آخرين چهارشنبه سال، روزي كه مي تواند بسيار زيبا و شاد باشد، اين سال ها
به يك روز پرحادثه و خطرناك تبديل شده است. راستي چرا ما نوجوانان و
جوانان اين روز را كه مي تواند بسيار خاطره انگيز باشد، خراب مي كنيم؟!
كاش به جاي اين كه به فكر درست كردن و خريدن ترقه هاي مختلف باشيم،
به زنده نگه داشتن سنت هاي قديمي فكر كنيم. به سراغ مادر بزرگم مي روم تا
او برايم از چهارشنبه سوري هاي زمان خودش بگويد:« يادش به خير آن روزها با
مادر بزرگم به مغازه اي مي رفتيم و اسپند و كندر مي خريديم. براي شام پلو
ماهي يا يك غذاي لذيذ درست مي كرديم و ميوه و شيريني و آجيل چهارشنبه سوري
آماده مي كرديم. نزديك غروب كه مي شد، از خارفروش هايي كه به كوچه ها
مي آمدند، خار چهارشنبه سوري مي خريديم و پشت سر هم مي چيديم و اول غروب
خارها را آتش مي زديم و در حالي كه شعر «زردي من از تو، سرخي تو از من» را
مي خوانديم، از روي آتش ها مي پريديم. سپس كوزه اي را كه سال قبل خريده
بوديم از بالاي پشت بام به كوچه مي انداختيم و كوزه جديد را آب مي كرديم و
جايگزين آن مي كرديم. بعد خاكستر اجاق را توي كوچه مي ريختيم؛ چرا كه
عقيده داشتيم با اين كار، مريضي و بلا از خانه هايمان دور مي شود.
ولي امروزه از آن سنت ها ي قديمي فقط پريدن از روي آتش، فال
حافظ گرفتن و آماده كردن شيريني و آجيل چهارشنبه سوري باقي مانده و به جاي
بقيه سنت ها، سنت ترقه زدن و ترقه ساختن به وجود آمده است.
اي كاش سنت هاي خوب گذشته را بار ديگر زنده كنيم.
(+) روزنامه همشهری، ویژه نامه دوچرخه،ويژه نوجوانان، شماره۲۷۲، پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