آدرس: اصفهان، خیابان کاخ سعادت آباد شرق- غربی
مصاحبه شونده: خانم سلیمانی
تاریخ مصاحبه: دوازدهم دیماه 1387
درباره مصاحبه: چند سال پیش بود که برای اولین بار چنین مغازهای در نزدیکی خیابان میر افتتاح شد. یک زیرزمین در خیابان کاخ سعادتآباد شرقی که ساعات کارش را روی کاغذی نوشته و به در ورودیاش نصب کردهبود، ورود آقایان ممنوع بود، از پلهها که پایین میرفتی با انبوه کفش و کیف و لباس زنانه از لباسهای مجلسی گرفته تا لباس خانه روبه رو میشدی که بدون نظم و ترتیب خاصی هر گوشه مغازه آویزان یا داخل سبدها ریخته شده بودند، اکثر خانمهای خریدار دو، سه فروشندهی زن را میشناختند و از مشتریان دائمی بودند و موقع خروج هم خانمی، مسئول بازرسی بدنی مشتریان بود! میگفتند که هر شنبه جنسهای تازهای از کیش و آستارا میآورند و به همین دلیل صبحها حدود ساعت 7، مشتریان پرو پاقرص زیادی به این زیرزمین کوچک هجوم میبرند تا از زیر خروارها لباس که شاید قیمتشان کمتر از اجناس بوتیکهای بالای شهر و تنوعشان بیشتر بود، لباس مورد علاقهشان را پیدا کنند! و همهی این رفتارها برای من حسی که بچهها از خریدن لپ لپ دارند، را تداعی میکرد! اما موفقیت این شغل، باعث شد که با فاصله کمی از تاسیس این مغازه، مغازههای مشابه دیگری در نزدیکی آن تاسیس شوند. تا اینکه چند ماه پیش مکان مغازه به کاخ سعادت آباد غربی منتقل شد. فضای بزرگتر، نبش خیابان، بدون بازرسی بدنی و ... البته زیرزمین قبلی را هم با همان سبک و سیاق حفظ کرده بودند ولی خانم سلیمانی که مصئول اصلی بود به مغازه جدید نقل مکان کرده بود.
پنجشنبه، نزدیک ظهر است که موارد مغازه میشویم. خانم سلیمانی، مثل همیشه پشت صندوق نشسته و مشتریها مشغول گشتن در مغازهاند. جلو میرویم و در مورد پروژه توضیح میدهیم. روی چهارپایههای چوبی کنار صندوق مینشینیم و سوالاتمان را میپرسیم. هر چند دقیقه یکبار دست نگه میداریم تا مشتریها را راه بیندازد. خانمها میآیند جلوی صندوق، کمی احوالپرسی میکنند، چانه میزنند، سفارش خرید لباس مورد نظرشان را از آستارا میدهند، منتظر میمانند تا خانم سلیمانی در دفترچه شلوغ و پر از رقمش نام جنس و وجه را یادداشت کند و آخر سر، پلاستیکی از میان انبوه پلاستیک و کاغذی که کنار دستش روی هم تلنبار شدهاند، بیرون بکشد، جنسهایشان را داخلش بگذارد و تمام!- خانم سلیمانی! کمی در مورد شروع کارتان توضیح بدهید. اولها مرداویج بودید دیگه؟
- بله! سال 74 کارم را شروع کردم . اوایل کار فروش لباس را در خانه انجام می دادم. و این کار را برای این شروع کردم که شوهرم دیسک کمر داشت و نمیتوانست زیاد کار کند، در هفته 1 روز و به تدریج 2 روز و ... این فروشگاه که الان ساکن هستیم، یک شعبه دیگر هم در همین خیابان دارد که دخترم و دوستم در آن کار میکنند.
- در شروع کار چند نفر در شرکتتان /پروژه تان با شما همکاری می کردند و حالا چه تعداد؟
- در شروع کار 2 نفر و حالا 4 نفر.
- چه نوآوریهایی داشته اید؟
- چون در صد سود من کم است پس فروش بیشتری دارم نسبت به سایر جاهای دیگر.
- آیا خودتان را یک فرد موفق می دانید؟رمز موفقیتتان و در صورت عدم موفقیت علل شکستتان چیست؟
- بله. چون روزی بود که من 10000 تومان حقوقم بود اما الان درآمد خوبی دارم و مسئولیت خانواده بر عهده ی من است.
- آیا در شروع کار تجربه ی مرتبطی داشتید؟
- من خانه دار بودم و علاقه به کار فروش داشتم. به همین دلیل دست به این کار زدم و قبلا تجربهای نداشتم.
- چه قدر اطرافیان(خانواده و دوستان) در پیشبرد کارتان موثر بوده اند؟
- دختر بزرگ من مشوق و حامی من بود و الان دخترهایم، دوستم و پسرم با من همکاری میکنند.- شرایط کودکی تان چگونه بوده است؟ آیا ریشه هایی از علاقه به این شغل را در کودکی تان سراغ دارید؟
- در کودکی زندگی راحتی داشتم و در رفاه بودم. آره! از این که چیزی بفروشم خوشم میآمد.
- آیا تحصیلاتتان در کارتان موثر بوده؟
- تحصیلات من تا سوم راهنمایی است. به نظر من تحصیل در کار موثر است. چون بالاخره برای حساب و کتاب به دردم میخوره اگر بیسواد بودم که نمیتونستم این حسابها را بنویسم!
- در زمان شروع به کار چند سال داشتید؟
- الان چهل و شش سالمه. اون موقع حدود سی و شش سالم بوده.(البته سنش بیشتر از این به نظر میرسد!)
- چی شد که این کار را شروع کردید؟
- چون حقوق همسرم کم بود و دیسک کمرم هم داشت، این کار را شروع کردم.
- چه قدر از نظر مالی حمایت شدید؟و به نظرتان در کار شما حمایت های مالی چه قدر می توانند موثر باشند؟
- اصلا حمایت نشدم. اول با صد هزارتومان بهرهای شروع کردم و بعد دیگر کار راه افتاد.
- آیا در کارتان شکست خورده اید؟به نظرتان دلایل شکست چه مواردی بوده؟
- شکست نخوردم... دو،سه بار جنسهایم گم شد، ششصد تومان هم گم کردم!
- چه مشکلات و موانعی در حرفه ی شما وجود دارد؟
- مشکل کار اینکه هر هفته باید به مسافرت بروم برای تهیه جنس. چون می خواهم به سلیقه ی خودم باشد.
- هر هفته؟! خیلی سخته که!
- آره! امروز عصر میروم، صبح شنبه اینجام. همیشه پنجشنبهها میروم و شنبه صبحها هم اینجام دیگه!
- بیشتر جنسهاتون را از کجا میآورید؟
- بیشتر از آستارا و بعد هم کیش. جنسهامون ترکه بیشتر!
- ریاضیات در حرفه ی شما چه نقشی دارد؟
- ریاضی برای حساب و کتاب فایده داره.
- شما خودتان حساب و کتاب مغازه را انجام میدهید؟ توی همین دفترچه؟
- آره! خودم انجام میدهم.
- برای جوانهایی که میخواهند یک کاری را تازه شروع کنند، دارید؟ مثلاً همین آقا پسرتان (پسر چند دقیقه قبل به سرعت وارد مغازه شد و به مادرش گفت:چهارتومن بده میخوام بنزین بزنم!») اگر بخواهد کاری شروع کنه چه توصیههایی بهش میکنید؟
- پسرم که الان باید بره سربازی. ولی به جوانها میگویم باید پشتکار داشته باشند و از صفر شروع کنند. باید کار را یاد گرفت.