روزنامه شرق
زمان انتشار: سهشنبه ۱۳ تیرماه ۱۳۹۱
آدرس: روزنامه شرق، لینک مطلب، صفحه موسیقی، تگ: شرق
دیدار با محمد باجلواند نوازنده کمانچه و سرنا در اصفهان
گنج گمشده کلماتا
محمد باجلواند، کمانچهنواز صاحب نامی است که یک شب میهمان هنرسرای خورشید در اصفهان بود و همراه گروهش کنسرت کمانچه و سرنای لرستان را به عنوان بیست و یکمین بخش از سلسله نشستهای شناخت موسیقی فاخر ایران، اجرا کردند.
او درباره این سلسله کنسرتها میگوید: «شروع بسیار خوبی است که مفاخر یا به قول ما لرها، زبدهها، را نشان بدهند. حرکت خوبی است و باید ادامه پیدا کند. از کودکی هم باید شروع شود. ما حتی در کودکان هم کسانی را داریم که کار آدم 60 ساله را انجام میدهند. الان شما کار آقای عبدیپور را نگاه کنید. هنوز 30 سالش نشده اما حدود 50 سال ساز زده. حمل بر خودستایی نباشد، در مورد خودم هم همینطور است. زبدهها کسانی هستند که زجر کشیدهاند، در دهه 50، 60 وقتی موسیقی در خفا بود و هنرمندان در منگنه بودند، کار کردهاند. به خاطر دردها و زجرهایی که کشیدیم، از سن خودمان جلوتر رفتیم. الان من خوشحالم که بچهها به پیشکسوتها احترام میگذارند. با شروع کردن همین کنسرتها و برنامهها، دارند به قول ما لرها، زبدهها را نشان میدهند و این حرکت نویی است.»
باجلواند، سال 1346 در دورود لرستان به دنیا آمده و حالا یکی از ویژگیهای او، اقامت دائم در زادگاهش و شناخت موسیقی منطقه است. خودش در این باره میگوید: «کسانی که کار این طوری کار میکنند، در اصل دارند کار حوزهای میکنند. مثل حوزه علمیه. که عدهای میروند درس فقهی میخوانند که بگویند فقه این است. شریعت این طوری است. طریقت و حقیقت این است. در موسیقی مقامی هم همینطور است. من میتوانستم خیلی راحت بروم تهران و موسیقی سنتی را ادامه بدهم ولی آمدم و موسیقی محلی را در شهرم ادامه دادم.»
این نوازنده چیرهدست کمانچه، که به دعوت رادیو ودر، رادیوی غرب آلمان به ضبط آثار لری بختیاری پرداخته و دکتر رایشوف، مدیر این رادیو، او را با عنوان گنج گمشده کلماتا توصیف میکند، درباره منطقه دورود و موسیقی ویژهاش میگوید: «ما در درود زندگی میکنیم. درود منطقهای است که به خاطر راه آهن اقوامی مثل بختیاری، لک و ترکهای اطراف استان مرکزی، در این شهرستان سکنی گرفتهاند. به واسطه این سکنی، موسیقیشان از موسیقی لری بختیاری جدا شده و خودش دارای مقامی است. این مدت که من ماندم به خاطر این است که این موسیقی ثبت شود.»
احسان عبدیپور، نوازنده سرنا هم در تایید صحبتهای باجلواند میگوید: «ببینید موسیقی جزیی از زندگی ماست. اگر بخواهیم اصل موسیقیمان را درک کنیم باید آنجا زندگی کنیم. مثلا از موسیقی عزا وقتی در سوگ لرستان باشید، میتوانید درک درستی پیدا کنید. باید باشید و آوازهایی را که پیرها وقت فراغت از کار و غروب آفتاب میخوانند، ببینید. مثلاً پدر من در خانه اجرا کند تا من ببینم.»
