مجله معماری
زمان انتشار: دی ماه 1390
آدرس: مجله معماری، ماهنامه معماری و شهرسازی همشهری، بخش شهرنگاری/ معماری و ادبیات، صفحات ۱۱۴،۱۱۵،۱۱۶ و ۱۱۷
باید معماری را به شکل کاراکتر در داستانها نشان داد
پای سخنان علی خدایی در شهر بیرجند
معماری و ادبیات، ادبیات و معماری، معماری در ادبیات یا ادبیات در معماری، مسئله شاید این است! بناهایی هستند که تو را شاعر میکنند. عمارتهایی پیدا میشوند که تمام احساساتت وقت قدم زدن در آنها بیدار میشوند. داستانهایی نوشته شدهاند که مفهوم معماری را در آنها درک میکنی؛
میتوانی با شخصیتهای داستان در بناهای خیالی یا واقعیشان قدم بزنی، از شوادانها، ساباطها بگذری. طبقات را طی کنی. زاویهها را بفهمی و مثلاً روی تاقچهی اتاقی مرموز، آئینه ببینی.
میتوانی با خیابانی که هر روز طی میکنی و نمیبینیدش، در داستان یک نویسندهی جوان، آشتی کنی یا پیچ و خم محلهای را که پدربزرگ پدرت، بیش از صد سال پیش در آن میزیسته در میان داستانی قدیمی، زندگی کنی. بیایید یک بار دیگر به رمانها، اشعار و داستانهای کوتاه و بلندی که خواندهایم، نگاه و ردپای معماری را در آنها کشف کنیم.
در شماره آبانماه مجله معماری، گزارشی از «کارگاه فهم معماری ایران از پنجره بیرجند» خواندید؛ کارگاه معمارانهای که بعد از کاشان، شوشتر و گرگان، حالا به بیرجند رسیده بود. شرکتکنندگان در این رویداد پنج روزه، به جز آشنایی با معماری منطقه، در نشستها و برنامههای مختلف دیگری هم که در این رابطه برگزار شد شرکت کردند. یکی از این برنامهها، نشست ادبیات با حضور علی خدایی بود.
از بیرجند نامه
«اتفاق مهمی است که اینجا هستیم. وقتی وارد این باغ شدم و نمایشگاه عکس را دیدم، احساس کردم تمام مردم بیرجند از آغاز قرن به ما نگاه میکنند.» علی خدایی با این گفته، نشست معماری و ادبیات را آغاز میکند. رویدادی که در یکی از شبهای سرد بیرجند، در باغ تاریخی اکبریه بیرجند برگزار شد.
خدایی بخشی از کتاب بیرجندنامه را برای برای حضار میخواند و توضیح میدهد که تصویرهایی که از زندگی و فرهنگ مردم بیرجند در این متن آمده، شبیه تصاویری است که در کتاب زندگانی من اثر عبدالله مستوفی، از زندگی مردم در زمان قاجاریه داده شده است.
«این شهر بر فراز و شیب دامنههای یک رشته تپههای خاکی به هم پیوسته، با خانههایی طبق معماری سنتی بومی، متناسب با اقلیم و آب و هوا و محیط، از خشت خام و گل، با سقفهایی گنبدی و بادگیرهای متعدد، به گونهای متراکم و به هم پیوسته ساخته شده بود. در این شهر، خیابان وجود نداشت. و شبکه ارتباطی شهر، کوچههایی بود کم و بیش تنگ و به ندرت پهن. کوتاه و دراز باشکستگیها و پیچ و خمهای بسیار و به تمام معنی کلمه، مارپیچ، که جا به جا بر روی آن ساباطهایی سقف مانند ساخته و بخشی از کوچهها را پوشانده بود و بر روی آن اتاقها و خانههایی بنا گردیده بود. کوچههای شمالی¬ـ¬جنوبی شهر به اقتضای وضع طبیعی تپهها، بلند و شیبدار بود و سربالایی و سرازیزیهای تند و فراوان در شمال و جنوب تپهها داشت.
