دکتر محمود سریعالقلم از نقش هوش حسی در رشد فردی و سازمانی گفت
باهوش، باحوصله، برنده!
تاریخ انتشار: تابستان 1404 - فکری نو (مجله داخلی گروه فکور صنعت تهران)
![]()
کافی است «با حوصله باشید»، «فرآیندی عمل کنید» و «هوش حسیتان را تقویت کنید». در این صورت هم در زندگی و هم در کار، با موفقیتهای چشمگیری روبهرو میشوید؛ این پیام مهمترین آموزه جلسهای با عنوان نشست تخصصی «نقش هوش حسی (EQ) در رشد فردی و سازمانی» با سخنرانی دکتر محمود سریعالقلم بود که دوشنبه 30 تیرماه در سالن همایشهای گروه رسانهای دنیای اقتصاد برگزار شد و گروهی از همکاران معاونت سرمایههای انسانی فکور صنعت هم در آن حضور داشتند. از همینروی، ما در روابط عمومی فکور صنعت، گزارشی موجز و اختصاصی با محوریت تفکر سازمانی از این جلسه سه ساعته بسیار آموزنده، تنظیم کردهایم که در ادامه میخوانید.
+ مهارت فرآیندی عمل کردن
تصور کنید 80 سالتان است. میخواهید به عقب برگردید و ببینید چه کردهاید و آیا همه کارهایی را که میخواستهاید، انجام دادهاید؟! دکتر سریعالقلم صحبت از هوش حسی را با این سوال تاملبرانگیز آغاز کرد و گزارهای را ارائه داد که تکاندهنده بود: ذهن ما ایرانیها غایتگراست و به افقها فکر میکنیم. اما معمولاً دیگر به روند درست رسیدن به آن افقها فکر نمیکنیم. درحالی که اگر به فرآیندها فکر میکردیم، متوجه میشدیم که گاهی افق مورد نظر اصلاً قابل دستیابی نیست و صرف این همه انرژی، ما را به هیچ نتیجهای نمیرساند.
+ در مسیر تقویت هوش حسی
سریعالقلم، سپس با تاکید بر این که هوش حسی (Emotional Intelligence) ترجمه صحیحتری برای اییکیو (EQ) است، این اصطلاح را اینگونه تعریف کرد: توانایی آگاه بودن، درک کردن و بیان خود، توانایی آگاه بودن، درک کردن و پذیرش احساسات و هیجانات دیگران، توانایی کنترل تکانهها و مقاومت و به تعویق انداختن تمایلات، توانایی انگیزه دادن به خود، پافشاری در مواجهه با ناکامیها و ایجاد احساسات مثبت، توانایی تطبیق و تغییر احساسات خود با توجه به خواستهها و شرایط بیرونی، جلوگیری از غلبه فشار روانی بر توانایی فکر کردن، عملکرد اجتماعی مؤثر و رمزگشایی از نشانههای غیرکلامی.
او ادامه داد: تجربه بشری نشان میدهد که تحصیلات آکادمیک برای پیشرفت، کافی نیست. ممکن است فردی حتی دو مدرک دکتری داشته باشد، اما تحمل دیدگاه متفاوت را نداشته باشد، آن قدر که با یک تصادف ساده رانندگی در خیابان، از ماشین پیاده شود و زد و خورد و فحاشی کند. این یعنی درست است که بر موضوعی تخصصی تسلط پیدا کرده، اما در بدیهیترین مسائل نمیتواند اختلافش را با دیگران حل کند. اگر تاریخ ایران را در نظر بگیریم، ما نه در خانواده، نه در مدرسه، نه در جامعه، نه توسط دولت و حکومت و نه توسط رسانهها آموزش حسی نمیبینیم و مهارتهای زندگی را نمیآموزیم.
او افزود: «آموزش حسی» در مرحله اول به ما میآموزد که چه کسی هستیم و اگر قرار باشد آن را معادل یک لغت در نظر بگیریم، آموزش حسی مساوی واژه «فرآیند» است. چقدر حوصله داریم فرآیندی را طراحی و اجرا کنیم تا مثلاً طی یک سال اختلافاتمان را با افراد حل یا دیدگاههای متفاوت را درک کنیم؟ ما ایرانیها اغلب کمحوصله هستیم و خیلی کم به فرآیند فکر میکنیم.
+ عبور از غریزی و واکنشی عمل کردن
روایت او، هوش حسی، مهارتها و توانمندیهایی است که اول باید به آنها آگاه شویم و در گام بعدی آنقدر تمرینشان کنیم تا در وجودمان نهادینه شوند. فردی که بهره هوش حسی پایینی دارد، واکنشی و غالبا غریزی عمل میکند. به طور کلی جوامع عصبانی، واکنشی عمل میکنند و این محصول هوش حسی ضعیف است و میتواند فاجعهآفرین باشد. افرادی که هوش حسی تربیتشده و بالا دارند، از غریزه عبور میکنند و در معرض مسائل گوناگون با آرامش واکنش نشان میدهند.
دکتر سریعالقلم ادامه داد: علت اهمیت بسیار زیاد «فرد» و بیاهمیتی «جمع» در ایران ضعف EQ است. هر کشوری که پیشرفت کرده، عموما به واسطه اجماع در راس سیستم توسعهیافته است. توانمندی های هوش حسی در دو سطح فردی و اجتماعی بسیار سرنوشت ساز هستند.