این نوع مخاطب، حسابش جداست
باجلواند که در کشورهای آلمان، بلژیک، فرانسه، سوئد، سویس، دانمارک، انگلیس، اتریش و هلند هم به اجرای برنامه پرداخته، درباره انواع مخاطبان موسیقی، معتقد است: «تمام شنوندههای ما موسیقی را میفهمند. فقط مثل این است که خیلیها نویسندهاند ولی نمیتوانند سخنرانی کنند یا سخنران خوبی هستند ولی نمیتوانند بنویسند. شنوندهها متفاوتاند. یک عده میآیند برنامه را میبینند مثل این که فیلمی را تماشا کردهاند. اما بعضیها عمیق میشوند. موسیقی را میشناسند. با درد نوازنده آشنا هستند و با اجرای کنسرت همراه میشوند.»
او خودش و نوع ارتباط برقرار کردنش را با موسیقی مروارید اقیانوس، مثال میزند: «یادم هست حدود سی سال پیش، استاد شاه میرزا، که مروارید اقیانوس لقب داشتند، آهنگی را میزدند به نام گیل بختیاری، شش و هشت بود. وقتی میزدند، من ناخود آگاه تصویر زنی که بچههایش را جمع کرده، شوهر ندارد و سر بچهاش را شکستهاند و ... میآمد جلوی نظرم. حرکاتی با ساز انجام میداند که صدای خروس، مردمی که جمع شدهاند دور زن و... را میشنیدم و برای خودم تصویر میساختم. بعضی از شنوندهها همین طورند. مثلا میبینید مخاطبی با یک آهنگ که به نظر شما شاد است، گریه میکند. این یعنی عمیق شده. این نوع مخاطب حسابش جداست.»
محمد باجلاوند موسیقی را امری نهادینه در وجود هنرمند میداند و میگوید: «نمی شود هر کس بلند شود و سازی بزند. خدا انتخاب میکند که کی باید کمانچه بزند، کی سرنا و... در شنوندهها هم همین طور است. ببینید، اگر شما درد داشته باشید نمیتوانید دقیقا بگویید درد کجاست. فقط ارتباط است. فقط مادر میتواند درد بچهاش را بفهمد. یک جور تله پاتی. این انتقال هم بین شنوندگان و نوازندگان وجود دارد. بعضیها آهنگرند. آهنگر دیدهام یک تکه آهن را چنان زیبا با ریتم موسیقی لول میکرد طوری که فکر میکردی کارخانه درست کرده. موسیقی هم همیطور است.»
باجلاوند به احسان عبدیپور اشاره میکند و میگوید: «یک روز رفتم خانه داییشان. دیدم یک بچهای سن 10 سال، شبیه استاد شاهمیرزا که سرنا را میگرفتند، دارد ساز میزند. پس این را خدا انتخاب کرده. راه دیگری نمیتواند برود. باید نوازنده سرنا بشود. در مورد آقا توماچ هم همینطور.»
خالق آثار گل و نی، نغمههای دیرین و شهر عاشقی میگوید: «باید عقل را طلاق بدهید تا خدا را بفهمید. در مورد عرفان این طوری است و موسیقی هم مقولهای است در عرفان. این که بعضیها میگویند موسیقی، فیزیک و شیمی و ... است، نه این طور نیست. کسی را که خداوند درد در وجودش گذاشته، از گرسنگی همسایهاش هم ناراحت میشود. من یک بار در تلویزیون پیرمردی را دیدم که بهش سیگار تعارف کردند بعد توی سیگار ترقه گذاشته بودند و وقتی اولین پک را زد، منفجر شد. شاید خیلیها میخندیدند ولی ما آن لحظه گریه کردیم.»
ناله غمانگیز سرنا در اوج شادی
تاثیر گرفتن از ساز سرنا و استفاده از ریتم پنج ضربی در موسیقی لری، دو ویژگی است که برای محمد باجلاوند، عنوان میکنند. او درباره اولین جرقههای علاقمندیاش نسبت به ساز کمانچه، میگوید: «موقعی که ما بچه بودیم من و خواهر مینشستیم، من یک شانه میگرفتم پلاستیک رویش میگذاشتم، مثلاً دارم کمانچه میزنم. خواهرم هم تنبک میزد و ما همیشه کنسرت دونفری داشتیم. از آنجا شروع شد و علاقمند به موسیقی شدیم. بعد، یک روز یک نفر از من پرسید فلانی کمانچه را میتوانی کوک کنی؟ من به شوخی گفتم آره. گفت یک کمانچه دارم کوکش کن. شب اول که آوردمش خانه کوکش کردم، دیدم یک آهنگی میتوانم بزنم. برای همین است که میگویم خدا انتخاب میکند.»