کوچههای شرقی¬ـ¬غربی نسبتاً هموار بود و پست و بلندی نداشت یا بسیار کم داشت. علل این که این شهر آن هم با بافتی که از آن یاد کردم، ساخته شده بود، این دلایل بود: خطر سیل، باران، امنیت، مقاومت بناها، صرفهجویی در زمین، حفط زمینهای زراعتی، روابط خویشاوندی و شغلی و نزدیکی خانه به محل کار. مردم، زمستانها در اتاقهای شمالی و تابستانها در اتاقهای جنوبی زندگی میکردند. در داخل اتاقها در دیوارها، طاقچه، رف، درگاهیها و گنجههایی ایجاد میکردند. طاقها و طاقچهها ویژه چراغ لامپها، آئینه و شانه، کتاب، گلاب پاش، جانماز، مهر نماز و برخی اشیا دم دستی، و احیاناً زینتی بود. اشیای عتیقه و نفیس را در رفها مینهادند.»
نویسندهی کتاب آذر هدفش را از خواندن این بخش از کتاب بیرجندنامه این گونه بیان میکند:«این متن را به این دلیل برای شما خواندم که در این چند روز، با بیرجند آشنا شدهاید. جاهای مختلف را دیدهاید .خانهها را دیدهاید، تصویری که در این کتاب ارائه شده، یک تصویر قاجاری از این شهر است. شما عین این تعریف را در کتاب زندگانی من از عبدالله مستوفی، در مورد اوضاع اجتماعی، اداری دوران قاجار هم میخوانید.
بیرجند بعد از این زمان، گسترده میشود و به دنبال آن، تصویر شهر متفاوت میشود. شهری قنات پیشه است و از درگیریهای قبیلهای و حمله اشرار، گاهی وقتها خیلی صدمه دیده. ولی جایگاه خیلی مهمی داشته، چون دو کنسولگری در این شهر بوده. پس به یک تعریف عام هم از زندگی در بیرجند نزدیک شدیم. مقصودم از آشنا کردن شما با این متن، این بود که بگویم اینجا یک شهر کهن است و سختکوشی، عادت مردم. البته در این کتاب به بخشهای دیگر زندگی مردم هم توجه زیادی شده؛ به غذا، مراسمها، بازیها، آئینها، پرورش فرزندان، حتی درباره نگهداری حیوانات هم صحبت شده است. بنابراین این منطقه از یک فرهنگ خاص برخوردار بوده و هست.»
دوبیتیهایی از زندگی
علی خدایی در ادامه صحبتهایش، از تغییراتی که در پایان دوره قاجاریه در بیرجند رخ داده صحبت میکند؛ از نظمی که آرام آرام به منطقه وارد شده، مسئله مردم برای باسواد شدن و متولد شدن زبانهای خاص، متناسب با نظامهای اداری مختلف.
نویسنده بهترین مجموعه داستان دهه هفتاد، با اشاره به این که نحوه زندگی مردم منطقه در دوبیتیهایی که مربوط به اواخر دوران قاجاریه هستند، خیلی خوب به تصویر کشیده شدهاند، تلاش میکند چند دوبیتی را به زبان محلی بخواند:«بگفتم ساربونوک بار بنداز / به پشت قلعه دلدار بنداز / بینداز بارهای اشترو رو / به نزدیک سهرای یار بنداز» و نیز «کجکهای سیار بر دوش منداز / به روی نازکت روپوش منداز/ به هر کنج لبت پنج چشمه آب / مره از تشنگی بیهوش منداز.»
خدایی درباره معنای این ابیات هم میگوید:«ساربونوک» یعنی ای ساربان، «اشترو» یعنی شترها و «سهرا» هم معنی خانه است. «سیار» یعنی سیاه و «کجک» یعنی زلف مجعد. «پن» به معنای پنج است و «مره» به معنی مرا. ساربان در دوبیتی اول دارد میآید و از کنار قلعه میگذرد؛ بارهایش را میگذارد و آن یار مو مجعد از آنجا میگذرد. همچنین با توجه به کمبود آب، وقتی می گوید کنج لبش پنج چشمه آب است، می¬توان مفهوم و ارزشی را که آب برای مردم منطقه دارد، درک کنید. شما با این تصویرها میبینید که این شعر به نهایت تکامل میرسد؛ زندگی مردم را نشان میدهد و با نحوه زیست مردم هم بسیار آشناست. این اشعار انواع و اقسام آمال و امیدها و آرزوهای مردم را نشان میدهد.»