+ مهارت عجیب «هیچ وقت عصبانی نشدن»
روش درست این است که «موضوع یا مشکل را زیر میکروسکوپ بگذارید، تجزیه و تحلیلش کنید، فرآیند حل شدنش را کشف و قدم به قدم اجرا کنید»؛ این جملات، جان کلام دکتر سریعالقلم در این نشست تخصصی بود؛ جایی که حضار را خطاب قرار داد و گفت: اگر فقط یک جمله بخواهید از این جلسه در ذهنتان نگه دارید، این است: «هیچ وقت عصبانی نشوید!» شاید با خودتان بگویید مگر میشود؟! بله! اگر هوش حسیتان را تقویت کنید، یاد میگیرید که عصبانی نشوید و با بروز هر مشکلی، تمام توانتان را برای حل شدنش به کار بگیرید و بدانید که راهکار، فرآیندی عمل کردن است. هوش حسی مربوط به بخش غیراستدلالی شخصیت میشود، مهارتها و توانمندیهایی که بر روی فرد اثرگذارند تا بتواند تعامل زیادی با محیط داشته باشد. آداب تعامل، آداب تفاهم، آداب اجماعسازی، آداب با هم کنار آمدن، آداب با هم به نتیجه رسیدن،
+ شاهکلیدی به نام «با حوصله بودن»
روایت جذاب دیگری که در این نشست مطرح شد، این بود که مهمترین ویژگی هر فرد، سازمان، جامعه یا حکومت این است که بداند اختلافات را چگونه حل کند. مساله توانمندی و شناخت است، اینکه چگونه موضوعی را حل کنیم که منافعمان تامین شود. EQ به بخش غیراستدلالی شخصیت مربوط میشود؛ آن بخشی که شامل مهارتها و توانمندیهایی است که بر نحوه تعامل فرد با محیط تاثیرگذار است.
+ وحدت حسی و تصمیم جمعی، شاه کلیدند!
توصیه سریعالقلم در این نشست این بود که افراد سعی کنند قدرت را توزیع کنند و مشارکت بسازند. یک نفر بهتنهایی نمیتواند سازمان را اداره کند. یک مغز نمیتواند تمام مسائل پیچیده را در نظر بگیرد. از طرف دیگر، اگر جمع مرتکب اشتباه شود، خیلی راحتتر خود را اصلاح میکند چون جمع میپذیرد که اشتباه کرده، اما برای فرد ساده نیست که بپذیرد مرتکب اشتباه شده است و کمتر به آن اعتراف میکند. همچنین افراد باید «وحدت حسی» داشته باشند؛ یعنی اگر عصبانی یا ناراحت یا خوشحال میشوند، آگاهانه این حسها را داشته باشند.
+ از «مغز احساسی» تا «مغز عقلی»
به روایت محمود سریعالقلم، مغز انسان از دو قسمت تشکیل شده؛ کورتیکال (Cortical) و لیمبیک (limbic). اولی، عقلانی و منطقی و ریاضیوار است و فکر و استدلال و سوال میکند. آرام است و واکنشی عمل نمیکند. بنابراین وقتی از «مغز عقلی» صحبت میکنیم یعنی به دنبال دلیل بودن. در حالی که منطق «مغز احساسی» بر پایه اصل تداعی استوار است. عناصری را که نماد یک واقعیت یا به یادآورنده یک خاطره یا حافظه انباشته هستند، فعال و استعارهها، تصاویر و تشبیههای گذشته را سریع در ذهن زنده میکند. مغز احساسی اگر آموز نبیند، بسیار خطا میکند و به شدت هم توجیهگرا است. اما خبر خوب این است که مغز انسان در طول زندگی رشد و تغییر پیدا میکند. بنابراین اییکیو مساوی با شخصیت انسان نیست بلکه مهارت، توانایی و تمرین در نحوه تعامل بین فکر و احساس برای تصمیمسازی و عملکرد بهتر است.
+ هوش حسی در مدیریت
آنطور که در این نشست مطرح شد، مدیریت خوب با «توجه به احساسات و روحیه دیگران» ممزوج است و مدیریت کارآمد یعنی ایجاد طنین و پیچش صدای مثبت در افراد با کارهای خوب. پنج راهکار مهم هم در این حوزه مطرح است: این که بدانید «روش انجام کار، کماهمیتتر از خود آن کار نیست»، «مدیر یا رهبر سازمان، هدایتکننده روحیه، احساسات و انرژی کارکنان سازمان هم هست.»، «همه چیز به این بستگی دارد که مدیر چگونه خود را مدیریت میکند و چگونه ارتباطش با دیگران را مدیریت میکند.» و دست آخر این که «ثبات روحی ما، به شدت تحت تاثیر نوع ارتباط ما با دیگران است.» دکتر محمود سریعالقلم همچنین افزود: «باید توجه کنیم که نحوه تعامل مدیران با یکدیگر، پیآمدهای تعیینکنندهای برای کل سیستم دارد و تا 70 درصد فضای یک سازمان تحت تاثیر حالات و رفتار فرد یا گروهی که در راس هستند، قرار دارد.» به روایت او، افراد (یا مدیرانی) موفق، خودآگاه و واقعبین هستند، در خلوت خود بسیار میاندیشند، واکنشی نیستند و با تسلط بر خود، دیگران را هم بهتر مدیریت میکنند.
لینکهای مرتبط: