جمعه نوزدهم شهریور ۱۳۸۹ 23:32

اصفهان زیبا- لطفاً از اینترنت غول نسازید!

روزنامه اصفهان زیبا
زمان انتشار: شنبه 20 مرداد ماه 1389
آدرس: روزنامه اصفهان زیبا، شماره 10--، ویژه‌نامه دانش و فناوری- صفحه هفت

گفت و گو با معلم کوچکترین مدرسه دنیا
لطفاً از اینترنت، غول نسازید!

اینترنت برای شما چه معنایی دارد؟! چه حسی نسبت به این کلمه دارید؟ یاد برخی از برنامه‌های تلویزیونی می‌افتید و خطرات اینترنت یا حس مثبتی دارید؟ چه واژه‌هایی بعد از این کلمه، به ذهنتان می‌رسد؟! خودتان بیشتر از کدام قسمت‌های این شبکه تارعنکبوتی استفاده می‌کنید؟ حالا یک روستای کوچک، را برای خودتان مجسم کنید. به نظر شما مردم این روستا چه ذهنیتی نسبت به یکی از ابزارهای اینترنت، وبلاگنویسی، دارند؟! به جواب این سوال بیشتر فکر کنید!

در چند ماه اخیر، در این صفحه سعی کرده‌ایم هر هفته، از اینترنت و ابزارهای مختلفی که این شبکه جهانی برای ما مهیا کرده، صحبت کنیم. سعی کرده‌ایم به معرفی راه‌هایی بپردازیم که از این شبکه تار عنکبوتی در اختیارمان گذاشته تا راحت‌تر و سریعتر به اهداف شغلی و زندگی‌مان برسیم. اما این بار برآن شده‌ایم که به معرفی یک مصداق بپردازیم.

برای مردم روستای 35 نفره‌ی «جمال آباد کالو» در 140 کیلومتری مرکز استان بوشهر، اینترنت و مخصوصاً وبلاگنویسی معنای دیگری دارد. کالو تا چند سال پیش، یک روستای کوچک از توابع بندر دیر در استان بوشهر بود اما حالا کالو، روستای «کوچکترین مدرسه‌ی دنیا»ست. بچه‌ها و معلم مدرسه‌ی کالو در چندین برنامه‌ی رادیویی و تلویزیونی شرکت کرده‌اند. نمایشگاه عکس‌هایشان در چند شهر برگزار شده. روزنامه‌ها، مجلات و سایت‌های مختلف خبری در مورد مدرسه کالو نوشته‌اند و می‌نویسند. نامه‌های مختلفی از سراسر دنیا برای مدرسه‌ی کالو می‌رسد و از همه مهمتر این که کالو، حالا جای بهتری برای زندگی است و کسی نمی‌خواهد به دلیل کمبود یا به عبارت بهتر، نبود امکانات، دست خانواده‌اش را بگیرد و برود شهرنشین بشود. 

حدس بزنید دلیل این همه تغییر، این همه ارتقا، آن هم در عرض کمتر از 3 سال، چه بوده؟ خیلی سوال پرسیده‌ام، آن هم همین اول مطلب! ولی بگذارید این سوال آخر را هم از اقایان بالای 18 سالی که مشغول خواندن این مطلب هستند، بپرسم؛ شما با دوران سربازی‌تان چه کردید؟! 

به دیدار نمایشگاه عکس کوچکترین مدرسه دنیا

خوش اخلاق و خوش برخورد است. این را از نوشته‌هایش می‌توانید حدس بزنید و اگر ببینیدش و پای صحبتش بنشینید، می‌توانید درک کنید. همین تازگی‌ها بیست و سه ساله شده و در این چند سال اخیر سر و صداهای زیادی به پا کرده! عبدالمحمد شعرانی، معلم مدرسه کالو است.