ردپای تغییرات در معماری منطقه و نه در ادبیات
به گفتهی علی خدایی بیرجند در سال 1343 دومین فرودگاه کشور را داشته و آب لوله کشی و ساختمانهای جدید آرام آرام شکل گرفتهاند. حتی زبانهای جدید هم شکل گرفتهاند. زبان جدید منطقه از دوره قاجاریه آغاز میشود. اولین سیاحتنامهها و کتابهای داستان و ترجمه رمانها به زبان فارسی هم از این زمان شروع شدهاند.
نویسنده کتاب «آذر» در حالی که به عمارت اکبریه اشاره میکند، میگوید: «من وقتی دیروز وارد این عمارت شدم، دیدم که پلههای بزرگی دارد. من در اصفهان زندگی میکنم و بناهای عصر صفوی در اصفهان، پلههای باریکی دارند. سوال این است که چه اتفاقی افتاده که این پلهها این طوری ساخته شدهاند؟! میخواستهاند اقتدار و شکوه را نشان بدهند؟! حتی تصویرهایی هم که در کاخ عالی قاپوی اصفهان وجود دارند، با تصاویری که اینجا بر دیوار عمارت میبینیم، متفاوت است. تصاویر اینجا بُعد دارند. در همین اتاق آیینه که در طبقه دوم است، روی آیینهها سواران نظامی را میبینید که لباس آبی ـ نوعی رنگ فرانسوی ـ پوشیدهاند. این اتفاقات در معماری اینجا افتاده اما چرا در شعر و ادبیات اینجا این اتفاقات و دگرگونیها را نمیبینیم؟!»
خدایی معتقد است ردپایی از اتفاقاتی که در معماری این منطقه رخ داده در ادبیات منطقه دیده نمیشود و دلیل هم شاید این است که ادبیات، همیشه غیررسمی بوده. ادبیات، همیشه حرفهای قشنگ و آمال و آرزوهای مردم را بیان کرده. و ما انتظار داریم با توجه به این دگرگونیهای اجتماعی در منطقه، آمال و آرزوها را هم به سبک دیگری بیان کنند. اما این اتفاقها متاسفانه به آن شکل، در اینجا نمیافتد. هر چند که در حال حاضر یکی از معروفترین نویسندگانی که در کشورمان داریم، بیرجندی است. خدایی میگوید:«محمدحسن شهسواری نویسنده کتاب درخشان «شب ممکن» ؛ ولی چیزی از بیرجند در کارهایش نیست. چرا نیست؟ این سؤالی است که ادبیات ایران سالهاست تلاش کرده تا به آن جواب بدهد.»
اقلیم در داستانها
نویسنده مجموعه داستان «تمام زمستان مرا گرم کن» در ادامه صحبتهایش به دو جنبهی حضور معماری در ادبیات اشاره میکند؛ معماری و ادبیات و داستانهای اقلیمی؛ یعنی داستانهایی که به یک طبیعت خاص میپردازد. «جمالزاده» اولین داستان ایرانی را مینویسد و بعد از آن «هدایت، چوبک، بزرگ علوی و بهآذین» میآیند. این نویسندگان تلاش میکنند با ایرانیزه کردن تکنیکهای داستاننویسی، بخشی از ایرانی بودن خودشان را در داستانهایشان نشان دهند. اما هنوز نمیتوانند آن اقلیم و جغرافیا را در کارهایشان نشان دهند.
