روزنامه اصفهان زیبا
زمان انتشار: پنجشنبه 7 مردادماه 1389
آدرس: روزنامه اصفهان زیبا، شماره 10--، ویژه‌نامه فرهنگ و هنر- شماره 26

شما دعوت شده‌اید به میهمانی غزل و داستان و موسیقی

در بیست و پنج شماره‌ی گذشته‌ی این ستون، هر بار سعی کرده‌ام درباره‌ی کتاب، موسیقی و فیلم بنویسم. اولین هدف این بوده که این ستون یادآوری باشد برای کسانی که هم‌زیستی با کتاب‌ها را فراموش کرده‎‌اند. 

برای کسانی که یادشان رفته، هدفمند فیلم ببینند و کسانی که هیچ وقت پیش نیامده خودشان را به شنیدن یک آلبوم موسیقی، میهمان کنند. دومین هدف هم این بود که پیشنهاد‌های خوبی داشته باشیم برای مخاطبان سطح بالاتری که از پیشنهادهای فرهنگی استقبال می‌کنند. بیست و ششمین قسمت طبق همین روال، با دو پیشنهاد خواندنی و شنیدنی، تقدیم‎‌تان می‌گردد.

جیره‌ی داستان هر ماه‌تان را از دکه‌های مطبوعاتی بخرید!

همشهری داستان-نفیسه مرشدزاده« از ساده‌ترین امکانات مردم معمولی محرومیم؛ حتی حراج خانگی برای خودمان نداریم که آتش بزنیم به دارایی انباری و قهرمان‌های داستانی خاک خورده‌مان را به هم بفروشیم. یک آدم مگر چقدر جا برای قهرمان بی‌قصه دارد؟ چقدر داستان بی‌اوج یا بی‌ته را می‌تواند نگه دارد؟

 اگر می‌شد روی آینه ارایشگاه، کنار زنگ خانه‌ها یا روی دیوار سوپر سرکوچه آگهی داد- موقعیت داستانی استفاده نشده، در حد نو، مناسب درام- و منتظر شد مشتری مورد نظر زنگ بزند که برای فیلمنامه می‌خواهم و بهترش را نداری یا چیزهای شبیه به این، بعد شاید این ضمیر ناخودآگاه باردار کمی سبکی را تجربه می‌کرد.

 اگر روزنامه‌ای درمی‌آمد که در نیازمندی‌هایش تصویر و طرح بفروشیم، رمان‌های نیمه کاره و داستان کوتاه‌‌های تعمیری‌مان را بگذاریم به مزایده. اگر می‌شد به دلیل مسافرت گاهی همه استعداد و توانایی را مثل وسایل خانه فروخت و از نو شروع کرد. شاید زندگی همه ما فرق می‌کرد... ولی واقعاٌ چه می‌شد اگر ملافه پهن می‌کردیم کف بازارچه‌ای و ایده می‌فروختیم به همه یا به مشتری‌هایی که بلدند آن‌ها را به سرانجام برسانند: ببینید آقا! این یکی مال دوره دبیرستانم است.

 با دوستم می‌خواستیم رمان بنویسیم. یک کم سانتی‌مانتال و سطحی هست ولی به درد سریال تلویزیونی می‌خورد. این یکی ولی دانشجوی است. سال دوم دانشکده نصفش را نوشتم بعد ول شد. به دردتان می‌خوردها! الان حال و هوای دانشجویی خریدار دارد. طبیعی درآمده فضایش. بله! این فقط پایان است. هر چی کاراکتر تویش گذاشتم، لوس شد. ولش کردم. اینو از دست ندید! یک قهرمان پرداخت شده است، تمیز خوش ساخت، فقط باید بگذاری‌اش توی یک گره درست. مفت می‌دهم. شما فقط اینو وردار ببر یک جایی زندگی کند!»

کتاب کوچک دوست داشتنی است این «همشهری داستان». جان می‌دهد برای این که بگذاریدش توی کیفتان تا هر بار وقت اضافه‌ای پیدا کردید، برداریدش ورق بزنید. یادداشت‌ها و داستان‌های خواندنی‌اش را بخوانید و لحظه‌هایی را که می‌شد بیهوده سپری شوند، زندگی کنید. تعداد مطالبی که وقتی شروع می‌کنید به خواندن، نمی‌توانید نصفه کاره رهایشان کنید، زیاد است. 