 شنبه بیستم شهریور ماه، در اولین روز نمایشگاه عکس «کوچکترین مدرسه دنیا» در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان، به نمایشگاهشان سر می‌زنم. از در گالری که وارد می‌شوم، شعرانی را می‌بینم که مشغول نوشتن است. سلام و احوال پرسی می‌کنم و می‌رویم تا با بچه‌ها احوالپرسی کنم و عکس‌ها را ببینم. پریسا یک کیف صورتی خریده و مشغول جا دادنش پشت میز کتاب‌هاست. حسین که دومین وبلاگ کالو را دارد، پشت میز نشسته.

کمی با بچه‌ها حرف می‌زنم و بعد عکس‌هایی را که شعرانی از مدرسه و اوضاع و احوالشان گرفته یا عکاسان دیگر از او و بچه‌ها گرفته‌اند، یکی یکی می‌بینیم و برای هر کدام توضیحی می‌دهد. وسط فضای گالری، حمیده و پریسا دور میز نشسته‌اند. روی میز تعدادی از روزنامه‌ها و مجلاتی که درباره‌ی کالو نوشته‌اند، چیده شده و تعدادی از نامه‌ها در یک پوشه‌ی بزرگ بین آن‌هاست. کنار حمیده و پریسا، دور میز می‌نشینیم تا با عبدالمحمد شعرانی، سرباز معلم وبلاگنویس جریان‌ساز، درباره‌ی فعالیت‌هایش و رخدادهای این مدت صحبت کنیم.

-    چه شد که آمدید سراغ وبلاگنویسی؟ اینترنت برایتان از کجا شروع شد؟

من 7،8 سال پیش از طریق برادرم که مسئول فناوری اطلاعات آموزش و پرورش شهرمان بود، با اینترنت آشنا شدم. یک کامپیوتری خریده بود و آن اول، ما فقط بازی می‌کردیم. موقعی که او با کامپیوتر کار می‌کرد، من نگاه می‌کردم و یاد می‌گرفتم. بعد هم که اینترنت آمد، سایت‌های خبری را می‌خواندم. بعد تصمیم گرفتم یک وبلاگ خبری برای شهرمان درست کنم. آن وبلاگ خیلی بازدید کننده داشت. 

من همیشه وبلاگ هایی را می‌خواندم که درباره خاطرات گذشته‌شان نوشته‌بودند. سال اول که رفتم کالو، خاطراتم را هر شب توی دفتر خاطرات یادداشت می‌کردم. به این امید که زمانی بتوانم چاپشان کنم. سال دوم سرباز معلمی، به خودم گفتم چرا انتشار این خاطرات را بگذارم برای آینده، چرا از همین حالا شروع نکنم؟ آمدم این اتفاقات را داخل همان وبلاگ شخصی خودم نوشتم. 

اولین پست خیلی بازدیدکننده داشت. بین نظراتی که برای آن پست مردم گذاشته بودند، نظری هم از کامران نجف زاده بود. من فکر می کردم که الکی است ولی با این وجود رفتم و جواب کامنتش را همراه شماره تلفنم در وبلاگش گذاشتم. فردای آن روز در راه مدرسه بودم که تلفنم زنگ خورد. نجف زاده بود. آدرس دقیق مدرسه را گرفت و گفت که می‌آید تا گزارش تهیه کند. آمد. گزارش را تهیه کرد و در تلویزیون پخش شد. اما خب چیزی که در آن گزارش من را ناراحت می‌کرد، این بود که درباره فقر گفته بود در حالی که هیچ وقت من از فقر در وبلاگم ننوشته بودم. شما الان در آرشیو پست‌ها هم که نگاه کنید، می‌بینید که هیچ جا من ناله نکرده‌ام که این را می‌خواهیم، آن را لازم داریم. 

خلاصه خیلی‌ها بعد از آن گزارش آمدند وبلاگم را خواندند، لینک دادند و درباره‌ی مدرسه، نوشتند. حتی رادیو جوان را که صبح‌ها در راه مدرسه از طریق موبایلم گوش می‌دادم، هر روز صبح پست‌های وبلاگ من را می‌خواند.
از خارج از کشور هم خیلی استقبال کردند. یک خانمی که در استرالیا درس می‌خواند، و یک بار هم برای حمیده نامه نوشته بود، وبلاگ را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و این باعث شد تعداد مخاطبان وبلاگ خیلی زیاد بشود. یا یک آقای ایرانی که در آلمان زندگی می‌کرد، گفت من نوشته‌هایت به آلمانی ترجمه می‌کنم. یک کلمه‌ای بود به نام مبصر. گفت من از دانشجوهایم پرسیدم که به آلمانی چه کلمه‌ای برای این هست. گفته بودند این کلمه، ده سال پیش از واژه‌های ما حذف شده. چون مبصر بودن، خودخواهی و خودبزرگ بینی می‌آورد.

اینترنت مخرب نیست، ابزار است!

شعرانی از بازتاب رسانه‌ای پست‌های وبلاگش می‌گوید و این که بعد از گزارش کامران نجف‌زاده، اتفاقات زیادی برای وبلاگش افتاده؛ « رسانه‌های مختلف داخلی و خارجی درباره‌ی ما نوشتند. وبلاگ در جشنواره‌های مختلف برنده شد. خلاصه این که یک وبلاگ زندگی خیلی‌ها را تکان داد. روستایی که در بوشهر کسی نمی‌شناختش تبدیل شد به یک روستای جهانی و کلی باعث و بانی خیر شد برای روستا. خیر آمد مدرسه ساخت. جاده‌شان آسفالته شد. برق و آب و تلفن کشیدند.»

-    کالو آن زمان، تلفن نداشت؟! پست‌های وبلاگ را از کجا می‌نوشتید؟

نه. از شهر خودمان، دیر می‌فرستادم. الان هم اینترنت کالو، دایل آپ هست ولی قول‌هایی داده‌اند که وایرلس بشود. اگر کمی همت کنند، کالو یک بندر گردشگری بزرگ می‌شود. 

-    الان برای رسیدن به این هدف، کاری هم انجام شده؟

نه. متاسقانه. من نگران بودم که وقتی نفت و گاز بیاید، روستا را خراب کند ولی شرکت نفت آمده 50 میلیون سرمایه‌گذاری کرده. کتابخانه ساختند. این یعنی تخریب نمی کنیم. و مدیرعاملشان گفته ما کالو را به قطب فرهنگی استان بوشهر تبدیل می‌کنیم. امیدوارم این حرف‌ها عملی بشود.

-    الان مدرسه چند شاگرد دارد؟

چهار تا دانش آموز داریم. قبلاً هم  4 نفر بودند ، دو نفرشان رفتند راهنمایی و دو نفر دیگر اضافه شدند. خانواده‌ها پرجمعیت نیستند. هر خانواده دو، سه تا بچه بیشتر ندارند. خیلی‌ها می‌گویند باید جهانی فکر کنیم. ولی من فکر می‌کنم در کالو، بومی فکر شد.

-    آخر، اینترنت بد است یا خوب؟!

 من در برنامه غیرمنتظره شبکه دو، گفتم صدا و سیما خیلی حق به گردن مدرسه ما داره. ولی خب مدرسه‌ی ما هم حق‌هایی داره که هنوز به آنها نرسیده. دلیل مطرح شدن کالو، تعداد کم دانش‌آموزانش است. اما خیلی مثل این مدرسه در ایران و جهان داریم. چه شد که کالو مطرح شد؟ نقش اینترنت و وبلاگ بود بعد ما می‌آ ییم از اینترنت غول می‌سازیم. می‌گوییم مخربه. هر چیزی خوب و بد دارد ولی نمی‌آییم بگوییم خوبی  کار این است که یک وبلاگ می‌تواند باعث شود زندگی خیلی‌ها تغییر کند.