خدایی از نویسندگانی که توانستهاند اقلیم را در داستانهایشان نشان دهند، نام میبرد. به گفتهی او،
«غلامحسین ساعدی» در «عزاداران بیل و ترس و لرز» ، به طبیعت روستاهای آذربایجان توجه کرده، «احمد محمود» زندگی مردم جنوب را خیلی خوب توصیف کرده و «به آذین» ادبیات شمال ایران و زندگی ارباب و رعیتی را نشان میدهد.
در ادبیات جنوب، «اصغر عبدالهی» جنگ و ویران شدن آثار منطقه را نشان میدهد و «زویا پیرزاد» موفق میشود با نگاه خاصش، تصویر تازهای از خوزستان ارائه کند. «منیرو روانی پور» ما را با معنی «کپر» آشنا میکند؛ زندگی در کنار دریا، کپر و وضع معیشتی مردم. او موفق شده به ما یاد بدهد چگونه با فقر، خانههایی که باد آنها را به هوا میبرد، آدمهایی که به دریا میروند و برنمیگردند و آدمهایی که کشتی، خانه و تنها سرمایهشان است، آشنا کند و به راحتی آن بوم را به ما نشان دهد. این آثار موفق و ماندگارند، چون در قالب صحیحی ارائه شدهاند. ما باید در نگاه کردن به معماری در داستان، این قالب را پیدا کنیم.
خدایی که متولد اصفهان نیست ولی بخش زیادی از زندگیاش را در این شهر گذرانده و اصفهان کاراکتر آشنایی در نوشتههایش به شمار میآید، به نویسندگانی در ادبیات جهان اشاره کرد که نماینده اقلیم خودشان هستند. او گفت: «ما نویسنده¬ای به نام بورخس داریم که آرژانتین ـ بوینس¬آیرس ـ را تا ابد جاودانه کرده است. چون معماری بوینس آیرس با «بورخس و هزارتوهای آن» معنا پیدا میکند.»
کاراکتری به نام معماری در داستانها
علی خدایی معتقد است که نویسندگان ایرانی موفق شدهاند اقلیم را با تکنیک دیگری در کارهایشان وارد کنند. یعنی نگاهشان را از بوم آن منطقه جدا کرده و به شکل ناظر ببینند. به گفته او شاهد این مدعا «عباس عبدی» است که در «قلعه پرتقالی» و «دریا خواهر است»، موفق میشود جزیره قشم را برای اولین بار وارد داستان فارسی کند. او به عنوان یک انسان که دانش و زبان میداند، می¬رود و حتی مارمولکهای روی دیوارهای سفید را هم برای ما ثبت میکند. یعنی کار سفرنامهای انجام میدهد؛ کاری که «شاردن» در دوره صفویه کرده و «پترودلاواله» انجام داده است.
علی خدایی در پایان صحبتهایش تاکید میکند که باید معماری را به شکل یک کاراکتر در داستان نشان داد: «من از تکنیکهای داستان برایتان صحبت کردم. تکنیک¬هایی که به وسیله آنها معماری را به شکل یک کاراکتر در داستان نشان میدهند. داستانهای زیادی داریم که معماری نه به شکل بنا، که به شکل کاراکتر مطرح شده است. این رازی است که داستان¬نویسی ما تا به حال به آن دست یافته و توانسته معماری را به صورت شخصیتی وارد داستانها کند.»
خدایی به عنوان مثال به مطلبی اشاره میکند که مدتی پیش برای یکی از مجله¬های گروه همشهری ـ سرزمین من ـ نوشته است: «وقتی کلاس چهارم دبستان بودم، به اصفهان آمدیم. یادم هست که با مادرم به میدان جلفا رفتیم که در آن شنبه بازار بود و زنها سبزی و چینی و دکمه و پارچه میفروختند. اما حالا این میدان تغییر کاربری خیلی جالبی داشته. دور تا دورش کافههای زیادی باز شدهاند که جوانها مینشینند، با لبتاپهایشان کار میکنند. کتاب میخوانند، صحبت میکنند و فراغت جالبی دارند. حالا جوانترها موظفند ادبیات آن را پیدا و آن را برای ما در داستانها و سفرنامهها ثبت کنند.»