باجلاوند با اشاره به تاثیر شنیدن داستانهای فولکلور منطقه بر نوای سازش، میگوید: «مادرم داستانی را برای ما تعریف میکرد. میخواست چنگ بزند در دل ما. میگفت: یک برادر و خواهری بودند. زن بابا داشتند. یک روز بابا آمد و اصلا نپرسید که پسر کجاست. زن بابا سر بچه را بریده بود و آبگوشت کرده بود. خواهر که میدانست این گوشت برادر است، نخورد. آمد استخوانها را جمع کرد و رفت توی باغچه این را خاک کرد. از دل این خاک یک بلبلی درآمد که میگفت: «جیک و جیک و جیک برگشته. زن وخیزه منو کشته خواهر دلسوز سخونیامو جمع کرده پا درخت گل کرده خدا منو بلبل کرده. من هم گریه میکردم موقع شنیدن این داستان. الان در مورد ساز من میگویند، ساز محمد باجلوند خیلی بااحساس است. به خاطر این است که این داستانها را شنیدهام و روزگاران تلخی را دیدهام.»
احسان عبدیپور که تجربه اجرا در ارکسترهای مختلف و ضبط موسیقی همراه اساتیدی چون کیوان ساکت و حسن پیرنیا را دارد، هم در مورد دلیل انتخاب ساز سرنا، میگوید: «همه چیز دست به دست هم میدهد که یک آدم برود دنبال نواختن یک ساز. در منطقه ما این ساز مشکلات زیادی داشت. اما من در اوج شادی که سرنا میشنوم به نظرم ناله غم انگیزی دارد از همان اول هم همین طور بود. از سن 4،5 سالگی هم همین طور بود. انگار من درست شده بودم برای این ساز. خانوادهام هر کاری کردند که من این ساز را نزنم، با این حال من رفتم سراغش.»
درد، کلمهای است که محمد باجلاوند و احسان عبدیپور از آن به عنوان حسی آمیخته با نوای ساز و حتی عاملی برای ساز زدن، یاد میکنند. عبدیپور درباره دلیل این دردمند بودن، میگوید: «به اعتقاد من این برمیگردد به تاریخ. ما قومی هستیم که هزاران سال جنگهای فراوانی داشتهایم. به نظر من در کل ایران غم موسیقیهای محلی ما بیشتر از شادی آنها است. در لرستان هم همینطور. با این که مقامهای شاد هم داریم، ولی من همانها را هم که میشنوم باز ناراحت میشوم. مثلاً "سیت بیارم" یک مقام عروسی است وقتی اجرا میشود که عروس را میخواهند بیاورند و در شادیها نواخته میشود ولی اگر خوب گوش بدهید، همان هم غمگین است.»
بیست و یکمی کنسرت از مجموعه کنسرتهای شناخت موسیقی فاخر ایران، با دونوازی تنبک و کمانچه به وسیله محمد باجلاوند و توماج فرحبخش آغاز میشود. توماج فرحبخش سال 1364 در دورود استان لرستان متولد شده، تجربه نوازندگی در کنسرتها و آلبومهای مختلفی را دارد، یک کتاب دوجلدی آموزش تنبک منتشر کرده و یک کتاب آموزش دف هم در دست انتشار دارد. در بخش دوم برنامه، مخاطبان دونوازی سرنا و دهل را با اجرای احسان و امیر عبدیپور میببینند. احسان عبدیپور، متولد 1366خرمآباد که در ارکسترها و البته کشورهای مختلف، روایتگر موسیقی لرستان بوده، در این بخش به نواختن سرنا میپردازد و علاقمندان موسیقی، به همراه سرنا، صدای دهل امیر عبدیپور را هم میشنوند. در پایان هم چند مقام به صورت همنوازی تنبک، دهل، کمانچه و سرنا اجرا و با استقبال زیاد مخاطبان همراه میشوند.