این باید به مردم گفته بشود. یکی از آرزوهای من این بود که بروم برای سربازمعلم‌ها حرف بزنم. که بدانند من با آن‌ها فرقی نداشتم. البته بوشهر همکاری کردند و رفتم حرف زدم ولی برای سربازمعلم‌های استان‌های دیگر هنوز نه. جالب است که کتاب من به 4 چاپ رسیده ولی تنها جایی که کتاب را نگرفته، آموزش و پرورش بوده. الان کتاب جدیدم دارد چاپ میشود به نام «گیرنده: کالو» که نامه‌ها و ایمیل‌های رسیده به مدرسه هستند و قصه‌های مدرسه.

وبلاگ نویسی هنر است!

روی میزی کنار ورودی نمایشگاه، حدود 50 جلد کتاب معلم کوچکترین مدرسه دنیا را گذاشته‌اند و بچه‌ها پشت میز، مشغول حرف زدن با هم هستند. 

-    کتاب اولتان که الان در این نمایشگاه هم آورده‌اید، حاوی چه مطالبی بود؟

خاطرات خودم از مدرسه و وعده خوبان، یعنی قول‌هایی که برای مدرسه داده‌اند و مطالبی که رسانه‌ها درباره مدرسه نوشته‌اند. 

-    تا حالا چند تا نامه رسیده؟

خیلی نامه آمده. بیشتر هم از خارج از کشور بوده. خانمی از آمریکا عکس بچه‌هایش را فرستاده. یک نفر شکلات فرستاد. یک دلاری فرستاده بودند. نامه‌های زیادی آمده. جدیداً انتشارات آکسفورد، یک ایمیل زدند می‌خواستند از عکس‌های مدرسه استفاده کنند من هم گفتم اشکالی ندارد فقط نسخه‌هایی از این کتاب برایمان بفرستید. 

-    می‌دانید الان چند سربازمعلم در کشور داریم؟

متاسفانه آمار دقیقش را نمی‌دانم ولی سال 85 که من سربازمعلم شدم، در بوشهر، حدود 50 نفر بودند ولی خب مثلاً در بندرعباس، 500 تا! چون آنها روستاهای دورافتاده زیاد دارند. هنوز خیلی از دوستان دوران خدمت من به من زنگ می‌زنند. خیلی‌هایشان دیگر معلم نیستند ولی من را که در تلویزیون می‌بینند، برایشان جالب است.

-    تعریفتان از وبلاگ و اینترنت چیست؟

من یک تعرفی دارم که می‌گویم «برای وجوه انبوه ناگفته‌هایمان، اندکی وبلاگ می‌نویسیم». وبلاگنویسی چیز پیچیده‌ای است. من زمانی یک استاد هنر در دانشگاه داشتم. می‌گفت هنر اینها و اینهاست. من گفتم یک هنر وبلاگنویسی هم باید اضافه کنیم. گفت نه! وبلاگنویسی چرت و پرت است. من یک جلسه کامل در مورد اتفاقات وبلاگم برایشان حرف زدم. آخر گفت: شعرانی، تسلیم! من قبول دارم که وبلاگنویسی، هنر است. وبلاگ پل خیلی خوبی است برای این که حرفمان را به دیگران برسانیم. ولی البته من می‌گویم اگر کسی می‌خواهد برای شهرت وبلاگنویسی کند، همان بهتر که ننویسد چون موفق نمی‌شود. 

ما سی و سه پل نداریم ولی دریا داریم!

عبدالمحمد شعرانی، نویسنده‌ی یکی از محبوب‌ترین و پرسر و صداترین وبلاگ‌های فارسی است. وبلاگش در جشنواره‌های مختلف، جایزه گرفته و زندگی یک روستا را تغییر داده است.