در شماره‌ی مرداد ماه، از سخن سردبیر بگیرید تا تعقیب نویسندگی با شش نوع روزانه نویسی و داستان‌های کوتاهش، از این دست نوشته‌های خواندنی‌اند. همین هم باعث شد این هفته ترجیح بدهم به جای معرفی یک کتاب، یک مجله یا کتابچه را که چندین و چند جلد کتاب است، معرفی کنم.

 همشهری داستان یک نشریه‌ی تمام رنگی است، بر روي كاغذ سفيد فاخري چاپ مي‌شود كه به رنگ‌هاي تصاوير و طرح‌هاي صفحه‌آرايي آن جلوه‌ي ديگري مي‌دهد و هر شماره چيزي بين 180 تا 210 صفحه است. خلاصه این که این نشریه‌ی متفاوت برای آن‌ها که عشق نوشتن‌اند و آن‌ها که با کتاب و ادبیات میانه‌ی خوبی دارند، دلخوشی کوچکی است که می‌توانند اول هر ماه با ذوق و شوق از دکه‌ی روزنامه‌فروشی بخرند و تا آخر ماه، آرام آرام تمامش کنند یا حتی بنشینند یک نفس بخوانندش و لذت ببرند. 

جیره‌ی فرهنگی هر هفته‌تان را سه‌شنبه‌ها از رادیو تحویل بگیرید!

هفته‌ها برایت از سه‌شنبه آغاز می‌شوند. ساعت 10 شب. شعر، موسیقی، فال حافظ، شاهنامه‌خوانی، صحبت درباره‌ی مناسبت‌های فرهنگی هفته، معرفی غزل‌سرایان جوان و ... چشم برهم می‌زنی، ساعت 2 شب است و تو آخرین ساعات سه‌شنبه‌ و آغازین ساعات چهارشنبه‌ات را با ادبیات و موسیقی و فرهنگ آغاز کرده‌ای و این چه خوش آغازی است برای تو که با ادبیات و فرهنگ زندگی می‌کنی.

این هفته، به جای آلبوم موسیقی، تصمیم گرفته‌ام شنیدن یک برنامه‌ی رادیویی را به‌تان پیشنهاد ‌کنم. «شبانه» سه شنبه شب رادیو پیام را گوش بدهید. شنیدن شعر و داستان با صدای گرم و آرام «رشید کاکاوند» حس خوبی دارد. می‌شود فقظ شنید و لذت برد. 

می‌شود هم شنید و هم یاد گرفت. اطلاعات خوب گوینده‌- کارشناس برنامه، که احتمالاً قدم‌های ادبی شنبه‌شب‌هایش را در برنامه‌ی «دو قدم مانده به صبح» شبکه اول سیما دیده‌اید، باعث می‌شود هر هفته تفسیر فال حافظ، غزل خواندن، موسیقی شنیدن و چیزهایی درباره‌ی شعرا و نویسندگان و موسیقیدانان بشنویم و یاد بگیریم. 

اصلاً این که هر هفته حدود ساعت 12 شب یک نفر متخصص، فال حافظ بگیرد و خیل عظیمی از آدم‌ها با عقاید و اهداف مختلف، نیت کنند. بعد یک صدای گرم و آرام، غزلی را که انگار حافظ اختصاصاً برای نیت تو سروده، بخواند و تفسیر کند، یک اتفاق فرهنگی هفتگی خوب و مفید است. تازه چند دقیقه بعد می‌توانید قسمتی از یکی از داستان‌های شاهنامه را به روایت آقای کارشناس ادبی بشنوید.

بنا به مناسبتی، شعری یا داستانی از شاعر درگذشته یا متولد شده و کمی درباره‌ی او، می‌شنوید. بعد نوبت این است که با یک غزلسرای جوان آشنا شوید و همین طور سریع می‌رسید به پایان برنامه در حالی که 2 ساعت از چهارشنبه‌های‌تان را زندگی کرده‌اید. 

یک عالمه موسیقی جدید و قدیم و محلی و ملی می‌شنوید با معرفی و چندین شعر و غزل و داستان از نویسندگان قدیم و جدید ایرانی و خارجی. خلاصه که به‌تان بد نمی‌گذرد. امتحان کنید!

لینکهای مرتبط: کتاب داشتان همشهری

نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان متن تبلیغات
© نون‌ح‌‌‌