشکلی براش پیش اومد و من بدون این که به خانواده ام بگم، تنها رفتم و بعد که برگشتم به خانواده ام گفتم. اون ها هم کمی سرزنشم کردن ولی بعد از اون سفر، اونن قدر اعتماد به نفسم بالا رفت که حالا هر وقت حس می کنم دلم سفر می خواد، هر طور شده از اداره مرخصی می گیرم و با همین کوله پشتی و دوربینم راه میفتم.»

در مورد لزوم سفرهای تک نفره می پرسم و این که این تنهایی سفر کردن چه خوبی ‌ها و بدی هایی دارد. می گوید: «ببین، بعضی وقت ها آدم دلش تنهایی می خواد یا دوست داره خودش رو محک بزنه. ببینه در مواجهه با مکان ها و فرهنگ های دیگه، چه طور رفتار می کنه. این سفرها سختی هایی داره ولی اعتماد به نفس آدم رو تقویت می کنه و می تونه تجربه ها و آشنایی های خاصی برات به وجود بیاره. تازه خیلی وقت ها، اگه بخوای منتظر کسی باشی که همراهت بیاد، وقتت از بین می ره و پیدا کردن کسی هم که روحیاتش با تو نزدیک باشه، خیلی سخته.»


اجازه؛ یک مبحث مهم در سفرهای مستقل دخترانه

اما در نگاه کلی، دختران برای سفرهای مستقل، با یک مبحث مهم به نام «اجازه» رو به رو هستند که شامل مراحل مختلفی، از جمله مرحله ی «اجازه ی پدر و مادر» می شود.

خانم «حیدری»، روانشناس، معتقد است که در این جا، پدر و مادرها به سه دسته تقسیم می شوند: آن هایی که فرزندشان را کاملاً آزاد می گذارند تا هر طور دوست داشت تصمیم بگیرد، آن هایی که هر گونه سفر مستقل را ممنوع می کنند و یک گروه میانه رو یعنی کسانی که بعد از تحقیق در مورد وجوه مختلف قضیه، با فرزندانشان به توافق می رسند. و این گروه سوم موفق ترین گروه خواهند بود؛ چرا که فرزندان به سفر با گروه همسالان برای تقویت اعتماد به نفس، ورود به جامعه و یادگیری مشارکت و سازش، احتیاج دارند.

پدر «نسترن» بر اساس طبقه بندی خانم روانشناس، به گروه سوم تعلق دارد. او درباره ی این که به دخترش اجازه ی یک سفر تک نفره را نداده، می گوید: «من از دختر خودم مطمئنم. دوست دارم که مستقل باشه و بتونه خودش را پیدا کنه. برای همین معمولاً بهش اجازه سفر با دوستاش ر می دم. ولی در مورد سفر تک نفره، فکر می کنم نه فقط برای دخترها که برای همه، تنها سفر رفتن، خوب نیست. من عقیده دارم که هرجایی که برای اولین بار می خوایم بریم، باید دست یکی رو بگیریم و بگیم همراه من بیا. تنها رفتن اصلاً کار عاقلانه ای نیست!»

پدر «مهناز»، «نا امن بودن جامعه برای دخترها» را به عنوان مهم ترین دلیل برای این که به دخترش اجازه ی یک سفر سه روزه ی کیش را به همراه دوستانش نداده، بیان می کند و با تاکید می گويد: «می تونه با دوستاش بره کافی شاپ ولی سفر رو با خانواده اش بره، بهتره!» و مهناز اضافه می کند که: «البته این فقط حرف بابا نیست. سه تا برادرام هم خیلی غر زدن که نمی خواد بری. خب این طوری آدم اعتماد به نفسشو از دست می ده دیگه!»

 چه خبر از قانون «منع اقامت زنان تنها در هتل ها»؟

از چندی پیش فعالان حقوق زنان، بحث ها، اعتراضات و تلاش های زیادی پیرامون قانون «منع اقامت زنان تنهادر هتل ها» کردند. ماجرا از بخشنامه ای که در دهه ی شصت از طرف اداره اماکن به اتحادیه ی هتل داران ابلاغ شده بود، شروع شد اما سرانجام در سال ۱۳۷۸ این قانون لغو شد.

اما بر اساس این گزارش روزنامه اعتماد ملی، که در سال ۸۵ منتشر شده است، با گذشت ۷ سال از لغو این قانون، هنوز خیلی از هتل ها برای جلوگیری از مشکلات احتمالی، قبل از پذیرش زنان تنها، از ایشان اجازه ی اداره اماکن را می خواسته اند. اما آیا هنوز این برخورد دوگانه با لغو قانون منع اقامت زنان تنها در هتل ها، صورت می گیرد؟

از مسئول پذیرش یکی از بزرگ ترین هتل های «اصفهان»، درباره لغو این قانون می‌پرسم. او می گوید: «نه، تازه این قانون لغو شده. حالا هم هر هتلی یه رویه ی مخصوص به خودش رو داره. اکثر هتل ها منعی برای پذیرش ندارن. اما هتل های دولتی یه کم سختگیری شون بیشتره. بستگی به مسئول پذیرش داره. اگه فکر کنه ممکنه مشکلی پیش بیاد، از دختر اجازه اداره اماکن رو می خواد. اون جا هم یه فرم پر می کنن یا با خانواده دختر تماس می گیرن و بعد به ما زنگ می زنن یا نامه می دن.»

مسئولین پذیرش چهار هتل دیگر اصفهان هم کم و بیش همین نظر را دارند.

اما مسئول تورهای داخلی یک آژانس مسافرتی در اصفهان می گوید:« بعضی جاها مثل کیش، قشم و حتی مشهد، چون توریستی ان و خیلی مراجعه دارن، معمولاً سختگیری نمی کنن.»

با مسئول هتل های «اداره جهانگردی استان اصفهان» تماس می گیرم و بعد با رئیس اتحادیه هتل داران صحبت می کنم. آقای «رضایت» می گوید که این قانون از ابتدای امسال، وقتی فرمانده نیروی انتظامی کل کشور در مصاحبه اش تاکید بر لغو این قانون کرد، ملغی شده است ولی تا پایان سال ۸۷، هتل ‌های اصفهان از تمام خانم‌ ها بدون استثنا تاییدیه ی اداره اماکن می خواستند. او تاکید می کند که در اصفهان قوانین سختگیرانه تری حاکم است و اضافه می کند که: «این به درایت مسئول پذیرش هتل بستگی دارد. مطمئناً بین خانمی که برای یک کار اداری آمده و دختر جوانی که از خانه‌ اش فرار کرده، تفاوت مشهودی هست. معمولاً اگر مشکوک شوند، دختر را می فرستند اداره اماکن تا تاییدیه بگیرد.»

خواندن بیشتر ..
نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان متن تبلیغات
© نون‌ح‌‌‌