-    از اینترنت چه استفاده‌هایی می‌کنید؟

برای کار خودم. در زمینه آموزش و پرورش سرچ می کنم و مطلب می‌خوانم. به ایمیل ها و کامنتها چواب می‌دهم و این خیلی وقت گیر است چون تعداد نظرات زیاده و مردم هم توقع دارند و حق هم دارند. ما هم یک زمانی آرزو داشتیم برای کسی بنویسیم و او جواب بدهد!

-    وبلاگ «دیرتش باد» تقریباً چه قدر مخاطب دارد؟

2000نفر از گوگل ریدر می‌خوانند. بقیه هم از طریق وبلاگ. خیلی هم به وبلاگ لینک داده‌اند و هر وقت گزارشی از تلویزیون پخش می‌شود، تعداد خواننده‌ها بیشتر می‌شود.

-    بعضی از پست‌هایتان هم خیلی بازخورد منفی و مثبت داشته!

بله. بعضی‌ها انتقاد می‌کنند می‌گویند دولتی است این وبلاگ! من می‌گویم اگر می‌رفتم و هیچ کاری انجام نمی‌دادم، خوب بود؟! مدرسه‌ی من اصلاً سیاسی نیست. از همه‌ی جناح‌ها درباره‌ی وبلاگ من نوشته‌اند. این عادت بد ما ایرانی‌هاست که همه چیز را سیاسی می‌بینیم.

من فکر می‌کنم خیلی‌ها الان به من غبطه می‌خورند. یک موقعی من این نقدهایی که می‌شد را قبول می‌کردم ولی الان فکر می‌کنم نقد نیست، حسادت است! خیلی‌ها اصلاً خودشان همین را می‌گویند. من خودم را الان خوشبخت‌ترین انسان روی زمین می‌دانم. خیلی‌ها می‌گویند تو از زندگی عقب افتادی. ولی من می‌گویم این زندگی من است. من الان حاضرم هر معلم دیگری بیاید، از کالو بروم که نگوید اینجا را پایگاه خودم کرده‌ام. من اگر بروم یک طور حرف میزنند و اگر بمانم یک چیز دیگر می‌گویند. ولی فکر نمی کنم هیچ معلمی بتواند بیاید جای من. چون کارش صد چندان است. الان ما تعداد زیادی بازدیدکننده داریم از کالو. من امیدوارم کالو به یک دهکده توریستی تبدیل شود.

-    کالو چه ویژگی‌های توریستی دارد؟

ما سی و سه پل نداریم!  ولی دریا و نخل و کوه داریم و می‌شود کلی کار انجام داد. خب سی و سه پل که خودش سبز نشده! می‌شود یک دهکده اینترنتی داشته باشیم. 

-    چند درصد از مردم کالو، باسوادند؟

فکر کنم یکی، دو نفرشان سواد ندارند. در کالو از 35 نفر، 9 نفر دانش آموزند. 4 نفر ابتدایی، 3 تا راهنمایی و 2 نفر دبیرستان می‌روند. ان شاالله اول راه هستیم. 

-    برای آینده چه آرزوها و برنامه‌هایی دارید؟

من خیلی دوست داشتم که یک بنیاد مدارس کوچک درست کنم تا همه مدرسه‌ها آباد بشود. ببینید! ما هم از نظر رسانه‌ای تاریخ مصرفی داریم که یک زمان تمام می شود. البته من الان 4،5 سال است که با خون دل این وبلاگ را نگه داشته‌ام و کالو هر روز یک اتفاق جدید را تجربه می‌کند. الان اصفهان سومین نمایشگاه ماست بعد از تهران و کرمان. مستند مدرسه ساخته شده و.... ما مثل کالو زیاد داریم که ان شاالله باید ساخته بشوند. من تا حدی که بتوانم کمک می‌کنم.

نویسنده: نفیسه حاجاتی
عنوان متن تبلیغات
© نون‌ح‌‌‌